در میان خیل انبوه کتابهایی که وجود دارند، کتابهای زیادی سعی دارند درسهایی ماندگار از زندگی به مخاطب خود، به خصوص نوجوانان بیاموزند، اما بیشتر اوقات این کتابها خسته کننده و کسالت آور است. اما در این میان کتابهایی نیز هستند که آموزههای خود را به طرز هیجان انگیز و خوشایندی به ناخودآگاه خواننده وارد میکند و مخاطب را در خود غرق میکنند. کتاب دختری که ماه را نوشید، از جنس همین کتابهاست.
در ادامه به بیان خلاصه، تحلیل و بررسی این کتاب میپردازیم؛
معرفی اجمالی کتاب
کتاب دختری که ماه را نوشید اثر کلی بارن هیل، داستان مردم یک شهر کثیف و پوشیده از مه، با نام مستعار شهر غمها است. آنها هر سال کوچکترین فرزند خود را قربانی یک جادوگر شیطانی در جنگل میکنند، چرا که معتقدند فقط درا ین حالت زندگیشان در امان خواهد ماند و در غیر این صورت او همه آنها را نابود خواهد کرد. بزرگان ثروتمند شهر به این دروغ دامن میزنند، اگرچه آنها به جادوگر اعتقادی ندارند، اما میدانند که این دروغ مردمی ترسیده، مردمی تحت سلطه، مردمی مطیع به وجود میآورد.
بزرگان نمیدانند که بچهها توسط جادوگری خوب، دلسوز و مهربان به نام زان جمع آوری میشوند و او آنها را به شهری شادتر با خانوادهای منتظر میبرد. زان در جنگل به بچهها نور ستاره میدهد و این بچهها برخلاف بچههای شهر غمها با عشق و شادی زندگی میکنند.
بزرگان شهر در برخورد با یکی از مادران که شورش میکند و حاضر نیست فرزندش را رها کند، او را زندانی میکنند و فرزندش را در جنگل میگذارند. این بار زان به دلایلی به جای نور ستاره، نور ماه را به این دختر بچه مینوشاند. اما نور ماه بسیار قدرتمند است و زان برای کنترل قدرت این دختر باید راه چارهای بیندیشد.
این کتاب، با استفاده از داستانهای غیر معمول پیامها و آموزههای مهمی برای خواننده دارد، میتوان گفت یکی مهمترین نکات کتاب دختری که ماه را نوشید ایجاد چالشهایی مانند: چرا باید غم خود را پنهان کنند؟ و چرا غمگین نگه داشتن شهر اینقدر مهم است؟ و وقتی پاسخ را میآموزیم، کل داستان در جای خود قرار میگیرد و نادیده گرفتن آن غیر ممکن میشود.
بارن هیل به قدری داستان را خوب ترسیم کرده است که خواننده با تک تک لحظات آن به وجد میآید و با داستان همراهی زیادی پیدا میکند. نویسنده به بعضی از شخصیتها برتریهای ذاتی داده و ما با موفقیتهای آنها خوشحال میشویم و با ناکامی آنها غصه میخوریم. شخصیتهایی که با استفاده از برتری خود برای نجات انسانیت تلاش میکنند و هنگام مطالعه آنها انگار یک فیلم با سرعت زیاد برای ما در حال پخش است.
نویسنده کتاب دختری که ماه را نوشید، را با زبانی شاعرانه و سنتی، دور از کلیشه نوشته است. او از دیدگاه های شخصیتهای مختلف داستان سخن می گوید و از تصاویر سحرآمیز و معمایی به میزان زیادی استفاده میکند همچنین جادو به وفور یافت میشود که هم زیبا و هم خطرناک است.
حقیقت پنهان داستان این است: شما این قدرت را داریم که همه چیز را انجام دهید، درباره چیزی که نمیدانید بپرسید و به غریزه خود اعتماد کنید.
درباره کلی بارن هیل نویسنده کتاب
کلی بارن هیل نویسنده و معلم آمریکایی است که از آثار او میتوان به: کتاب دختری که ماه را نوشید، پسر جادوگر، بنفشه با قلب آهنین و تعداد زیادی داستان کوتاه اشاره کرد. سبک نوشتاری او داستانهای علمی تخیلی و فانتزی است. بارن هیل در دانشگاه کاترین در ایالت مینسوتا تحصیل کرد و قبل از رسیدن به موفقیت در نویسندگی، به تحصیل در رشته ی نویسندگی خلاق پرداخت و به صورت داوطلبانه، دوره های آتش نشانی را گذراند.
او برنده جایزه جهانی فانتزی برای رمان جادوگر بدون مجوز، جایزه طلای انتخابی والدین برای بنفشه با قلب آهنین، افتخار شارلوت هاک برای دختری که ماه را نوشید، و فینالیست جایزه کتاب مینه سوتا، آندره نورتون شده است. بارن هیل هم اکنون در مینیاپولیس، مینه سوتا با سه فرزند باهوش و همسر معمار حود زندگی میکند. او یک دونده سریع، یک کوهنورد خوب و یک باغبان حرفهای است.
