نسخه صوتی این مطلب را بشنوید! 🎧
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – اتحادیه ابلهان هرچند جزو هزار و یک کتاب که باید قبل از مرگ بخوانید نیست اما خواندنش را نباید از دست داد. این کتاب را دوستی به من معرفی کرد که از او خواسته بودم داستانی طنز به من معرفی کند؛ طنزی که بیمایه نباشد و بتواند چیزی به مخاطب اضافه کند و اتحادیه ابلهان این خصوصیت را داشت.
ژانر این داستان را کمدی میدانند اما اتحادیه ابلهان انتخابی مناسب نیست اگر به دنبال خواندن طنز صرفاً خندهدار هستید. این کتاب تراژدی و کمدی را با هم دارد. با خواندن بسیاری از قسمتهای کتاب بلندبلند میخندید و البته با خواندن بخشهای دیگر متأثر شده و غمگین خواهید شد.
معرفی کتاب اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان با نقلقولی از جاناتان سوییفت، کشیش و طنزنویس انگلیسی ایرلندی (نویسنده سفرهای گالیور) آغاز میشود: «وقتی نابغهای حقیقی در دنیا پیدا میشود، میتوانید او را از این نشانه بشناسید: تمام ابلهان علیهاش متحد میشوند.» جان کندی تول در سراسر رمان سعی دارد، درستی این جمله را ثابت کند.
قهرمان این رمان، ایگنیشس (Igniatius) با دن کیشوت قابل مقایسه است. کسی که پس از مدتی خانهنشینی و قطع ارتباط با دیگران، بالاخره از خانه بیرون میزند تا شغلی برای خودش پیدا کند اما وصلهای نچسب به تن اجتماع و مایه دردسر خودش و دیگران میشود.
این کتاب در دسته داستان جهان جای دارد و موضوع آن داستانهای آمریکایی قرن ۲۰ است. اتحادیه ابلهان را پیمان خاکسار به فارسی ترجمه کرده است. ترجمه او از رمان اتحادیه ابلهان در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان تجربه در سال ۱۳۹۱ رتبه اول را به دست آورد. از دیگر کتابهایی که خاکسار ترجمه کرده میتوان «جزء از کل» و «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» را نام برد.
تعداد صفحات اتحادیه ابلهان موجود در بازار ایران ۴۶۷ صفحه بوده و چاپ ۱۸ آن با قیمت ۳۸۰۰۰ تومان منتشر شده است. این کتاب در سال ۹۱ توسط نشر بهنگار منتشر شد تا آنکه نشر چشمه در سال ۹۳ اقدام به تجدید چاپ آن کرد. اتحادیه ابلهان در قطع رقعی و با جلد سخت روانه بازار شده است.
درباره نویسنده: جان کندی تول
جان کندی تول (John Kennedy Toole) را به عنوان رماننویس، سرباز و پروفسور آمریکایی میشناسند. او ۱۷ دسامبر ۱۹۳۷ در نیواورلئان، لوئیزیانا به دنیا آمد. هفده ساله بود که بورسیه دانشگاه تولن شد. در سال ۱۹۵۹ در حالیکه تنها ۲۲ سال داشت، استاد ادبیات انگلیسی کالج کال هانتر نیویورک شد که جوانترین استاد این دانشگاه بود.
بعدها زمانی که در پورتوریکو مشغول خدمت سربازی بود، ماشین تحریر دوستش را امانت گرفت و اتحادیه ابلهان را نوشت. جان کندی تول در زمان پایان نگارش رمان ۳۰ ساله بود. پس از آنکه از سربازی به امریکا بازگشت، رمان را برای ناشران بسیاری فرستاد، اما هیچکدام حاضر نشدند، آن را چاپ کنند.
جان کندی تول که در گذشته نیز افسردگی داشت، در این سالها بیش از پیش احساس ناکامی، تنهایی، بدگمانی و شکست میکرد. عوامل متعدد به مرور زمان باعث افسردگی شدید و پارانوئید او شدند که یکی از مهمترین آنها را چاپ نشدن رمانش میدانند.
