روضه شب عاشورا | متن روضه شب عاشورا، شب دهم محرم

روایت غم انگیز عاشورا از طلوع صبح تا شام غریبان غربت سنگینی است که از آن به عنوان مصیبت عظما یاد می‌کنند. یکی از اعمال این روز، روضه شب عاشورا است. با مجموعه روضه شب دهم محرم با ما همراه باشید.

شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه محرم است که فردای آن، روز عاشورا است. در وقایع شب عاشورا ذکر شده است که امام حسین(ع) در این شب با یارانش سخن گفت و آنان را باوفاترین یاران خواند و آنان نیز در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمه‌گاه امام حسین(ع) رخ داده است به صورت سخنرانی و اشعار روز عاشورا، بازگو می‌شود. از جمله اعمال شب عاشورا همچون احیا و نماز ظهر عاشورا ذکر شده است. با مجموعه روضه شب دهم محرم (عاشورا) با ما همراه باشید.

حاج محمد رضا طاهری
متن روضه شب عاشورا طاهری

 

روضه شب عاشورا – حاج محمد رضا طاهری

 

“اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها،وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ،وَ لعَنْ اَعْدائَهُم بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ”

امشب حواستون باشه هم دعا برا سلامتی آقاتون بکنید و هم صدقه بدید برا سلامتی آقا…مرحوم علامه ی امینی می فرمایند: شب عاشورا قلب حضرت در فشارِ،براش صدقه بدید…

“اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ،و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا”

به بَزمِ ماتم جدت بیا اباصالح
در این مُحرَّم جدت بیا اباصالح

شعار صبحِ ظهورِ تو یالثارات است
به زیرِ پرچم جدت بیا ابا صالح

به اشک چشمِ محبان سید الشهدا
که ریخت درغمِ جدت بیا اباصالح

هنوز خون گلوی حسین می جوشد
به حُرمتِ دَمِ جدت بیا اباصالح

چقدر خجلت بابا زکودکش سخت است
به اشکِ نم نم جدت بیا اباصالح

به لحظه ای که به زانو کشان کشان آمد
کنار علقمه جدت بیا اباصالح

قسم به غربت شب الخضیبِ کرب وبلا
به ذبحِ اعظم جدت بیا اباصالح

یکی لباسِ تنش بُرده و یکی دیگر
ربوده خاتم جدت بیا اباصالح

به جابه جا شدن آیه ی یک سوره
به جسم در هم جدت بیا اباصالح

دعای آخر او در میانِ گودالی
نموده زمزمه جدت بیا اباصالح…

 

حاج منصور ارضی
متن روضه شب عاشورا حاج منصور ارضی

 

روضه شب عاشورا – حاج منصور ارضی

 

“السلام علیکم یا اهل بیت نبوه یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبا لا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلا رِضَا”

سفره ات را مادرت زهرا فراهم می کنم
چون وهب آخر نگاهت سر به راهم می کند

هر چه می‎خواهی بگیر از من، گدایی را نگیر
نوکریِ خانه‎ی تو پادشاهم می‎کند

سی شبِ ماه خدا، شکرِ خدا، گفتم حسین
پس مُحَرم، مَحرم این دستگاهم می‎کند

تو خودت پیغام دادی که بیا، من آمدم
دوری از تو مطمئنا روسیاهم می‎کند

بیشتر از یک سیاهی لشگرم کردی حساب
چون علمدارت فدایی سپاهم می‎کند

در میان خیمه‎هایت دست من را هم بگیر
چشم خیس دخترت دارد نگاهم می‎کند

به لباس کهنه‎ای که دوخته زهرا، قسم
خواهر تو بی‎قرار قتلگاهم می‎کند

فکر این که می‎رود صحرا به صحرا پیکرت
مثل زینب عاقبت بی‎سرپناهم می‎کند

یکی از اصحاب نگهبانه کنار خیمه ابی عبدالله،میگه دیدم خواهر عرض کرد داداش، میخوام بهت بگم،این اصحاب و یاراتو امتحان کردی؟ فردا می‌مونن پای رکابت؟(اخه زینب داغ دیده ست) چرا اخه میدونه یه روزه امام حسنو شبونه تنها گذاشتن،همه رفتن،معاویه لعنت الله علیه همه رو خرید”

نگهبان جزء اصحابه، میگه نگهبانی‌مو رها کردم به سرم زدم،رفتم تو خیمه ی اصحاب، گفتم حبیب چرا نشستی؟زینب بی بی دو عالم نگرانه” پاشید شمشیراتونو آماده کنید دیدم همه ی اصحاب وارد میدون شدن :

یا بنات رسول الله ،شمشیرهاشونو بالا کشیدن ،ما فردا وایمیستیم ….”

