یکی از زیباترین موضوعات انشا، انشا در مورد باران است که میتوان به سبکهای مختلف درباره آن نوشت. در این مطلب ۷ انشا درباره باران با مقدمه و نتیجه میخوانید. حتما نظرات خود را درباره این چند انشا ادبی در مورد باران، انشا در مورد باران برای کلاس سوم، انشا در مورد باران کلاس دهم و انشا پرسش سازی در مورد باران با ما در میان بگذارید و شما نیز انشاهای زیبا و خلاقانه خود را پایین همین صفحه در قسمت نظرات برای ما بفرستید تا با نام خودتان منتشر شود.
۱. انشا در مورد باران بهاری (انشا ادبی)
مقدمه: باران بهاری با عطر و بویی مست کننده، میآید تا رنگی تازه به طبیعت بزند. گرد و غبار کسالت زمستانی را از زمین پاک کند و شادی و نشاط زندگی را به ارمغان آورد.
بدنه: درختان و گیاهان انگار عاشق باران بهاری هستند که با نوازش انگشتهای او، گل میدهند و جوانه میزنند. عاشقانی که انتظاری طولانی را پشت سر گذاشته اند و حالا با آواز زیبای باران میرقصند و غرق شکوفه میشوند.
باران بهاری اگرچه ناگهانی است و هر بار برای مدت کوتاهی میبارد، اما همان لحظات زیبا، باعث میشود صحنه های رویایی زیادی خلق شود که سوژه نقاشان و عکاسان است. پل رنگین کمان هفت رنگ، خیابانهای خیس، قطره های مروارید باران روی برگها و شکوفه ها و … این لحظه ها قلب عاشقان و شاعران را به تپش وامیدارد و شوق سرودن و خواندن میدهد.
نتیجه: به راستی چه صفتی جز مهربانی و بخشندگی میتوان به باران بهاری داد. باران بهاری پیامآور عشق و شوق زندگی است. پروردگار زمین و آسمانها او را فرستاده تا یادمان بیاورد زندگی زیباست و بهار پایان خوش روزگار است.
همچنین بخوانید: انشا در مورد بهار و زیبایی هایش با نگاهی تازه
۲. انشا در مورد باران پاییزی (قدم زدن در باران)
مقدمه: اولین باران پاییزی که بیاید، بوی برگهای خیس و صدای باد ما را به قدم زدن در باران پاییزی تشویق میکند.
بدنه: چتر را برمیداریم و به کوچه و خیابان میزنیم. رنگ های زرد و سرخ و قهوه ای برگها که حالا از خیسی باران برق میزنند به چشمهایمان هجوم میاورند و تصاویر زیبایی را به ما نشان میدهند. باران پاییزی گاهی آرام است و گاهی تند، اما هر چه باشد وقتی با برگهای خشک روی زمین ترکیب میشود، عطر شگفت انگیزی ایجاد میکند و هر انسان عاشقی را مست میکند. باران پاییز از رسیدن سرما خبر میدهد اما سرمایی دلپذیر که با باران، سالی پر بار و پر برکت خواهد شد. اولین باران پاییزی که ببارد یک چای گرم و یک گفتگوی دوستانه میچسبد که به تماشای زیبایی های پادشاه فصلها بنشینیم و از لحظاتمان لذت ببریم.
نتیجه گیری: باران پاییزی جان میدهد برای بیرون رفتن با یک پالتوی بارانی و خیس شدن زیر نعمت پروردگار مهربان، دانه ریختن برای گنجشکها، قدم زدن روی برگ های خشک پاییز و شنیدن صدای خش خش برگها، تن سپردن به باد پاییزی و شکرگزاری برای اینهمه زیبایی که خداوند به طبیعت بخشیده است.
حتما بخوانید: انشا درباره پاییز فصل هزار رنگ به سبک ادبی
۳. انشا در مورد باران و ترافیک
مقدمه: آن روز صدای باران میآمد و ضربی که روی شیشههای خانه گرفته بود، به راستی شنیدن داشت. لب پنجره رفتم و به خیابان نگریستم؛
بدنه: یک مادر و کودک از خیابان رد میشدند و چتری همراه نداشتند. اما به نظر نمیرسید که از ریزش تند باران بر سر و صورت خود، نگرانی و ناراحتی داشته باشند. در سمتی دیگر لبو فروشی را دیدم که نایلونی روی چرخ لبوهای خود کشیده و آرام آرام چرخ دستی را هل میداد تا زیر سرپناهی برسد. صدای باران همچنان میآمد و به رفت و آمد مردم در خیابان، ریتم خاصی میبخشید. گویی هر کسی که از این خیابان عبور میکرد گامهای خود را از قبل با ریتم صدای باران هماهنگ ساخته بود.