تول در نهایت در آستانه ۳۲ سالگی پس از دعوایی کوچک با مادرش، خانه را ترک کرد. بعد از سه ماه مسافرت ۲۶ مارس ۱۹۶۹ در شهر بیلاکسی در ایالت میسیسیپی با وصل کردن شلنگ به اگزوز ماشینش و تنفس از گاز سمی خودرو خودکشی کرد.
با مرگ جان کندی تول اتحادیه ابلهان فراموش نشد. مادر جان کندی دو سال پس از مرگ او، تصمیم گرفت که کتاب پسرش را چاپ کند و ۹ سال از ناشران مختلف جواب رد شنید تا اینکه بالاخره «واکر پرسی» یکی از استادان دانشگاه لوییزیانا این کتاب را برای رفع تکلیف و فرار از سماجت مادرِ جان خواند، اما از زیبایی متن کتاب شگفتزده شد. کتاب در سال ۱۹۸۰ در تیراژ ۲۵۰۰ جلد با پیشگفتار پرسی منتشر شد، بلافاصله بعد از انتشار غوغا بهپا کرد و سال بعد جایزه پولیتزر را گرفت.
خلاصه داستان اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان درباره ایگنیشس جی. رایلی پسری حدوداً سی و چند ساله، با چشمانی زرد و آبی، چاق، تنبل و پرخور، باهوش، فارغالتحصیل فلسفه قرون وسطی با کلاهی سبزرنگ است. پدرش وقتی او کودک بوده، از دنیا رفته و اکنون ایگنیشس با مادرش در محلهای پایین در نیواورلینز زندگی میکند.
ایگنیشس کمالگرا بوده و از جامعهای که در آن زندگی میکند متنفر است. به همین خاطر بجز خوردن و خوابیدن و نوشتن مقالاتی آرمانگرایانه برای تغییر دادن دنیا کار دیگری انجام نمیدهد.
او و مادرش علیرغم اختلاف سلیقهها، در کنار یکدیگر زندگی خوبی دارند تا اینکه خسارتی مالی باعث میشود که مادرش او را تشویق کند کاری برای خودش پیدا کند و به این صورت ایگنیشس از خانه بیرون میرود. مادر ایگنیشس هم در این اثنا با زنی به نام سانتا دوست میشود که راهنماییهای سانتا او را از پسرش دور میکند.
از طرفی ایگنیشس در شهر پی کار میگردد. در قدم اول به عنوان مسئول بایگانی به کارخانه شلوار لوی میرود. در کارخانه سیاهپوستان را به شورش علیه مسئول دفتر تحریک میکند. آنها تا مرحلهای به حرفهایش عمل میکنند اما در نهایت او را رها کرده و به سر کار خود برمیگردند. رئیس کارخانه او را اخراج میکند.
در ادامه بطور اتفاقی با هاتداگفروش پیر آشنا میشود و قبول میکند که فروشنده دورهگرد محصولات او باشد. ایگنیشس در کارش اهمال نشان میدهد، به توصیههای صاحبکار توجهی ندارد و طبق سلیقه خود عمل میکند، با این حال تا اواخر رمان این شغل را ادامه میدهد.
در همین حین با مردی خوشگذران به نام دورین گرین آشنا میشود و از او میخواهد که دوستانش را به یک مهمانی دعوت کند تا حزب ترقیخواه تشکیل دهند؛ حزبی که پس از مدتی تمام دنیا را تسخیر خواهد کرد. مهمانی برگزار میشود اما مهمانان که از حرفهای ایگنیشس سردرنمیآورند، او را بیرون میکنند.
در طول رمان ایگنیشس با میرنا دوست و همدانشگاهی سابقش نامهنگاری میکند و او را دختری چشمسفید میداند که باید سرجایش نشانده شود. در نهایت میرنا به سراغش میآید و در لحظات آخر قبل از اینکه آمبولانس تیمارستان سر برسد، او را نجات میدهد. سفر این دو به سمت نیویورک پایان باز این رمان و آغازی برای سردرگمیهای آینده است.