با خدا در حرمت از چه نیایش نکنم
باز هم ناله ی من شد که فروکش نکنم

چقدر حرف تلنبار شده روی دلم
خواهرم می‌شود ازچشم تو خواهش نکنم

حرفهایی زده مادر که به هم ریخته ام
می شود موی تو را باز نوازش نکنم

هی دست سر حسینش میکشه،هی میگه آقا بشین،هی دورش می گرده،هی دستای ابی عبدالله رو می‌بوسه …”هی انگشترشو نگاه می‌کنه …

خواهری فلسفه اش خرج برادر شدن است
کار من کرببلا نائب مادر شدن است

خداحافظ حسین عزیز عالمین …
خداحافظ به زهرا نور عین …

میاید بوی هجران …
دلم خون شد حسین جان …

حسین سالار زینب ….

 

حاج میثم مطیعی
متن روضه شب عاشورا میثم مطیعی

 

روضه شب عاشورا – حاج میثم مطیعی

 

شیخ مفید در ارشاد روایت کرده:عبیدالله ملعون-لعنت خدا هزار هزار بار بر او باد که دل زینب رو آتش زد-نامه ای به بدتر از خودش داد-شمر بن ذی الجوشن-نامه رو از کوفه بیاره کربلا،نامه خطاب به عمرسعده: اما بعد،من تو رو نفرستادم که از جنگ کناره گیری کنی،تو رو نفرستادم که باحسین به مسامحه رفتار کنی یا بخوای وساطت کنی،همون جا شرط کرد، این نامه به حسب ظاهر چند روز قبل عاشورا رسیده، تصریح کرد ببین اگر حسین بن علی و اصحابش به اون چیزی که من حکم میکنم تن دادند که هیچ؛

اونا رو دستگیر میکنی تسلیم من میکنی،”فَاِن اَبَوا فاذهب الیهم”اگر نپذیرفتند بهشون هجوم بیار”حتی تَقتُلَهُم”اول اینارو می‌کشید،”و تُمَثِّلَ بهم” بدنهاشون رو مثله میکنی، بدناشون رو قطعه قطعه میکنی”فانهم لذلک مستحقون”آخه مستحقشن،حق حسینه که بدنش پاره پاره بشه یه چیز دیگه هم از قبل خودش تعهد کرده بود “فان قتلتَ حسینا فَاَوطِئِ الخیلَ صدرَه و ظهرَه”وقتی حسین کشته شد اسب ها رو روونه میکنید دلم میخواد هم سینشو هم پشتشو له کنند همه چی مشخص بود بعد هم خودش گفت:این کاری که من نیت کردم بعد از کشته شدنش زیانی به اون نمیرسونه ولی من عهد کردم که اگر حسین بن علی رو کشتم اسب ها رو روانه کنم روی پیکرش.

اگر به این دستور من فرمان بردی و عمل کردی جزا داری؛ اگر نمیپذیری دست از کارلشگر بردار! فرمانده‌ی لشگر شمر بشه، شمر یه نگاهی به عمر سعد کرد گفت: حالا چه بکنیم عمرسعد ملعون گفت:”لا یَستَسلِم والله حسین”به خدا قسم حسین تسلیم نمیشه “اِنَّ نفس علی بَینَ جَنبَیه”جان علی در سینه ی حسینه،این پسر علیه،کسی نیست که تن به خاری بده؛خب چکار میکنی؟دستور امیر رو اطاعت میکنی و با دشمنش میجنگی یا کنار میکشی؟ گفت:نه! این کرامت به تو نیامده،خودم انجام میدم تو امیر پیاده‌ها باش. حسین جان اگر کوفیا اون نامه های دروغ رو برات نمی‌فرستادند، کار به این نامه‌ی ابن زیاد نمی‌کشید.

