ستاره | سرویس بازی و سرگرمی – جوکهای مناسب برای کودکان واقعا با جوکهای بزرگسالان متفاوت هستند و نمیشود برای بچههای همه جور جوکی تعریف کرد. حتی در بیمزهترین جوکها هم شاید نکتهای غیرتربیتی وجود داشته باشد و منجر به شکلگیری یک ضعف شخصیتی در کودک شود. بنابراین نسبت به همه داستانهای کودک و جکها ابتدا نگاهی انتقادانه داشته باشید. حتی نسبت به همه جوکهایی که اینجا میبینید!
جوک خنده دار کودکانه
شاگرد: پادشاه بدی نبود، فقط همیشه از کمبود بودجه شکایت داشت.
پیش خودش میگه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟
یه قورباغه از یه گربه میپرسه: قورقورقوربونت بشم، کلاس چندمی؟ گربهه میگه پیش پیش… دانشگاهیم!
همون قورباغه با یه زنبور ازدواج میکنه! قورباغه میگه قوقوقوقوقوقوربونت برم زنبور میگه وظ وظ وظ وظ وظ وظ وظیفته!
معلم: نام پدرت چیست؟
دانش آموز: پدرم نامهای مختلفی دارد. من به او میگویم بابا، مادرم میگوید پدر بچهها، نوکرمان میگوید آقا و بقال محلهمان میگوید بدحساب!
یک روز در یخچال یه یارو کنده میشه جاش پرده میذاره!
بیمار: آقای دکتر! این، آن دندانی نیست که میخواهم بکشم.
دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول فروش هندوانه بودند.
اولی فریاد میزد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا بیا به شرط چاقو، هندوانه فروش دومی هم بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران میگفت: هرچی اون میگه منم دارم!
میگن: چرا؟
جواب میده: آخه سوراخهاش خیلی ریزه.
به یه نفر میگن: خوابیده آب نخور عقلت کم میشه. میگه: عقل دیگه چیه؟ میگن: هیچی بابا آبتو بخور.
از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟
گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!
آموزگار: بچهها توجه کنید! بعضی از کلمهها با «ان» و «ها» جمع بسته نمیشوند. مثل درس که میشود دروس. حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.
احمد:آقا اجازه، مثل خرس که جمع آن میشود خروس!
افراد یکی از قبایل آدمخوار مرد کله تاسی را دستگیر میکنند و نزد رئیسشان میبرند و از رئیس میپرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس میگوید: از او تاس کباب درست کنید!
کلاغه به درخت پیر گفت: شنیدم مادربزرگ شدی اسم نوهات چیه؟
درخت با خوشحالی گفت: اسمش مداده مداد!
بچه: بابا هواپیمای به این بزرگی رو چطور میدزدن؟
بابا: اول صبر میکنند بره بالا، کوچیک که شد بعد میدزدنش.
معلم: بچهها کسی میتواند بگوید چرا به بعضی از مگسها، خرمگس میگویند؟
شاگرد:، چون آنها عقل درست و حسابی ندارند.
اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمیآید و فراموش نمیکنم.
دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی یادت رفته؟!
دکتر میگه: چند وقته این بیماری رو دارین؟
آقای فراموشکار میگه: کدوم بیماری؟
پرویز به دوستش گفت: فرق میان آموزگار و دماسنج چیست؟
دوستش گفت: هیچ! چون هر کدام از آنها صفر را نشان بدهند تن آدم میلرزد.
مشتری شکموی هتل، به رستوران رفت تا صبحانه بخورد. پیش خدمت پرسید: برای صبحانه چی میل دارید قربان؟ مشتری گفت: پنجاه تا تخممرغ برایم نیمرو کنید… برای من نوشیدنی چی میآورید؟ پیش خدمت گفت: برای شما یک نوشیدنی خوب داریم: هواشناسی اعلام کرده امروز صبح سیل میآید!
یارو با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ۳ سال حل کردم. دوستش میگه: ۳ سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته ۳ تا ۵ سال!
پسر مهربان داشت نوار خالی گوش میداد و بلند بلند گریه میکرد، بهش میگن چرا گریه میکنی؟
میگه: دلم واسه خوانندهاش میسوزه، طفلکی لال بوده!
یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.
دوستش میگه: نه اگه غرق بشم مامانم منو میکشه!
خانم خیلی مهربان و دختر کوچولوی خیلی مهربانش به پارک آمده بودند. آنها از اغذیهفروشی پارک یک پیتزا خریدند، اما کلاغها و گربهها آمدند و بیشترش را خوردند.
خانم گفت: حالا که همه سیر شدهاند، بقیه اش را میگذاریم لب پنجره تا برادر و پدر بی زبانت بیایند بخورند!
پزشک: بیماریش خیلی شدید است. آیا هذیان هم میگوید؟
پرستار: بله، اتفاقاً چند دقیقه پیش از این که شما تشریف بیاورید میگفت: الان عزرائیل می آید.
متهم: جناب قاضی! خودش میخواست، هر وقت من را میدید میگفت: یک سری به ما بزن!
غضنفر میره رستوران میگه: جوجه دارین؟
گارسون:آره
میگه: دونه بش بدین نمیره!
مسافر تاکسی به راننده گفت: آقای راننده، شما میتوانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟
راننده گفت: بله قربان… حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی… مسافر حرف راننده را قطع کرد و گفت: خیلی ممنون… میخواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته بود!
مادر: علی بیا اسفناج بخور آهن دارد.
علی: آخر مادر جان الان آب خوردم میترسم زنگ بزند.
بدون نام
یخ روز یه زنه ۳ تا بچه بزرگ میکنه میبره مدرسه اسم اولی بتوچه دومی گوهنخوره سومی ادب بعد بتوچه و گوهنخور میرن مدرسه مدیر میگه اسمت چیه میگه بتوچه به دومی میگه اسم تو چیه میگه گوهنخور بعد به مامانه زنگ میزنه میگه خانم اسم بچه هاتون چیه میگه بتوچه با گوهنخور مدیر میگه خانم ادبتون کجا رفته میگه رفته سبزی بگیره
بدون نام
خوب بود
ایناز
عالی
بدون نام
همه ی جوک ها عالی بودن
من هم یه جوک نوشتم
زنه به شوهرش میگه:عزیزم خواب دیدم یه انگشتر الماس برام خریدی یعنی تعبیرش چیه؟
شوهرش میگه:صبر کن تا شب تولدت
شب تولد زن میشه
زنه با کلی هیجان کادوشو باز میگنه،میبنه کتاب تعبیر خواب از یوزارسیفه
حسین
یک روز پسری داشت به مدرسه میرفت وچشمش کبود شده بود یکی از هم کلاسی هایش او را دید و از او پرسید:حالت خوبه؟ گفت:آره همه چی علیه عالی با طمع پرتغالی.
آروین
معلم بگو ببینم به غیر از اکسیژن چه چیزهایی در هوا وجود دارد
شاگرد آقا اجازه کلاغ مگس پشه
بدون نام
خیلی باحال بود
سحر
خیلی باحاله حتما بخونین