اسامی ابلهان حاضر در اتحادیه
ایگنیشس نابغهای حقیقی است و همانطور که جاناتان سوییفت گفته، ابلهان جامعه یا شخصیتهایی که در داستان حضور دارند، هرکدام به نوعی علیهاش برخاستهاند و او را آزار میدهند. در ادامه با این ابلهان آشنا شوید.
- آیرین رایلی: مادر ایگنیشس که در ابتدا خانهنشین است و همه دغدغهاش ایگنیشس است. پس از مدتی معاشرت با سانتا از پسرش فاصله میگیرد، به باشگاه بولینگ میرود و به ازدواج مجدد میاندیشد.
- میرنا مینکوف: همدانشگاهی سابق ایگنیشس که از لحاظ لیبرال و اعتراضی بودن شباهت زیادی به او دارد. سابقاً و در دانشگاه آنها را زوج مناسبی میدانستند اما در زمان حال از هم دور شدهاند و فقط از طریق نامه رابطه دارند. نامهنگاری آن دو نشان میدهد که میرنا نگران حال ایگنیشس و علاقهمند به اوست. گرچه ایگنیشس همواره به دنبال راهی برای کوباندن میرناست. میرنا در آخر رمان ایگنیشس را از رفتن به تیمارستان نجات میدهد و با خود به نیویورک میبرد.
- سانتا باتالیا: خاله پلیس گشت مانکوزو که دلال ازدواج است. او خانم رایلی را از خانهنشینی به مهمانی و بولینگ میبرد و بساط آشنایی آیرین را با پیرمردی به نام کلود جور میکند. او به خانم رایلی اصرار میکند ایگنیشس را به تیمارستان خیریه بفرستد.
- آنجلو مانکوزو: پسرخواهر سانتا، یک پلیس گشت و مأمور مخفی دستوپاچلفتی اما وظیفهشناس که به دستور گروهبان مافوقش همیشه به دنبال دستگیری یک متهم در اماکن مختلف شهر است. او برای تنبیه به مستراح ایستگاه اتوبوس تبعید میشود. در آخر رمان موفق به انجام عملیات دستگیری لانا لی و گرفتن ترفیع میشود.
- کلود روبیشا: پیرمردی که قصد ازدواج با آیرین را دارد. همیشه درمورد کمونیستها و نفوذ آنها در امریکا دچار اوهام و خیالات است و درباره این موضوع بیش از حد حرف میزند. او فکر میکند همه پلیسها و دانشگاهرفتهها کمونیستند.
- گاس لوی: صاحب بیانگیزه کارخانه در حال ورشکستگی تولید شلوار لوی که به دلیل نفرت از پدرش، کارخانهای را که از او به ارث برده، به حال خود رها کرده است.
- خانم لوی: همسر گاس که مخالف سرسخت کارهای همسرش و همواره مشغول نیش و کنایه زدن به اوست. به سبک بیمارگونه و مسخرهای نظریات نوین روانشناسی را بلغور میکند و سعی در عملی کردن نظریات روانشناسی بر روی خانم تریکسی دارد. او با سیاهنمایی ذهن دخترانش سوزان و ساندرا را بر ضد پدرشان بکار میگیرد.
- آقای گونزالز: رئیس دفتر کارخانه شلوار لوی و کارمندی وفادار است. او ایگنیشس را استخدام میکند و بعدها ایگنیشس به کارگران میگوید او را بکشند که البته موفق نمیشوند.
- خانم تریکسی: حسابدار هشتاد ساله کارخانه شلوار لوی، زوال عقل دارد، ارقام را غلط وارد دفتر میکند و بزرگترین آرزوی او بازنشستگی است. خانم لوی اجازه بازنشستگی به او نمیدهد چرا که عقیده دارد کار برای حفظ روحیه او خوب است.
- خانم آنی: همسایه ناراضی خانواده رایلی، بیشتر اوقات سردرد دارد و از سروصداهای اطرافش شاکی است. برای شنیدن صحبتهای همسایهها همیشه گوش ایستاده است.