مکتوب، می‌رسید فراوان ولی دریغ
خطش تمام کوفی و مُهرش فریب بود

حالا شب عاشورا شد،عمر سعد سپاهش رو آماده کرد،صدای نحسش رو بلند کرد:”یا خَیلَ الله الکبیر” ای لشگر خدا سوار بشید،”وبالجنة اَبشِری”بشارت بهشت به شما میدم”فَرَکِبَ الناس”همه سو ار شدند، آمدند سمت لشگر امام حسین قربون دختر بچه‌هات برم که دیگه کم کم دلاشون داره می‌لرزه تا حالا فکر میکردند فقط آب بسته شده* “والحسینُ علیه السلام جالس اَمامَ بیتِه”

راوی میگه این موقع آقا بیرون خیمه خودشون نشسته بودند”مُحتَبِىءٌ بسیفه إذ خَفقَ برأسه على ركبتیه”سر مبارکش رو به زانوها گذاشته بود،به شمشیر تکیه داده بود،خوابش برده بود”و سمعت اخته الصیحه”زینب صدای غوغای دشمن رو شنید،”فَدَنَت مِن اخیها”اومد کنار برادر” و قالت یا اخی اما تسمع هذه الاصوات قد اقتربت ؟”حسین جونم مگه این سرو صداها رو نمیشنوی که به ما نزدیک شدند؟ راوی میگه:”فرَفَعَت حسین علیه السلام راسَه” آقا سر مبارک رو برداشت، یه جمله به زینب گفت:”اِنّی انا رسول الله الساعه فی المنام”زینبم همین الان پیغمبر رو در خواب دیدم”و هو یقول انک تروح علینا”پیغمبر فرمود:به زودی میای نزد ما اینجا دیگه شروع شد “فَلَطَمَت اختُه وجهَها”زینب شروع کرد به صورت لطمه زدن”و نادَت بالویل”واویلا سر دادن زینب به اون صورت مبارک لطمه زد که یه بارم نبوده،حالا میگم “فقال لهاالحسین علیه السلام لیس لکِ الویل یا اختاه اُسکُتی رحمک الله”زینبم خواهرم تو نباید واویلا بگی؛ساکت باش،خدا رحمتت کنه. شاید زبان حال زینب این بود:حسین جانم منو دعا کن.

امشب برای من تو دعا کن که روز بعد۲
بی سر به روی دامن زهرا نبینمت
حسین جان

این یه تصویر از نگرانی های زینب شب عاشورا بود،یه روایت دیگرم میخوام بگم شاید روضه ی من همین باشه،سیدبن طاووس نوشته”وجلس الحسین یُصلح سیفه”آقا یک گوشه ای نشسته بود شمشیرش رو اصلاح میکرد،یه اشعاری زیر لب زمزمه میکرد:”یَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِیلٍ‏”ای روزگار اف بر دوستی تو باد”كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ””مِنْ طَالِبٍ وَ صَاحِبٍ قَتِیلٍ””وَ الدَّهْرُ لَا یَقْنَعُ بِالْبَدِیلِ”

ای روز گار اف بر تو باد چقدر شب و روز، دوستان رو کشتی، بین دوستان جدایی انداختی”وَ كُلُّ حَیٍّ سَالِكٌ سَبِیلِ” هر زنده ای آخرش باید این راه رو طی کنه”مَا أَقْرَبَ الْوَعْدَ مِنَ الرَّحِیلِ” زمان کوچ کردن از دنیا چقدر نزدیک شده

“وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِیلِ” وقتی آقا این اشعار رو خوندند “فسَمِعَت زینب بنت فاطمه ذلک”زینب این حرفا رو شنید، اومد خدمت برادر،”فقالَت یااخی هذا کلامُ مَن اَیقَنُ بالقتل” این حرف مال کسیه که یقین به کشته شدن داره،”قال نعم یا اختاه” حالا زینب شب عاشورا رو ببین، زینب فرداشبم ببین، یه زینب دیگه شد.

“فَقَالَتْ زَیْنَبُ وَا ثُكْلَاهْ یَنْعَى الْحُسَیْنُ إِلَیَّ نَفْسَهُ”

وای بر من! برادرم داره خبر کشته شدن خودش رو به من میده.*اینجا سیدبن طاووس میگه:*”وَ بَكَى النِّسْوَةُ “زنان حرم شروع کردند به گریه کردن”وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ ” به صورت ها لطمه زدند”وَ شَقَقْنَ الْجُیُوبَ”گریبان چاک کردند*شب عاشورا به صورت سیلی زدند،صبح عاشورا وقتی آقا خطبه میخوند به صورت ها لطمه زدند،اینجا اباعبدالله هست، ابالفضل هست،علی اکبر هست، زن ها رو آروم می‌کردند، اما شدیدترین لطمه‌ها رو فردا عصر به صورت ها زدند؛ یکی زمانیکه بدن اربا اربای علی اکبرو خیمه ها آوردن،یکی اون ساعتی که ابالفضل کنار علقمه افتاد،اما بیشترین لطمه ها رو کجا زدند؟من اززبون امام زمان میگم، ترجمه هم نمیکنم:” فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً ” دیدند زین ذوالجناح واژگون شده” وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات”

همه از خیمه ها بیرون دویدند،چه لحظه ای؟امام زمان فرمودند:*” وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ،قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ “اون لحظه ای که محاسنت رو در دست گرفت…

حسین…”چه کسی تو رو کشته؟ عالمو بیچاره کرده چه کسی تو رو کشته؟زینبو آواره کرده کی گلوتو بریده؟ زینبو بیچاره کرده حسین ….