چند دقیقهای که گذشت، ترافیک سنگینی در خیابان شکل گرفت. ماشینها بوق میزدند و صدای چک چک باران در صدای بوق آنها، گم میشد. از این فاصله هنوز میتوانستم حرکت تند برف پاککنها را ببینم که قطرات تند باران را از روی شیشه خودروها پاک میکردند.
پلیس راهنمایی و رانندگی یک کاور نایلونی روی لباس فرم خود پوشیده و ظاهری بامزه پیدا کرده بود. برای لحظاتی چشمانم را بستم و سعی کردم با صدای باران، خود را در کف خیابانی که مقابل خانهمان بود تصور کنم. لحظهای خودم را جای لبوفروش گذاشتم و لحظهای دیگر به جای مامور پلیس راهنمایی و رانندگی در حال هدایت ماشینها بودم…
پایان بندی: صدای باران مثل یک لالایی مهرآمیز بود و من آرام آرام احساس کردم که خواب آلودگی به من هجوم میآورد. سرم را روی لبه پنجره گذاشتم و در حالی که به ریزش قطرات باران خیره شده بودم، لحظه لحظه احساس سنگینی بیشتری در پلکهایم میکردم. رفته رفته دیگر چیزی نمیدیدم و در حالی که چشمانم را بسته و به خوابی خوش فرو میرفتم؛ صدای باران و ریتم آهنگ آن بدون بوق ماشینها در ترافیک، ذهنم را نوازش میداد.
جالب است بخوانید: ۲ انشا درباره قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید
۴. انشا در مورد باران با روش پرسش سازی
به قطرات ریز آب که از ابرها فرو میریزند، باران میگویند. بارش باران بخش عمده ای از چرخهٔ آب در طبیعت محسوب شده و آب شیرین سیاره زمین را فراهم میکند. با بالا رفتن بخارهای آب کم کم ابر تشکیل میشود و با بالا رفتن ارتفاع ابرها کم کم به نقاطی میرسند که بسیار سرد است، در نتیجه بخار آب و قطرات ریز آب در داخل ابر سرد شده و فشرده میشوند و سرانجام به شکل باران فرو میآیند. در واقع وقتی آب بسیار فراوانی متراکم میشود، حجم و وزن قطرات آب موجود در ابرها به حدی افزایش مییابد که هوا قادر به نگهداشتن آنها نیست. آن وقت طی فرآیندی به نام «بارش»، به شکل باران، برف و تگرگ دوباره به زمین بازمیگردند.
مقداری از باران به دریاها و اقیانوسها می ریزد و مقداری دیگر به خشکی سرازیر میشود. قسمتی از قطرات باران توسط گیاهان جذب شده و سرسبزی و حیات طبیعت را سبب میشوند. قسمتی دیگر از باران نیز در خاک نفوذ میکند. از آنجا که قسمتی از پوسته زمین نفوذ ناپذیر است آبها در ین قسمتها مهار شده و ذخیره میگردند و بعداً ازطریق چشمه ها ، قنات ها و چاه ها مورد استفاده قرار میگیرند. آبی که انسان امروزه از دل چاه عمیق بیرون میکشد و با نوشیدن آن زنده میماند، حاصل قطرات بارانی است که احتمالا سالها قبل در اعماق زمین برای امروز ذخیره شده است، بی آنکه فاسد شود.
همچنین باران، هوا را پاکیزه میکند، گرد و غبار و ذرات معلق در هوا را در خود حل کرده و به زمین میآورد. اگر باران نمیبارید، پس از مدتی آلودگی هوا به حدی میرسید که تنفس برای انسان غیر ممکن میشد.