- آقای تاک: استاد دانشگاه ایگنیشس و میرنا که با هر دو جداگانه کلاس داشته است. ایگنیشس نامههای هتاکانه بسیاری برای او نوشته است که یکی از آنها به دست دانشجویان میافتد و باعث از دست دادن وجهه تاک در دانشگاه و تنزل او تا حد دلقک سیرک میشود.
- لانا لی: صاحب کافهای که به دنبال سود بیشتر است و عکسهای پورن را میان بچه دبستانیها منتشر میکند.
- دارلن: دختری بیاستعداد که در کافه لی کار میکند و تصمیم میگیرد با طوطیاش در کافه نمایش اجرا کند که همان شب اول همهچیز بهم میریزد.
- جونز: سیاهپوستی که با حداقل حقوق در کافه لانا کار نظافت و جاروکشی میکند. از کارش بسیار ناراضی است و تنها دلیلش برای ادامه کار این است که به دست پلیس زندانی نشود.
- جورج: پسرکی که ترک تحصیل کرده است. عکسهای پورن را از لانا میگیرد و بین همکلاسیهایش پخش میکند.
- دورین گرین: یک همجنسگرای فرانسوی که به درخواست ایگنیشس یک مهمانی برای تشکیل حزب ترتیب میدهد.
- بتی، فریدا و لیز: سه دختر لزبین شرور، بددهان و قلدرمآب که دیگران را مورد تهاجم قرار داده و کتک میزنند.
- آقای کلاید: پیرمرد صاحب دستفروشی پارادایز، هاتداگفروش که ایگنیشس را به عنوان فروشنده دورهگرد برای هاتداگهای بیکیفیتش استخدام میکند. او برای ادای دین به سنت و تاریخ نیواورلئان بر تن فروشندگانش لباس فرم دزد دریایی میپوشاند.
نقد کوتاه اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان داستانی قهرمانمحور است که از زبان سوم شخص یا دانای کل روایت میشود. گرچه راوی کمتر وارد ذهن شخصیتها میشود و بیشتر به عنوان یک ناظر اتفاقات را نقل میکند؛ افکار و احساسات ایگنیشس در این میان استثناء هستند. برخی منتقدان معتقدند ایگنیشس خودِ تول است.
آنچه توانسته اتحادیه ابلهان را به سمت یک رمان قابل توجه ببرد، هنر تول در شخصیتپردازی و توصیفات گیرا و جامع و کامل است؛ مغازهها و اماکن، خانهها و محلهها و از همه مهمتر خصوصیات ظاهری افراد ازجمله قد و قامت، ویژگی چهره و سبک لباس پوشیدن، خصوصیات درونی همچون افکار، احساسات و حالات آنها باعث شده تا خواننده بتواند یک تصور کامل از فضای داستان داشته باشد و جزئیات را در ذهن خودش مجسم کند. هرچند در برخی قسمتها نشان دادن حالات و خصوصیات شخصیتها تکراری، بیش از حد و خستهکننده میشود. اگر نویسنده از حجم توصیفات غیرضروری کم میکرد، حجم کتاب کمتر و خواندنش سریعتر بود.
این رمان انتقادی به فرهنگ مصرفگرای امریکا، مدرنیته و روابط اجتماعی امریکاییان دارد و جامعه پیرامون خود را به هجو کشیده است، به همین دلیل مخاطبان امریکایی به دلیل آشنایی با موقعیت و قدرت همذاتپنداری، بیشتر از خوانندگان ایرانی از مطالعه این کتاب لذت میبرند.
ایگنیشس هرچند نابغه است و خود را جدایی از دیگران میداند اما به عنوان فردی از اجتماع خود نیز جزئی از ابلهان محسوب میشود. نابغهای که مجبور میشود به میان ابلهان برود.