گوش بده می‌خوام یه چیز دیگه بگم: این لطمه ها عصر عاشورا تمام نشد،فرداشبم این لطمه ها ادامه داشت امشب امام حسین زینب سلام الله علیها رو آروم کرد،اما فردا شب:

یک زن نمانده بود که سیلی نخورده بود…
فقطم سیلی نبود…

لطمه ها بر سوگواران میزدند
کعب نی بر داغداران میزدند

اینقدر به پهلوی زینب زدند
این لطمه ها از کجا آمده؟

من ایستاده بودم؛ دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گه بین خانه میزد

گاهی به دست و بازو،گاهی به پشت و پهلو
گاهی به چشم و ابرو گاهی به شانه میزد

گردیده بود قنفذ با مغیره
این با غلاف شمشیر، این تازیانه میزد

خدا حافظ ای برادر زینب۲
به خون غلطان در برابر زینب۲
ببین خون دیده ی تر زینب۲
چرا؟!
به غارت معجر از سر زینب

اینا بی حیا شدند، محرم زینب! ببین نامحرمان گردِ منند…حسین….

 

روضه شب عاشورا
متن روضه شب عاشورا حاج حسن خلج

 

روضه شب عاشورا – حاج حسن خلج

 

خسی دل خسته هستم درشب غمگین عاشورا ۲
شب میقات خسی هستم که با آه نسیمی می‌رود این سو وآن سو
تاپریشان بودنم امشب شود اثبات

گاهی دنبال این پرچم گاهی دنبال آن پرچم یه ساعت تواین مجلس یه ساعت تواون مجلس؛پریشانم،پریشانم،شب عاشوراست،بی قرارم،نسیم روضه ای ازهرطرف میوزه منم همون سمتی کشیده می‌شم

خسی دل خسته هستم درشب غمگین عاشورا
شب میقات،خسی هستم که باآه نسیمی می‌رود این سو و آن سو

تا پریشان بودنم امشب شود اثبات
دراین حالت زمان رامیکشم مثل نخی بیرون ازاین ابیات

پریشانی من سرایت میکنه به دیگران وهمه چیز؛ نگاه کردم دیدم فقط من پریشان نیستم؛ زمین و زمان پریشان حسینه

دراین حالت زمان رامیکشم مثل نخی بیرون ازاین ابیات

و این گونه به جای این که پای روضه‌ی سخت وداعت باحرم گریه کنم…

یک دفعه میبینم خودم را خسته در دروازه ساعات

حضور کاروانی که به شرحش آه این توضیح شد لازم که نه عباس و اکبر دارد و نه عون و نه قاسم

به روی نیزه‌ها جمعند دور هم

سر این اسم‌ها هرچندناسالم

زمان چون ذهن من در روضه امشب پریشان است

مگر که میشود باشد سرجایش زمان وقتی که امشب حضرت زینب پریشان است

زینب که پریشون بشه عالم پریشونه؛ زینب که بهم بریزه هستی به هم میریزه؛ چه برسه به ذهن من !زمان ومکان و همه چی درهم میشه

به روی روضه ی سخت اسارت چشم میبندم

دراین اوضاع دل تنگی؛دراین حس پریشانی؛

عقب تر میرود با من زمان تا لحظه ای که آمده کرب وبلا زینب به مهمانی

برگشتم اون روزی که خانم واردکربلاشد،ذهنم پریشونه،دیگه پریشونم دیگه،ذهنم میره فقط میخواد دنبال زینب باشه

رسیده کاروان این جانباشدهیچ توضیحی برای هیچ کس لازم

بهتون عرض کردم وقتی فکرم رفت دروازه ی ساعات سرها رو دور بر زینب دیدم اماچه سرهایی! یه جای سالم به این سرهانیست،این سرهااینجوری نبودکه

که هم عباس و اکبرداردهم عون هم قاسم به روی نیزهارفت دورزینب

اسم‌هاهستنو این دفعه ولی سالم

چه روزگاری داشته زینب وقتی وارداین کربلاشدباچه جلالی وجبروتی وارداین کربلاشد،بزرگترین بزرگان عالم دور و برشو گرفتن، عباس زانوخم کرد،باجلال وجبروت پیادش کردن