شاید بپرسید چرا در بعضی مناطق بیشتر باران میبارد و در مناطقی مثل کویر باران نمیبارد؟ دلیل آن این است که اگر ابرها به توده های گرم هوا برخورد کنند (مثلا در محیط های گرم کویری)، از حالت تراکم خارج شده و قطرات آب موجود در آنها به سمت زمین حرکت میکنند اما این قطرات در مسیر بارششان، قبل از برخورد به زمین بخار می شوند وبه این شکل بارانی تشکیل نمیشود. اما اگر ابر به یک توده هوای مرطوب و خنک برخورد کند، بزرگتر و بزرگتر میشود و با بزرگتر شدن ابر، قطرات ریز آب به هم میپیوندند و قطرات درشت تری را تشکیل میدهند. در این حالت، قطرات بزرگتر وزن بیشتری پیدا می کنند و به شکل باران فرو میریزند.
از بین بردن جنگلها می تواند باعث کاهش بارندگی در جهان شود. قطع بی رویه درختان و نابودی جنگلها، رطوبت را کاهش داده و فرآیند تشکیل ابرها و باران را دچار اختلال میکند. هرچه انسان بیشتر منابع آبی و جنگلها و مراتع را تخریب کند، گرمای زمین را افزایش و میزان بارش باران را کاهش داده است. از طرفی اسراف در مصرف آب عملا باعث کاهش نزولات خواهد شد.
در صورتی که آب باران به طور طبیعی از پاکیزه ترین آبهاست، امروزه آلودگی هوا بر اثر فعالیت های بی رویه کارخانه ها و … باعث ایجاد باران اسیدی میشود که خود معضل دیگری است. انسان باید برای بقای طبیعت و آیندگان، دست از سودجویی و رفتارهای آسیب زننده به طبیعت بردارد تا بتوانیم در سال های آینده شاهد بارش بیشتر و تجدید حیات طبیعت باشیم.
بیشتر بخوانید: ۲ انشا درباره صدای باران (توصیفی و خاطره نویسی)
۵. انشا در مورد صدای باران (کلاس سوم)
مقدمه: در دنیا صدایی وجود دارد که لذت شنیدن آن خستگی و کسالت را رفع میکند؛ صدای منظم ریز ریز باریدن باران.
بدنه: دلگیرترین روز هفته بود. کلاس غرق سکوت و کسالت بود. از پنجره که به بیرون نگاه میکردی، رنگ خاکستری آسمان توی چشم میخورد. معلم داشت از یکی از دانشآموزان درس میپرسید. دانشآموز به آهستگی و گاهی با اشتباه جواب میداد و بیشتر مواقع سکوت میکرد. بقیه خسته و بیرمق نگاهش میکردند.
در همین موقع ناگهان صدایی برخاست. صدایی که گوشها را نوازش میداد و بر سر احساس دست میکشید. خستگی از تن همه در رفت. روی لبهای آویزانی که تا چند دقیقه پیش به طرف پایین کشیده شده بود، لبخند نشست.
صدای برخورد باران با پنجره کلاس باعث شد هر دانشآموزی چیزی درباره باران بگوید. یک نفر گفت صدای باران او را یاد بچگیهایش میاندازد که با بچههای توی کوچه، زیر باران بازی میکردند. یکی از بچهها گفت:«من صدای باران را که میشنوم، یاد صدای پای پدرم میافتم که به خانه نشاط میآورد. صدای پای باران واقعا زیبا و نشاط آور است».
دیگری گفت:«من با صدای باران یاد موسیقی میافتم. من به موسیقی علاقه زیادی دارم و به نظرم سمفونی باران زیباترین موسیقی دنیاست». دیگری بیمقدمه و با لحن شاعرانهای گفت: «بیا تا شعر باران را بخوانیم…» بچهها با صدای بلند خندیدند و به او گفتند که باران، شاعرش کرده است.
پس از دقایقی زنگ خورد و دانشآموزان با خوشحالی از کلاس بیرون رفتند تا همراه باران، سرود زندگی بخوانند.
نتیجه: صدای باران همیشه زیباییهای زندگی را به خاطر میآورد. صدای باران زیباست و شعر باران زیباترین شعر هستی است. من که عاشق صدای باران هستم.
حتما بخوانید: انشا درباره آنچه که از پنجره کلاس، در بیرون می بینید
۶. انشا درباره قطره باران
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
از ابری که تمام آسمان را فراگرفته است دوباره باران میبارد. باران آنقدر شاعرانه است که دل مرا با خود به دنیای شعر و ادبیات میبرد. به آن جایی که باران میبارد و قطره از دیدن دریا خجل میشود.