ترجمه فارسی کتاب دختری که ماه را نوشید
کتاب دختری که ماه را نوشید، در سال ۲۰۱۶ در آمریکا منتشر شد و به سرعت با استقبال مخاطبان در سراسر دنیا مواجه شد و همچنین در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفت. در ایران نیز توسط انتشارات پرتقال، با ترجمه خانم فروغ منصور قناعی روانه بازار شد.
قسمتهایی از متن کتاب
کتاب دختری که ماه را نوشید ترکیبی از جادو و امید است؛ جادویی که امید را به مردمی که سرشار از غم هستند هدیه میدهد. در واقع داستان هرچه جلو میرود اندوهناک بودن را سرزنش میکند و با روایت سرگذشت اهالی شهر غمها قدرت امید را نشان میدهد. در ادامه قسمتهایی از متن کتاب را مرور میکنیم؛
-
بچه را رها کردند درحالیکه با اطمینان میدانستند جادوگری وجود ندارد. هیچوقت وجود نداشته است. آنجا فقط یک جنگل خطرناک بود. یک جاده و ریسمانی که سالها بزرگان به آن چسبیده بودند و نسلها بود که با این ترفند از زندگیشان لذت میبردند. جادوگر و در واقع باور به جادوگر، برای ترساندن مردمِ ساده ساختهشده بود؛ مردم مطیع، مردم رام، مردمی که زندگیشان در غباری غمناک میگذشت. ابرهای اندوه احساساتشان را گرفته بود و مغزهایشان را از کار انداخته بود. بزرگان برای حکمرانی به همینها نیاز داشتند. هرچند ناخوشایند بود، ولی کاری برایش نمیکردند.
-
جدا از وظیفهی سختی که در قبال بچههای رهاشده داشت، از چیزهای سخت متنفر بود و چیزهایی که غمانگیز بودند و چیزهای چندشآور. اگر میتوانست، ترجیح میداد به آنها فکر نکند. کنار دختر مینشست و با هم حباب درست میکردند و با جادو هرکدامشان را به رنگی درمیآوردند. دختربچه دنبال حبابها میدوید، با دست میگرفتشان و روی غنچهی گلها، پروانهها و برگهای درختان میگذاشت. حتی گاهی داخل یک حباب میرفت و روی چمنها غلت میخورد.
-
هیشکی نمیدونه اون چرا بچهها رو میخواد. نمیدونم چرا همیشه اصرار داره کوچیکترین عضو ما رو ببره. نمیشه راحت ازش بپرسیم. کسی تا حالا اونو ندیده. ما میخوایم خیالمون راحت باشه که هیچ وقت هم نمیبینیمش.
-
معلومه که وجود داره. این چه سوالیه! یه نگاه به جنگل بنداز! خیلی خطرناکه! دودهای سمی، چاهها، آتشفشانهای جوشان و هزارتا خطر دیگه هر طرفش هست. فکر میکنی اینا اتفاقیه؟ نه! همه اینا به خاطر جادوگره و اگه به چیزی که میخواد عمل نکنیم، می دونی باهامون چی کار میکنه؟
-
وقتی لونا پنج سالش شد، جادویش هم پنجبرابر شده بود. ولی همهی جادو درونش باقی مانده بود و با پوست و گوشت و خونش آمیخته بود. توی تکتک سلولهایش بود. کاملاً ساکن، پر از آمادگی و بدون هیچ فشاری. گلرک غرغرکنان گفت: «نمیشه اینجوری پیش بره. هر چقدر بیشتر جادو جمع کنه، ممکنه جادوی بیشتری فوران کنه.» برای بچه شکلک درآورد و او را به قهقهه انداخت. «به حرفم میرسی.» سعی کرد جدی به نظر برسد.
-
بهتر است بگوییم مالکِ جاده، رئیس انجمن بزرگان بود و بقیه بزرگان هرکدام سهمی داشتند. بزرگان صاحب مرداب هم بودند؛ و باغها و خانهها و بازار؛ حتی باغچهها. به همین خاطر بود که خانوادههای پروتکتریت کفشهایشان را از نی مرداب میساختند و هنگام تنگ دستی، بچههایشان را با سوپی از خوردنیهای مرداب سیر میکردند و امیدوار بودند مرداب آنها را قوی کند. و درست به همین خاطر بود که خانواده بزرگان با گوشت بره و کره هر روز بزرگتر و قویتر و سرحالتر میشدند.
کلام آخر
روند کتاب دختری که ماه را نوشید، مانند یکی مینی سریال فانتزی و تخیلی است که آنقدر خوب و آهسته قدرت جادو را بیان میکند که از یک جایی به بعد حضور جادو برای خواننده طبیعی میشود. در واقع آن چه در بطن قصه قرار دارد فقدان امید و گسترش اندوه است که موجب تشکیل داستان شده است.
جملات کتاب ساده و رواناند و به همین دلیل کیفیت داستان ارتقاء پیدا کرده است. مخاطب بارن هیل نوجوانها هستند، برای خواندن داستانهای کوتاه نوجوانانه و کودکانه بیشتر به مقاله مجموعه داستان کوتاه آموزنده و زیبا مراجعه کنید و لذت ببرید.