زمان داردعقب ترمیروداین دفعه تا آن جاکه عبدالله رفته خواستگاری خانه مولابرای زینب کبری

به خودمی‌بالد این جا نوکرت۲

به به که زینب ضمن عقدش بارهاشرط حسین ابن علی را میکند مطرح

که دوری از حسینش در حقیقت غیرممکن بود

امیرالمومنین فرمودزینب جان اگرقصدازدواج داشته باشی عبدالله خوب شوهریه برات،عرض کردبابا

حکم آنچه توفرمایی و رای آنچه تو بنمایی

من فقط این شرط دارم،شرط من اینه که به عبدالله بگو:هرجاحسین بره منم باحسین میرم؛هرجاحسین بمونه منم باحسین میمونم؛ این زینب که شرط ازدواج میذاره

تحمل میکندآیاچگونه بعدامشب دوری او را

که ساعاتی دگر باقیست تا آغاز دوری، ظهر عاشورا

در این لحظه وداعه عمه وارباب دیدن داشت

لهوف روضه هاشان هم شنیدن داشت

تماشای چنین تصویرمحزونی برای چشم هرعلامه ی دهری یقینا قیمت جامه دریدن داشت…

پس از این لحظه ها در لحظه ی گودال چون بوسید زینب حنجرش را

تیغ قاتل نیز تصمیم بریدن داشت…
و قد زینب کبری خمیدن داشت

 

 

به غیر از گوشواره بوی بیتاب رقیه داستان‌های کشیدن داشت”

زمان خم شد،همینکه قامت ارباب روی نیزه اش خم شد۲

زمان برگشت درگودال وقتی که سرت برگشت

روبه خیمه و عضوی ازاعضای بدنت کم شد

زمان درهم شد،آن وقتی که درگودال اعضای تو درهم شد

زمان چشم خودش رابست،تاازپیکرت یک چکمه بالارفت

به روی صفحه ی قرآن خدایاشمر با پارفت

زمان ازحال رفت اینجا،که هی ازحال زهرا رفت ۲

زمان پاشیدازهم چون تنت پاشیده شدازهم

زمین که هیچ!حتی آسمان پاشیدازهم چون تنت پاشیده شدازهم

وبعدازبندبندتو اعضات پاشیده شدازهم

چون تنت پاشیده شدازهم

زمان در ظهر عاشورا درنگی داشت درگودال

وهرچه شمر روی پیکرت باخنجرخودکاشت درگودال۲

سنان برداشت…

علاوه براینکه زینب یه هوچشمش بازکرددیدسری به نیزه بلنداست این بود،یه خورده این ورترنگاه کردید:

تنی به نیزه‌ها بلند است در برابر زینب…

حسین… چیه؟ چه خبرته؟

بعدازهزاروچهارصدسال از راه رسیدی یه روسیاه مثل من داره یه نقلی میگه، تومیشنوی حالت اینه؛

اگراینست تاثیرشنیدن شنیدن کی بود….

چیکارکردزینب؟دوتادستاشو گذاشت روسرش”وامحمداه! واعلیاه وااماه

ای ملائک۲ لاله درهامون کنید؛ شمررا ازقتله گه….

حتماباید این روضه را بخونم امشب شبشه یکی یکی باهمه خداحافظی کرد بچه هاشو بغل گرفت باخواهراش خداحافظی کردهمه‌ی خانمها و بی‌بی‌ها اومدن با آقا وداع کردن فقط یه خانومه توخیمه‌اش مونده ازخیمه اش بیرون نیامده ازخجالت زینب علی اصغر هم که دیگه نداره همه دارو ندارش حسینه اما حیاء میکنه جلو بیاد همه خداحافظی کردن رباب موند تو خیمه این آتیش توجیگرش موند تا کی تومجلس آن طبیب دید سرها روچیدن به جان همه تون سرعلی اصغرهم بود اما سراغ سرعلی نرفت طناب اسارت راپاره کرددویدسرحسین رابغل گرفت آقا حسین

 

متن روضه شب عاشورا
متن روضه شب عاشورا میرداماد

 

روضه شب عاشورا – سید مهدی میرداماد

 

شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود

شب مقدمه نیست، منتظری امشب،شاید خیلی ها یك سال منتظر یك همچین شبی هستند،اول كه باید سجده ی شكر به جا بیاریم:خدایا یه شب عاشورای دیگه زنده ایم ،به ما اجازه دادن برا پسر فاطمه گریه كنیم،از همین ابتدا دلت مهیا ست، مقدمه نچینم،معطلت نكنم

شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود
جان ها به کف، تنها سپر ،سرها علم بود

آن شب خدا بود و خدا بود و خدا بود
برلب دعا بود و دعا بود و دعا بود

چه خبره كربلا؟هر شب یه سئوال پرسیدم از همه تون، امشب هم یه سئوال می پرسم، این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ جانم فدات آقا جان، دو تا دلیل براش نوشتن، دلیل اول این بود، می خواست تا صبح مناجات كنه و قرآن بخونه و نماز،وقت برا عبادت گرفت،دلیل دومش كه با دل ِ من و تو بازی می كنه، حضرت می خواست وقت بگیره، اونایی كه قرار ِ برسن،برسن، قربون تو برم آقا منتظر بودی یه عده بیان،آقا جان ممنونتم صبر كردی ما هم به تو برسیم

یاران همه در فکر وصل یار بودند
در انتظار صبح خون بیدار بودند

همه مشتاق شهادتند، چه خبره؟ می خوای یه پرده اش رو كنار بزنم،بگم؟

اصغر گلو را بهر تیر آماده کرده
آغوش ثارالله را سجاده کرده

ای سلام خدا به حبیب بن مظاهر، خوشبحال اونایی كه الان كنار ضریحشن

آن شب حبیب اطراف خیمه پاس می‌داد
پاس حرم پشت سر عباس می‌داد

همین جوری كه داشت سر كشی می كرد، پاسبانی می كرد، فرمانده ی اصحاب حبیب بن مظاهر ِ، رسید كنار خیمه ی زینب، صدا داره میآد، خواهر و برادر دارن با هم حرف میزنن

جان جهان از دادن سر حرف می زد
آهسته زینب با برادر حرف می زد

كجا می خوای بری داداش؟

می گفت ای که عالِم ِ غیب و شهودی
آیا همه یاران خود را آزمودی؟

داداش من نگرانم

این‌ها که با تو دعوی اخلاص دارند
فردا مبادا که تو را تنها گذارند

داداش من هنوز مدینه یادمه،اینا نكنه فردا مثه بابام علی تو رو تنها بذارن؟نكنه اینها مثه یارای داداش حسنم باشن؟ اینها رو امتحان كردی؟ جواب ابی عبدالله رو ببین

فرمود خواهر یک به یک را آزمودم
هر چند خود از قلبشان آگاه بودم

اینان که بر عمر ابد هم ناز دارند
حاشا که دست از یاری ما باز دارند

تا این حرف‌ها رو حبیب شنید، دست و پاش شروع كرد لرزیدن

ز این گفت و گو رنگ حبیب از رخ پریده
انگار بر تن جامه ی جان را دریده

انگار اینجا مرگ خود را آرزو کرد
زاری کنان در خیمه ی انصار رو کرد

با این كه ابی عبدالله یارانش رو آزموده، با این كه از دلشون با خبره، ولی حبیب رفت تو خیمه‌ی اصحاب

کی حامیان اهلبیت از جای خیزید
باید همه خون جای اشک از دیده ریزید

مگه چی شده حبیب؟ خبر ندارید،زینب نگرانه،زینب نگرانه ما اینجا نشستیم

جاری به رخ از دیده ی زینب گلاب است
بر امشب و فردای ما در اضطراب است

بر غربت آل پیمبر اشک ریزید
زینب صداتان میزند از جای خیزید

یه دهه داری میگی حسین،برا امشب،امشب تنوره سینه ات داغه،اومدم بگم:حسین جان!آقاجان!یعنی میشه منم جزو یاران امام زمانم باشم؟یه كاری بكنم دل امام زمانم آرام بشه؟ اصحاب امشب یه كاری كردند، دل خواهر حسین آرام شد،كاری كردن خیالش راحت شد،ان شاءالله من و تو هم جوری پا به ركاب باشیم،مثل اصحاب حسین علیه السلام، ما هم دل امام زمانمون رو شاد كنیم،البته ما ندیدیده آماده ایم،یا صاحب الزمان!