شخصیتهای رمان مثل قطعات پازل با یکدیگر مرتبط هستند و در جایی تعامل و کنش دارند، در این میان شخصیتی مانند دکتر تاک دور افتاده و مثل قطعهای جداست؛ حذف او ضربهای به پیرنگ کلی داستان وارد نمیکند و به نظر میرسد حضور دکتر تاک در داستان برای تسویه حساب شخصی جان کندی تول با شخصیتی مشابه او در دنیای واقعیت بوده است. همانگونه که احتمالاً نویسنده انتظار داشته با چاپ و انتشار کتاب «میرنا» و منجی خودش، آن را خوانده و سر برسد ولی ناشران این فرصت را به او ندادهاند.
بخشهایی جالب از کتاب
من نمیخوام نیمهی پر لیوان رو ببینم. خوشبینی باعث میشه حالت تهوع بگیرم و منحرفانه است. انسان بعد از هبوط به این دنیا فقط لیاقت بدبختی رو داره.
☆☆☆☆☆☆☆
«کارفرماها احساس میکنند که من ارزششون رو زیر سوال میبرم. از من وحشت دارن. حدس میزنم اونا میفهمن که من مجبور شدم در قرنی که ازش متنفرم کارکرد داشته باشم و حتی موقعی که برای کتابخونه عمومی کار میکردم این قضیه صادق بود.»
(مادرش:)«ولی ایگنیشس اون تنها باری بود که تو بعد از فارغالتحصیلیت کار کردی. اونم دو هفته بیشتر طول نکشید.»
ایگنیشس یک گلوله کاغذ به طرف لوستر هدف گرفت و آروغی زد و گفت:«منظور من دقیقاً همینه.»
«کارت فقط این بود که روی کتابها یه تیکه کاغذ بچسبونی.»
«بله. ولی من برای چسبوندن اونا زیباییشناسی خاص خودم رو داشتم. بعضی روزها فقط سه یا چهار برچسب میچسبوندم، چون میخواستم از کیفیت کارم احساس رضایت کنم. رؤسای کتابخونه از کمالگرایی من نفرت داشتن. اونا فقط یه حیوون میخواستن که با تف روی کتابا کاغذ بچسبونه.»
☆☆☆☆☆☆☆
(نامه ایگنیشس به استاد تاک:)
جهل مرکبت نسبت به آنچه که ادعای تدریسش را داری، تو را شایستهی مجازات مرگ کرده. شک دارم اطلاع داشته باشی که قدیس کاسین ایمولایی را شاگردانش آن قدر با قلمهای فلزی زدند تا مرد. مرگش، شهادت شرافتمندانهاش، الگویی شد برای دیگر معلمان. به درگاهش دعا کن ای ابله فریبخورده، ای کی تنیس بازی میکنه؟، ای گلفباز میخوارهی عالمنما، مگر یکی از مقربین شفاعتت را کند. با اینکه نفسهای آخر را میکشی، کسی تو را شهید نخواهد دانست – چرا که هیچ هدف مقدسی را پیش نمیبری. لقب الاغ، که حقیقتاً شایستهاش هستی، تا ابد بر تو خواهد ماند.
– زورو
☆☆☆☆☆☆☆
ایگنیشس به پلیس گشت مانکوزو که داشت ریشش را آویزان میکرد گفت: «اگه اینجا را ترک نکنین به پلیس زنگ میزنم.»
(مادرش:) «اون خودش پلیسه احمق.»
ایگنیشس گفت: «دیگه بدتر، پس میرم به اتاقم.»
☆☆☆☆☆☆☆
«ایگنیشس خیلی بچه فوقالعادهای بود. نمیدونم چی شد که اینقدر تغییر کرد. قبلاً به من میگفت دوستت دارم مادر، دیگه اینو نمیگه.»
اگر پیش از این اتحادیه ابلهان را خواندهاید، نظرتان را راجع به این رمان با ما و مخاطبان ستاره به اشتراک بگذارید و اگر قصد خواندن این رمان را در آینده داشتید، برایمان بنویسید مطلب حاضر شما را به مطالعه رمان اتحادیه ابلهان ترغیب کرد یا خیر؟