به این فکر میکنم که چرا وقتی یکی قطره باران ز ابری چکید، خجل شد؟ شاعر میگوید از کوچکی خودش و پهناوری دریا شرمنده شد تا اینکه رفت در دل صدفی جای گرفت و به مروارید تبدیل شد.
شاعر برای تواضع داشتن این شعر را سروده اما به نظر من این قطرهها خود مروارید هستند. حتی از مروارید هم ارزشمندتر هستند. چرا که ما برای ادامه حیات به مروارید نیاز نداریم اما به باران نیازمندیم.
البته فقط نیاز نیست که باران را دوست داشتنی میکند. باران آنقدر لطیف است که گویی دست طبیعت میخواهد به زمین مهربانی کند و او را مثل مادری که کودکش را نوارش میکند، لوس کند. باران مثل دانههای مرواریدی است که آسمان به زمین هدیه میدهد. مثل دامادی که بر سر عروس مروارید میپاشد، آسمان هم رشتههای دراز مروارید را به زمین هدیه میکند. باران مثل دعایی است که مستجاب میشود و نشانههای استجابت را در گوش زمین زمزمه میکند. باران یک مهمان است، مهمانی که دست خالی نمیآید و دوست داشتن را به خانه ما هدیه میآورد.
و لطافت باران همچنان در ادبیات رسوخ میکند. در یکی از اشعار خواجه عبدالله انصاری که در مناجاتنامه است آمده است: «الهی… بر جانهای ما جز بارانِ رحمت خود مبار». این تشبیه رحمت خداوند به باران بسیار زیباست. همه میدانیم که رحمت خداوند چقدر بیکران است. وقتی خواجه به باران تشبیهاش میکند، یکی از نشانههای بیهمتا بودن لطافت و مهربانی باران است.
و نه فقط در ادبیات که وقتی باران میبارد کشاورزان که رزقشان را از زمین میگیرند و برای جوانه زدن دانهها به آب نیاز دارند، رو به سوی آسمان کرده و خدا را به خاطر باریدن باران شکر میکنند.
باران از جمله نعمتهای خداست که در زندگی ما نقش بسیاری دارد و ما به خاطر آن باید از خدای مهربان سپاسگزاری کنیم.
۷. انشا درباره لذت شنید صدای باران
صدایی توی دنیا هست که لذت شنیدن آن خستگی و کسالت را رفع میکند و آن صدای منظم ریز ریز باریدن باران است.
دلگیرترین روز هفته بود. کلاس در سکوت فرورفته بود. از پنجره که به بیرون نگاه میکردی، رنگ خاکستری آسمان توی چشم میخورد. معلم داشت از یکی از دانشآموزان درس میپرسید. بقیه خسته و بیرمق نگاهش میکردند. آن دانشآموز به آهستگی و گاهی با اشتباه جواب میداد و بیشتر مواقع سکوت میکرد.
در همین وقت ناگهان صدایی برخاست. صدایی که مثل نوازش گوشها و یا دست کشیدن بر سر احساس بود. خستگی از تن همه در رفت. بر لبهایی که تا چند دقیقه پیش به طرف پایین کشیده بودند، لبخند نشست.
صدای برخورد باران با پنجره کلاس به گوش میرسید و هر دانشآموزی چیزی میگفت. صدای باران یک نفر را یاد بچگیهایش میانداخت که با بچهها توی کوچه زیر باران بازی میکردند. یکی از بچهها گفت:«من صدای باران را که میشنوم، یاد صدای پای پدرم میافتم که به خانه نشاط میآورد. صدای پای باران واقعا زیبا و نشاط آور است».
یکی دیگر گفت:«من با صدای باران یاد موسیقی میافتم. من به موسیقی علاقه زیادی دارم و به نظرم سمفونی باران زیباترین موسیقی دنیا است». دیگری بیمقدمه و با لحن شاعرانه گفت:«بیا تا شعر باران را بخوانیم…» بچهها با صدای بلند خندیدند و به او گفتند که باران، شاعرش کرده است.
پس از دقایقی زنگ خورد و دانشآموزان با خوشحالی از کلاس بیرون رفتند تا همراه باران سرود زندگی بخوانند.
صدای باران همیشه زیباییهای زندگی را به خاطر میآورد. صدای باران زیباست و شعر باران زیباترین شعر هستی است. من که عاشق صدای باران هستم.