امام صادق یه یاری داشت، حضرت رو ندیده بود، حضرت هم اونو ندیده بود، تاریخ اسمش رو آورده به نام، كُلَیْب ،اینقدر تسلیم امام صادق بود، كه معروف بود به كُلَیْب تسلیم، میگن:هر چی امام صادق می گفت، ندیده می گفت: چشم.اطاعت می كرد، تسلیم محض امام بود، بعد امام بهش یه پیغام داد،گفت: به كُلَیْب بگید من ندیدمش اما دوسش دارم، كسی كه ندیده تسلیم ما بشه، بگو یا صاحب الزمان، منم می خوام شب عاشورا تصمیم بگیرم تسلیم تو باشم، آی جوان دنبال این هستی امام زمان از تو راضی بشه؟امشب شب احیاء است،شب مناجات ِ، من ِ گنهكار میگم:یا صاحب الزمان!قول میدم دیگه گناه نكنم، قول میدم كاری كنم، تو ازم راضی باشی، حبیب اصحاب رو بلند كرد، پاشید زینب نگران ِ

آل رسول الله را یاری نمایید
بر زینب اعلان وفاداری نمایید

آن طائران قله‌ی خون پر کشیدند
پر در حریم آل پیغمبر کشیدند

اومدن كنار خیمه،صدا زدن:

ای خاندان وحی ما یار شماییم
تا پای جان خود طرفدار شماییم

پیوسته سرباز فداکار شماییم
یار شما یار شما یار شماییم

خیالت راحت باشه زینب، تا ما هستیم یه مو از سر حسینت كم نمیشه، همین حرف رو عمل كردن،فردا تا اصحاب بودن، اجازه ندادن یه نفر از بنی هاشم میدان بره، نشون دادن تو عمل،یكی یكی اول اصحاب رفتن، وقتی اصحاب به شهادت رسیدن، دیگه بنی هاشم رفتن ، زینب خیالش راحت شد، یه نگرانیش بر طرف شد، یه دغدغه اش بر طرف شد، اما نگرانی ِ اصلیش یه چیز دیگه است، شنید حسینش داره حرف از مرگ میزنه”یا دَهرُ أُفٍّ لَكَ مِن خَلیلِ” حسین من زنده باشم و تو حرف از مرگ بزنی، آخ نگرانم. از امشب به بعد دیگه باید یه روضه رو لبت باشه،از امشب شروع میشه،همین امشب بیا اسمت رو تو روضه خونای شب عاشورا بنویس، كاری نداره،یه چشم پر اشك می خواد كه داری،یه دل پر سوز می خواد كه داری، دستت رو مشت كن، مثه این مادرایی كه داغ دیدن، بزن به سینه ات،روضه از امشب اینه:امان از دل زینب….

 

 

فردا چه جوری این خواهر و برادر از هم جدا شدن؟ چند تا وداع داره ابی عبدالله، بشمارم برات، وداع با زنهای اهل حرم،الله اكبر، اومد جلوی خیمه ها،”یا ام الكلثوم! یا رباب!یا سكینه! یا زینب!علیکن من السلام” این یه وداع ِ، این یه خداحافظی ِ، مقتل میگه همه دورش حلقه زدن، صدای ضجه بلند شد، یكی میگه: ” رُدَّنا اِلى حَرَم ِ جَدِّنا” یه وداع با زین العابدین كرد، الله اكبر، من اصرار دارم شب عاشورا این یه دونه رو باز كنم، نشست،زین العابدین نگاه كرد،دید همه سر و روی بابا خاكی ِ، از جای جوشن و زره خون میآد، دست زین العابدین رو گرفت، می خواد خداحافظی كنه، چه سئوال هایی كرد امام سجاد، اول گفت:بابا داداش اكبرم كجاست؟ اَیْنَ اَخی؟

حضرت گفت:داداشت به شهادت رسید، صدا زد:” اَیْنَ عَمی العباس؟” بابا تو بدون عمو جایی نمی رفتی، صدا زد: عموت تو علقمه رو خاك افتاده.خلاصه كنم،سراغ هر كی رو گرفت، حضرت گفت:به شهادت رسید، كار به جایی رسید، صدا زد علی جان! پسرم، می خوای بهت بگم چه خبره؟ غیر از من و تو دیگه مردی تو خیمه ها نمونده،یه وداع دیگه هم كرد، اون وداعی كه خیلی ها گرفتار میشن، مقدس اردبیلی فرمود:مادر ما زهرا این روضه رو دوست داره، وقتی گرفتار میشید، می خواهید فاطمه بیاد،میگن:روضه ی وداع بخونید همینه،آخ بمیرم برات، می خوام این روضه رو با زمزمه بخونم برات، می خوام با یه زبون دیگه،عاشقونه، اونجایی كه حسین پیراهن رو طلب كرد، این رمز بین خواهر و برادر ِ، پیراهن رو كه خواست،نمیگم با پیراهن چه كرد، همتون اهل روضه اید، فقط یه نگاه به پیراهن كرد،بو كرد، دید بوی دستای مادر رو میده، بذار بگم،شبش ِ، جلو زینب پیراهن رو پاره كرد، داداش چه می كنی؟ گفت: می خوام كاری كنم،فردا اینها به این پیراهن طمع نكنند،حسین…. پیراهن رو به تن كرد،آرام آرام داره از زینب دور میشه، التماس رو ببین.

