ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – معنی درس کبوتر طوق دار که در فارسی یازدهم آمده است را در این مطلب به همراه آرایه های ادبی و معنی کلمات آن میخوانید. این درس از کتاب کلیله و دمنه انتخاب شده است و مفهوم همکاری و دوستی را بيان میکند.
تاریخ ادبیات : کلیله و دمنه از آثار ارزشمند نثر فارسی است که در اصل کتابی هندی به زبان سانسکریت بوده است. این کتاب شامل داستانهایی است که از زبان دو شغال به نام «کلیله» و«دمنه» نقل میشود. این کتاب در زمان ساسانیان به زبان پهلوی ترجمه شده سپس در زمان اسلام توسط ابن مقفع به عربی ترجمه گردیده و در نهایت نصرالله منشی در قرن ششم، متن عربی کلیله و دمنه را به فارسی ترجمه کرد. داستان های کلیله و دمنه دارای پند و اندرزها و نکات اخلاقی است.
معنی درس کبوتر طوق دار با آرایه های ادبی و معنی کلمات
آورده اند که در ناحیتِ کشمیر مُتَصَّیدی خوش و مرغزاری نَزِه بود که از عکسِ ریاحینِ او، پَرِ زاغ چون دُم طاوُوس نمودی و در پیش جمال او دمِ طاوُوس به پر زاغ مانستی.
معنی: حکایت کرده اند که در سرزمین کشمیر، شکارگاهی خوش آب و هوا و چمنزاری سرسبز و با صفا وجود داشت که از بازتاب گیاهان آن، پر سیاه زاغ مانند دم طاووس زیبا به نظر میآمد و در مقابل زیبایی آن، دم زیبای طاووس مانند پر زاغ، سیاه و کم ارزش به چشم میآمد.
معنی کلمات: آورده اند: حکایت میکنند / ناحیت: ناحیه، سرزمین / کشمیر: ناحیه ای بین هند و پاکستان / مُتَصَید: شکارگاه / مَرغ: گونهای گیاه -مرغزار: چمن زار / نَزِه: با صفا، خوش آب و هوا / عکس: انعکاس، بازتاب / ریاحین: گیاهان / جمال: زیبایی / مانستی: مانند بود
آرایه های ادبی: تشبیه پر زاغ به دُم طاووس و بالعکس/ زاغ: نماد زشتی / طاووس: نماد زیبایی / اغراق در توصیف زیبایی مرغزار
درفشان لاله در وی، چون چراغی
ولیک از دودِ او بر جانْش داغی
شقایق بر یکی پای ایستاده
چو بر شاخِ زمرد جامِ باده
معنی: گل لاله در آنجا مثل چراغی میدرخشید؛ اما از دود آن چراغ، درون لاله سیاه شده بود.
گل شقایق بر شاخهی خود به گونهای ایستاده بود که انگار جام شراب سرخرنگی بر شاخه ای از زمرد سبز رنگ قرار گرفته است.
معنی کلمات: دِرَفشان: درخشان، نورانی/ وی: او => مرغزار / مرجع او: چراغ => دود چراغ / مرجع «ش» در جانش: لاله / داغ: سیاهی درون لاله / شقایق: لاله وحشی / باده: شراب / شاخ: شاخه / زُمرّد: سنگ قیمتی سبزرنگ / باده: شراب
آرایه های ادبی: لاله چون چراغ: تشبیه / سیاهی درون لاله از دود چراغ بود: حسن تعلیل / داغ: استعاره از سیاهی درون لاله / جان داشتن لاله: جانبخشی /شقایق ایستاده: جانبخشی / تشبیه گل شقایق به جام شراب و تشبیه ساقه ی گل شقایق به شاخه ای از زمرد سبز رنگ
←← معنی درس کبوتر طوق دار →→
و در وی شکاری بسیار و اختلاف صیادان آنجا متواتر؛ زاغی در حوالی آن بر درختی بزرگِ گَشن خانه داشت. نشسته بود و چپ و راست مینگریست.
معنی: در آن چمنزار شکار بسیار بود و شکارچیان پی در پی آمد و شد میکردند. زاغی در آن حوالی بر درختی بزرگ و پر شاخ و برگ لانه داشت. نشسته بود و اطراف را نگاه می کرد.
معنی کلمات: شکار: حیواناتی که شکار میشوند. / اختلاف: رفت و آمد / متواتر: پی در پی / گَشن: انبوه
آرایه های ادبی: چپ و راست: مجاز از همه طرف، دور و بر
ناگاه صیادی بدحالِ خشِن جامه، جالی بر گردن و عصایی در دست، روی بدان درخت نهاد.
معنی: ناگهان یک شکارچی بدخو با تن پوشی خشن، در حالی که یک تور صید بر دوش و عصایی در دست داشت به سوی آن درخت رفت.
معنی کلمات: بدحال: بدخو / جال: دام و تور / بدان: به آن
آرایه های ادبی: روی نهادن: کنایه از رفتن
بترسید و با خود گفت: این مرد را کاری افتاد که میآید و نتوان دانست که قصدِ من دارد یا از آنِ کسِ دیگر. من باری جای نگه دارم و مینگرم تا چه کند.
معنی: زاغ ترسید و با خود گفت: این مرد کاری دارد که به اینجا میآید و معلوم نیست قصد شکار من را دارد یا دیگری را. در هر حال من در این جا میمانم و میبینم که چه پیش خواهد آمد.
معنی کلمات: کاری افتاده: کاری دارد / باری: به هر حال / جای نگه دارم: این جا می مانم
آرایه های ادبی: قصد کسی را داشتن: کنایه از تصمیم کشتن و نابود کردن کسی را داشتن.
←← معنی درس کبوتر طوق دار فارسی یازدهم →→
صیاد پیش آمد و جال باز کشید و حَبَه بینداخت و در کمین بنشست. ساعتی بود؛ قومی کبوتران برسیدند و سَرِ ایشان کبوتری بود که او را مُطَوِقَه گفتندی و در طاعت و مطاوعِت او روزگار گذاشتندی.
معنی: شکارچی جلوتر آمد، و دام را گستراند، دانه انداخت و پنهان شد، مدتی گذشت. گروهی از کبوتران رسیدند و رییس آنان کبوتری بود که به او مُطَّوقه میگفتند و در فرمانبرداری از او روزگار میگذراندند.
معنی کلمات: جال: دام / بازکشید: پهن کرد / حَبّه: دانه / سر: رئیس / طوق: خط دور گردن پرندگان / مطوقه: طوق دار / طاعت، مطاوعت: فرمانبرداری/ گذاشتندی: میگذرانیدند.
آرایه های ادبی: سر:استعاره از رییس / ساعت، طاعت، مطاوعت: سجع
←← معنی درس کبوتر طوق دار →→
چندان که دانه بدیدند، غافلوار فرود آمدند و جمله در دام افتادند و صیاد شادمان گشت و گُرازان به تک ایستاد، تا ایشان را در ضبط آرد. و کبوتران اضطرابی میکردند و هر یک خود را میکوشید.
معنی: کبوتران همین که دانه را دیدند بی خبر پایین آمدند و همه در دام افتادند و صیاد خوشحال شد و با ناز و شادی شروع به دویدن کرد تا آنها را گرفتار کند. کبوتران بی قراری میکردند و هر یک برای رهایی خودش کوشش میکرد.
معنی کلمات: غافل وار: با حال غفلت، بی خبر / فرودآمدند: پایین آمدند / جمله: همه / گرازان: با ناز راه رونده / تگ: دویدن / ایستاد: شروع کرد / در ضبط آوردن: گرفتن / مرجع «ایشان»: کبوتران
آرایه های ادبی: اضطراب: پریشانی و آشفتگی / به تک ایستادن: پارادوکس یا متناقض نما (تک به معنای دویدن با ایستادن به معنای ماندن در تضاد است اگرچه ایستادن در اینجا به معنی آغاز کردن است.)
نکته دستور زبانی: «را» در خود را میکوشید: به معنای «برای»
مطوّقه گفت: جای مجادله نیست؛ چنان باید که همگان استخلاص یاران را مهم تر از تخلّصِ خود شناسند و حالی صواب آن باشد که جمله به طریق تعاون قوّتی کنید تا دام از جای برگیریم که رهایش ما در آن است.
معنی: مُطوقه گفت: (در این شرایط که گرفتار شده ایم) جای بحث و جدال نیست، باید به گونه ای کار کنید که همگان رها کردن یاران را مهم تر از آزادی خود بدانند و اکنون کار درست آن است که همه از راه همیاری نیرویی به کار ببرید تا دام را از جا برداریم؛ زیرا رهایی ما در این کار است.
معنی کلمات: مجادله: جدال و ستیزه / همگنان: همه، جمع همگن / استخلاص: رهایی جُستن، رهایی دادن / تخلص: رهایی / حالی: اکنون / صواب: صلاح و درست / به طریق: از راه / تعاون: همیاری / قوت: نیرو / رهایِش: آزادی، نجات، رها شدن
آرایه های ادبی: استخلاص، تخلص: اشتقاق (همریشگی)
کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکندند و سر خویش گرفت و صیاد در پی ایشان ایستاد، بر آن امید که آخر درمانند و بیفتند.
معنی: کبوتران فرمان او را پذیرفتند و دام را برداشتند و راه خود را پیش گرفتند و رفتند و صیاد به دنبال ایشان میرفت و نگاه میکرد به امید آنکه سرانجام خسته شوند و بیفتند.
معنی کلمات: فرمان کردن: فرمان بردن / برکندن: بلند کردن / در پی: دنبال / ایستاد: اقدام کرد / آخر: سرانجام / درمانند: درمانده شوند
آرایه های ادبی: سر خویش گرفتن: کنایه از دنبال کار خود رفتن
نکته دستور زبانی: سر خویش گرفت: شناسه مفرد برای نهاد جمع (گرفتند) به قرینه افعال قبلی. (بکردند و برکندند)
←← تدریس معنی درس کبوتر طوق دار →→
و زاغ با خود اندیشید که بر اثر ایشان بروم و معلوم گردانم فرجام کار ایشان چه باشد. که من از مثل این واقعه ایمن نتوانم بود. و از تجارب برای دفع حوادث سلاح توان ساخت.
معنی: و زاغ با خود فکر کرد که به دنبال ایشان بروم تا برایم معلوم شود که پایان کار آنها چه میشود؛ زیرا من از مانند این حادثه در امان نیستم و از تجربهها برای دور کردن پیشامدهای بد میتوان سلاح درست کرد. (داشتن تجربه ها مثل سلاح از ما محافظت خواهند کرد و جلوی آسیب و زیان را میگیرند.)
معنی کلمات: بر اثر: به دنبال / فرجام: پایان / واقعه: پیشامد / ایمن: ممال امان، در امان / تجارب: ج تجربه / دفع: راندن / حوادث: پیشامدهای ناگوار /
آرایه های ادبی: تجارب مانند سلاحی است برای دفع ناگواریها: تشبیه
و مُطَّوقه چون بدید که صیاد در قفای ایشان است، یاران را گفت: «این ستیزه روی در کار ما به جدّ است و تا از چشم او ناپیدا نشویم دل از ما برنگیرد.
معنی: مطوقه وقتی دید که شکارگر به دنبال ایشان است، به دوستان گفت: این فرد گستاخ در گرفتار کردن ما جدی است و تا از چشم او پنهان نشویم، دست از سر ما بر نخواهد داشت.
معنی کلمات: قفا: پشت، پشت گردن / ستیزه روی: گستاخ، پر رو / به جد: جدّی / ناپیدا: ناپدید
آرایه های ادبی: چشم: مجاز از نگاه / از کسی دل برگرفتن: کنایه از دل کندن، قطع علاقه کردن
طریق آن است که سوی آبادانیها و درختستانها رویم تا نظر او از ما منقطع گردد. نومید و خایب بازگردد که در این نزدیکی موشی است از دوستان من! او را بگویم تا این بندها را ببُرد. کبوتران اشارت او را امام ساختند و راه بتافتند و صیاد بازگشت.
معنی: راهکار آن است که به سوی آبادیها و باغها برویم تا چشم او ما را نبیند و ناامید و دل شکسته برگردد. زیرا که در این نزدیکی موشی است که با من دوستی دارد. به او میگویم تا این بندها را ببُرد. کبوتران دستور او را راهنمای خود قرار دادند و راه کج کردند و شکارگر برگشت.
معنی کلمات: طریق: راه کار / درختستان: باغ / منقطع: بریده، قطع شده / خایب: ناامید / اشارت: دستور / بند: ریسمان / اِمام: راهنما و الگو / راه بتافتند: راه را کج کردند. تغییر مسیر دادند.
آرایه های ادبی: نومید و خایب: هم معنی (مترادف)
←← معنی درس کبوتر طوق دار →→
مطوقه به مسکن موش رسید. کبوتران را فرمود که: «فرود آیید». فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند؛ و آن موش را زِبرا نام بود، با دَهای تمام و خِردِ بسیار؛ گرم و سرد روزگار دیده و خیر و شرَّ احوال مشاهدت کرده؛ و در آن مواضع از جهت گریزگاه روز حادثه صد سوراخ ساخته و هر یک را در دیگری راه گشاده و تیمار آن را فراخورِ حکمت و بر حَسَبِ مصلحت بداشته.
معنی: مطوقه به خانه موش رسید. به کبوتران دستور داد که: «فرود بیایید.». فرمان او را پذیرفتند و همه فرود آمدند. آن موش نامش زِبرا بود. با هوش و عقل بسیار بود و خوب و بد روزگار را دیده نیکیها و زشتیها را مشاهده کرده بود؛ و در آن جایها برای فرار در روز حوادث، صد سوراخ و لانه ساخته بود و هر یک از سوراخ ها را به دیگری راه داده و مناسب دانش و مطابق مصلحت از آن سوراخ ها مواظبت می کرد.
معنی کلمات: مسکن: خانه / فرمان نگاه داشتن: فرمان بردن / جمله: همگی / دَها: زیرکی و هوش / خرد: عقل / مشاهدت: مشاهده / مواضع: جایها / از جهت: برای / گریزگاه: جای گریز / تیمار: مواظبت / فراخور: شایسته / حکمت: دانش / بر حسب: مطابق
آرایه های ادبی: گرم و سرد …: کنایه از جهان دیده و با تجربه / گرم، سرد: تضاد / خیر، شرّ: تضاد / دیدن گرم و سرد: حس آمیزی / تیمار داشتن: مراقبت کردن.
مُطَّوقه آواز داد که: « بیرون آی». زبرا پرسید که: «کیست؟» نام بگفت؛ بشناخت و به تعجیل بیرون آمد.
معنی: مطوقه صدا زد: «بیرون بیا». زبرا پرسید: کیست؟ مطوقه نامش را گفت: زبرا شناخت و با شتاب بیرون آمد.
معنی کلمات: آواز داد: فریاد زد / تعجیل: شتاب، با عجله
چون او را در بند بلا بسته دیده، زه آب دیدگان بگشاد و بر رخسار، جویها براند و گفت: ای دوست عزیز و رفیق، تو را در این که افگند؟ جواب داد که:«مرا قضای آسمانی در این ورطه کشید».
معنی: وقتی او را گرفتار بلا دید، اشک از چشمانش روان کرد و بر چهره اش ریخت و گفت:«ای دوست عزیز و یار همراه، چه کسی تو را در این رنج گرفتار کرد؟» جواب داد که سرنوشت آسمانی مرا در این جای نابودی افکند.
معنی کلمات: زه آب: چشمه / دیده: چشم / آبِ دیده: اشک / قضا: سرنوشت / ورطه: جای هلاکت
آرایه های ادبی: بند بلا: اضافه تشبیهی / زهِ آبِ دیده: اضافه تشبیهی / جوی: استعاره از اشک / بر رخسار جویها …: اغراق / قضای آسمانی در این ورطه کشید: شخصیت بخشی به آسمان
موش این بشنود و زود در بریدن بندها ایستاد که مُطَّوقه بدان بسته بود.
معنی: موش شنید و سریع شروع کرد به بریدن بندهایی که مُطَّوقه به آنها بسته شده بود.
معنی کلمات: بشنود: شنید / ایستاد: اقدام کردن، شروع کرد
آرایه های ادبی: بشنود، زود، بود: سجع
←← معنی درس کبوتر طوق دار →→
گفت: «ای دوست، ابتدا از بریدن بند اصحاب اولیتر». گفت: این حدیث را مکررّ می کنی؛ مگر تو را به نفسِ خویش حاجت نمیباشد و آن را بر خود حقّی نمیشناسی!
معنی: مُطَّوقه گفت: «زبرا دوست من، اوّل بند کبوتران همراهم را باز کن». موش گفت: این حرف را پیوسته تکرار میکنی؛ مگر تو به وجود خودت نیاز نداری و وجود تو بر تو حقی ندارد؟
معنی کلمات: اصحاب: یاران / اولی تر: سزاوارتر / حدیث: سخن / مکرر کردن: تکرار کردن
گفت: مرا بدین ملامت نباید کرد که من ریاست این کبوتران تکفّل کرده ام، و ایشان را از آن روی بر من حقّی واجب شده است.
معنی: مطوقه پاسخ داد: من را به این خاطر سرزنش نکن؛ زیرا من رهبری این کبوتران را به عهده گرفته ام و به همین خاطر ایشان حقی بر گردن من دارند.
معنی کلمات: ملامت: سرزنش / ریاست: رهبری / تکفل کردن: به گردن گرفتن، عهده دار شدن.
و چون ایشان حقوق مرا به طاعت و مناصحت بگزاردند و به معونت و مظاهرت ایشان از دست صیاد بجستم، مرا نیز از عهده لوازم ریاست بیرون باید آمد و مواجب سیادت را به ادا رسانید.
معنی: و به این علت که آنها حق من را با فرمانبرداری و پند و اندرز پذیری به جا آوردند و با یاری و پشت گرمی آنان از دست صیاد نجات یافتم، من هم باید از عهده کارهای رهبری برآیم و وظایف سروری خود را (باید) به انجام برسانم.
معنی کلمات: گزاردن: انجام دادن (بن ماضی: گزارد، بن مضارع: گزار) / معونت: کمک / مظاهرت: پشتیبانی، یاری کردن / بجستم: نجات یافتم / مواجب: جمع موجب، وظایف / سیادت: رهبری
آرایه های ادبی: طاعت، مناصحت، معونت، مظاهرت، ریاست، سیادت: سجع / جستن: کنایه از نجات یافتن
←← معنی درس کبوتر طوق دار →→
و من می ترسم که اگر از گشادن عقدههای من آغاز کنی ملول شوی و بعضی از ایشان در بند بمانند و چون من بسته باشند ـ اگر چه ملالت به کمال رسیده باشد ـ اهمال جانب من جایز نشمری و از ضمیر بدان رخصت نیابی. و نیز در هنگام بلا شرکت بوده است، در وقت فراغ موافقت اولی تر و طاعنان، مجال وقیعت یابند.
معنی: و میترسم اگر اول گرههای بند من را باز کنی خسته شوی و برخی از کبوتران همچنان گرفتار بمانند. اما تا زمانی که من بسته باشم هر چقدر هم که خسته شده باشی سستی در حق من را درست نمیدانی و دلت به آن خرسند نمیشود (و به کارت ادامه میدهی). و همچنین در وقت بلا و گرفتاری با هم بوده ایم در وقت آسایش همراهی بهتر است وگرنه سرزنش کنندگان فرصت بدگویی پیدا میکنند.
معنی در وقت فراغ موافقت اولی: در وقت آسایش همراهی بهتر است
معنی کلمات: عقده: گره / ملول: خسته، سست و ناتوان، آزرده / ملالت: خستگی / اهمال: سستی / ضمیر: درون / رخصت: اجازه / بلا: گرفتاری / فراغ: آسایش / موافقت: همکاری / طاعن: سرزنشگر / مجال: فرصت / وقیعت: بدگویی
آرایه های ادبی: بلا، فراق: تضاد
موش گفت: «عادت اهل مکرمت این است و عقیدت ارباب مودّت بدین خصلت پسندیده و سیرت ستوده در موالات تو صافی تر گردد و ثقت دوستان به کرم عهد تو بیفزاید»
معنی: موش گفت: «روش جوانمردان همین است و نظر دوستان با این خلق و خوی پسندیده و باطن پاک (تو) در دوستی تو پاکتر میشود. و اعتماد دوستان به بزرگواری و پیمانداری تو بیشتر میشود.
معنی کلمات: اهل مکرمت: جوانمردان / موالات: دوستی / ارباب مودّت: دوستداران / ثقت: اعتماد / خصلت: خو / مطلق: رها / کرم عهد: خوش پیمانی / صافی: پاک
آرایه های ادبی: مکرمت، عقیدت، مودت، خصلت، سیرت، ثقت:سجع / پسندیده، ستوده:سجع
و آن گاه به جدّ و رغبت، بندهای ایشان تمام ببرید و مُطَّوقه و یارانش، مطلق و ایمن بازگشتند.
معنی: و آن وقت با جدّیت و میل فراوان بند ایشان را برید و مُطَّوقه و دوستانش رها و آسوده بازگشتند.
معنی کلمات: جدّ: / رغبت: میل / مطلق: رها، آزاد / ایمن: ممال امان، در امنیت
کاربران عزیز شما میتوانید عضو سایت ستاره شوید و سوالات و نظرات خود را درباره معنی درس کبوتر طوق دار و درسهای دیگر با ما در میان بگذارید و از مطالب آموزنده ما استفاده کنید. در صورت تمایل شما میتوانید ۵ حکایت کوتاه از کلیله و دمنه و معنی درس کاوه دادخواه فارسی یازدهم با آرایه ها را نیز در ستاره بخوانید.