كجا داری میری
انگار می خوای راس راسی از خواهر جدا بشی

كجا داری میری
بدون خواهرت می خوای بری فدا بشی

كجا داری میری
تنهام بذاری و عزیز نیزه ها بشی

پشت سرت برادر از نفس افتاد خواهر
وایسا می خوام ببوسم گلوت و جای مادر

داره سپاه میرسه روز سیاه میرسه
صدای مادر داره از قتلگاه میرسه

“بُنَیَّ قَتَلُوكَ”زینب داره التماس میكنه،داداش! “مهلاً مهلا”

آروم آروم برو

بذار تنت كنم داداش دستباف مادرم
بذار بفهمم كه قرار ِ چی بیاد سرم

سئوال زینب رو، تو ناله بزن، داداش:
برا چی محكم میزنی گره به معجرم؟

تو شاهد ِ اشكمی باخبر از دردمی
دعا بكن خواهر و نبینه نامحرمی

حسین….

ای تشنه لب حسین،حسین،حسین
جان زینب حسین،حسین،حسین

الله اكبر،این یه وداع ِ،یه وداع ِ دیگه ام هست، با همه خداحافظی كرد، همه رو دید، اونایی كه دختر دارن،این وداع آخر صدای گریه ی حسین رو بلند كرد، دختر دارا می دونن،دیدی بخوای مسافرت بری،با پدرت، با مادرت، با برادرت، با پسرت خداحافظی كنی، دختر میایسته یه گوشه فقط نگاه میكنه، میذاره همه خداحافظی هاشون رو بكنن، آخر سر، یه دفعه دیدن این دختر دستای اسب رو بغل كرده، بابا بیا پایین، بیا بغلم كن.

اگر نازی كند دختر، خریدارش پدر باشد

حضرت از اسب اومد پایین بغلش كرد،آروم در گوشش حرفی زد،”لا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِكِ حَسْرَةً” اینقدر من و با گریه ات آتیش نزن،نمیدونم بهش چی گفت، شاید گفت: تو خرابه میام.شاید گفت:دوباره همو می بینیم،نمی دونم چی گفت، تاریخ ننوشته چی گفت، فقط یه سئوال كرد، بابا،خبر شهادت مسلم رو كه دادن، دخترشو بغل كردی، نوازش كردی، بابا به من بگو می خوای بری، بعد از تو كی من رو بغل كنه؟ كی منو نوازشم كنه؟ بگم یانه؟ بعد از حسین به جای اینكه نوازشش كنن، من عربیش رو میگم،مقتل رو میگم، خودت میفهمی، منو ببین، به جای اینكه نوازشش كنن، “اجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ جسد ابیها” یكی نیزه زد، یكی سیلی زد، یكی كعب نی زد.امان،امان،امان. حسین به زینب می گفت: آروم باش،آروم باش خواهرم. اماچه جوری آروم باشه زینب؟ فردا همین موقع میدونی چه خبره؟

سری به نیزه بلند است در برابر زینب
ای بی كفن حسین،حسین،حسین
عریان بدن حسین،حسین،حسین

خداحافظی هاشو كرد، رفت به طرف میدان، جنگید،بعضی ها نوشتن سی و سه زخم، از نیزه، سی و چند زخم از تیر و تیغ، اما بگذرم، مقتل بخونم،یا صاحب الزمان” وَاشتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَینِ علیه السلام” تشنه اش شد، رو اسبش نشسته، تكیه داد به نیزه اش، یه نانجیبی گفت:نگذارید استراحت كنه. چه كردند؟ یه سنگ به پیشونیش زدن، خون از صورت سرازیر شد، كمر بندش رو باز كرد، پیراهنش رو بالا زد،بگم یا نه؟نانجیب تیر سه شعبه رو تو كمان گذاشت،ای حسین…..قلب حسین رو هدف گرفت، عبارت مقتل اینه: “فانبعث الدم کالمیزاب” خون مثل ناودان از سینه میریخت، هر كاری كرد از روبرو در نیومد، میگن: ارباب ما خم شد، تیر رو از پشت سر، اینجا دیگه طاقت نیاورد.

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
” فسقط عن فرسه علی خده الأیمن”

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید