ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – درس دوازدهم فارسی دهم بخشی از شاهنامه فردوسی درباره نبرد رستم و اشکبوس در جنگ میان ایران و توران است. معنی درس رستم و اشکبوس را با معنی کلمات و آرایه های ادبی و نکات دستور زبانی هر بیت در این مطلب میخوانید. اما قبل از آن بد نیست خلاصه ای از این داستان را بخوانید.
قالب شعر رستم و اشکبوس چیست؟ مثنوی (اثر حماسی شاهنامه به طور کلی در قالب مثنوی سروده شده است)
خلاصه درس رستم و اشکبوس دهم
این شعر درباره جنگ بین ایرانیان و تورانیان اسـت. هنگامیهمان زمانی که کیخسرو در ایران بر تخت پادشاهی نشسـت، افراسیاب هم در سرزمین توران پادشاه شده بود. سپاه توران با کمک سردارانی از سرزمینهای دیگر، به ایران حمله میکند.
پادشاه ایران یعنی کیخسرو، از رسـتم، پهلوان ایران کمک میخواهد. در میدان نبرد، «اشکبوس» پهلوان تورانیان بـه میدان میآید و مبارز میطلبد. ابتدا رهام که یک پهلوان ایرانی است به میدان میرود اما در برابر اشکبوس کم میآورد و فرار میکند. سپس طوس، یکی دیگر از سرداران ایران میخواهد به مبارزه با اشکپوس بپردازد اما رستم عصبانی شده و از طوس میخواهد که مراقب لشکر ایران باشد و خودش آن هم پیاده و بدون اسب، به میدان جنگ با اشکبوس میرود. در ادامه شعر مبارزه رستم و اشکبوس و پهلوانی رستم توصیف میشود و در نهایت اشکبوس شکست میخورد و به دست رستم تیر خورده و کشته میشود.
معنی درس رستم و اشکبوس فارسی دهم
۱.
خروش سواران و اسپان ز دشت
ز بهرام و کیوان همی برگذشت
معنی: صدای فریاد سواران و شیهه اسب ها از دشت بلند شد آنقدر که از ستارۀ بهرام و کیوان هم بالاتر رفت.
معنی کلمات: خروش: فریاد / بهرام: سیارۀ مریخ / کیوان: سیاره زحل / همی برگذشت: عبور کرد.
آرایه های ادبی: سواران، اسپان: تناسب / بهرام، کیوان: تناسب / واج آرایی «ا» و «ش» / آرایه اغراق
۲.
همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل
خروشان دل خاک در زیر نعل
معنی: شمشیر و دستهای جنجگویان از خون سرخ شده بود. زمین به سبب تاخت و تاز اسبها به لرزه در آمده بود.
معنی کلمات: تیغ: شمشیر / ساعد: میان مچ و آرنج / لعل: سنگ قیمتی / خروشان: فریاد زنان و ناله کنان /
آرایه های ادبی: تیغ و ساعد لعل بود: تشبیه رسا / خاک: مجاز از زمین / تیغ: مجاز از شمشیر / ساعد: مجاز از دست / خاک: مجاز از زمین / دل خاک: استعاره (زمین به انسانی تشبیه شده که قلب دارد.)/ نعل، لعل: جناس ناهمسان / اغراق: دل خاک از نعل اسبان در ناله و فغان بود.
۳.
نماند ایچ با روی خورشید رنگ
به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ
معنی: خورشید از شدت ترس رنگش پریده بود. خاک زمین و کوهستان از ترس هجوم جنگآوران، دچار اضطراب و دلهره شده بود.
معنی کلمات: ایچ: هیچ
آرایه های ادبی: بر روی خورشید رنگ نماند: رنگش پرید، کنایه از ترسید، جانبخشی، اغراق / به جوش آمدن (مضطرب شدن) خاک: شخصیت بخشی / رنگ، سنگ: جناس / خاک، کوه، سنگ: تناسب
۴.
به لشکر چنین گفت کاموس گُرد
که گر آسمان را بباید سپرد
(*با بیت بعد موقوف المعانی)
معنی: کاموس پهلوان به لشکرش چنین گفت که اگر لازم باشد، برای این جنگ از آسمان هم میگذریم.
معنی کلمات: کاموس: یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب و از تورانیان / گرد: پهلوان، دلیر / سپَردن: درنوردیدن، پیمودن، طی کردن
آرایه های ادبی: حتی اگر آسمان را باید سپرد (طی کرد): کنایه از انجام کار دشوار و ناشدنی
۵.
همه تیغ و گرز و کمند آورید
به ایرانیان تنگ و بند آورید
معنی: شما شمشیر و گرز و طناب بیاورید و ایرانیان را در تنگنا قرار دهید و به بند و زنجیر بکشید
معنی کلمات: تیغ: شمشیر / گرز: چماق / کمند: طناب / بند: ریسمان / تنگ: تسمهای که بر کمر اسب و ستور میبندند
آرایه های ادبی: تیغ، گرز، کمند: تناسب / تنگ، فراخ: تضاد / تنگ آوردن: کنایه از در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن / بند آوردن: کنایه از اسیر کردن
←← معنی درس رستم و اشکبوس →→
۶.
دلیری كجا نام او اشكبوس
همی بر خروشید بر سان كوس
معنی: دلاوری که نامش اشکبوس بود، مانند طبل بزرگ جنگی نعره برآورد و خروشید.
معنی کلمات: كجا: كه / اشکبوس: پهلوان تورانی / برخروشید: فریاد كشید / کوس: طبل
آرایه های ادبی: اشكبوس: مشبّه / برسان: به مانند، ادات تشبیه / كوس: مشبه به / وجه شبه: برخروشیدن.
۷.
بیامد كه جوید ز ایران نبرد
سرِ همنبرد اندر آرد به گرد
معنی: اشکبوس آمد تا از لشکر ایران حریفی پیدا کند و او را شکست دهد و بکشد.
معنی کلمات: نبرد: جنگ / همنبرد: حریف / گرد: غبار، گرد و خاک / اندر: در
آرایه های ادبی: گرد: مجاز از زمین / ایران: مجاز از لشكر ایران / سر همنبرد به گرد آوردن: كنایه از شكست دادن، برابر با پوزه کسی را به خاک مالیدن. / واج آرایی «ر»
۸.
بشد تیز رهّام با خود و گبر
همی گرد رزم اندر آمد به ابر
معنی: رهام، آماده و مسلح به میدان جنگ رفت و از نبرد آن دو پهلوان، گرد و خاک به آسمان بلند شد.
معنی کلمات: بشد: رفت / تیز: تند و سریع / خود: کلاهخود؛ کلاه فلزی که سربازان به هنگام جنگ یا تشریفات نظامی، برسر می گذارند. / گبر: خِفتان، نوعی جامه جنگی / رزم: جنگ / اندر: در / آمد: رسید
آرایه های ادبی: همی گرد رزم اندر آمد به ابر: کنایه از شدت رزم، اغراق / ابر، گبر: جناس ناهمسان اختلافی / خود، گبر، رزم: تناسب / واج آرایی «ر».
۹.
برآویخت رهّام با اشكبوس
برآمد ز هر دو سپه بوق و كوس
معنی: رهام با اشکبوس گلاویز شد و به مبارزه پرداخت. از هر دو لشکر صدای شیپور و طبل جنگی بلند شد.
معنی کلمات: برآویخت: جنگ كرد، گلاویز شد، (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز) / رهام: پهلوان ایرانی / برآمد: بالا آمد، بلند شد / بوق: شیپور / كوس: طبل بزرگ
آرایه های ادبی: بوق، کوس: تناسب. / بوق و کوس: مجاز از صدای بوق و کوس
۱۰.
به گرز گران دست برد اشكبوس
زمین آهنین شد، سپهر آبنوس
معنی: اشکبوس گرز سنگین خود را برداشت. زمین مثل آهن سخت و آسمان از شدت گرد و غبار مثل چوب درخت آبنوس، سیاه رنگ شد.
معنی کلمات: گرز: چماق / گران: سنگین / آبنوس: درختی است که چوب سیاه رنگِ آن سخت و صیقل پذیر است
آرایه های ادبی: زمین آهنین شد: زمین سفت و سخت شد یا زمین پر از زره شد، اغراق / زمین، سپهر: تضاد، تناسب یا مراعات نظیر / آبنوس: مجازاً به معنی تیره و سیاه / سپهر آبنوس شد: تشبیه فشرده (بدون ادات و وجه شبه)، كنایه از این که گرد و خاک بلند شد و چشم چشم را نمیدید، اغراق از سختی رزم.
←← معنی درس رستم و اشکبوس →→
۱۱.
برآهیخت رهّام گرز گران
غمی شد ز پیكار، دست سران
معنی: رهام برای مقابله با اشکبوس، گرز سنگین خود را بلند کرد و با او به نبرد پرداخت. بعد از مدتی دست مبارزان، از نبرد با گرزهای سنگین خسته شد.
معنی کلمات: برآهیخت: بیرون کشید / گران: سنگین / غمی شد: غمین شد، خسته شد / پیکار: جنگ / سران: سرداران و فرماندهان / پیكار: جنگ
آرایه های ادبی: سران، گران: جناس ناهمسان اختلافی. / دست، سر: تناسب / سران: استعاره از بزرگان، دو جنگجوی بزرگ
۱۲.
چو رهّام گشت از كشانی ستوه
بپیچید زو روی و شد سوی كوه
معنی: وقتی رهام در نبرد با اشکبوس درمانده و عاجز شد، فرار کرد و به سوی کوه رفت.
معنی کلمات: چو: هنگامی که / ستوه: خسته، درمانده، رنجور/ شد: رفت
آرایه های ادبی: بپیچید زو روی: كنایه از گریخت. / روی، سوی: جناس ناهمسان
۱۳.
ز قلب سپه اندر آشفت توس
بزد اسب كآید برِ اشكبوس
معنی: فرمانده سپاه ایران یعنی توس، از فرار رهام خشمگین شد. اسب خود را به حرکت درآورد تا به نبرد اشکبوس برود.
معنی کلمات: قلب: مركز / اندرآشفت: خشمگین شد. / توس: فرمانده سپاه ایران / کاید: که آید / بر: کنار
۱۴.
تهمتن برآشفت و با توس گفت
كه رهّام را جام باده است جفت
معنی: رستم در این لحظه با ناراحتی و عصبانیت به توس گفت: رهام اهل خوشگذرانی است و اهل جنگ نیست!
معنی کلمات: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم / با: به / توس: فرمانده سپاه ایران / جفت: زوج / رهّام: پهلوان ایرانی / باده: می، شراب / «را» پس از رهام: اضافه گسسته => جام باده جفت ِ رهام است.
آرایه های ادبی: جفت بودن: كنایه از همنشین بودن / رهّام را جام باده ست جفت: کنایه از اینکه رهام مرد جنگ نیست و فقط خوشگذرانی میکند / گفت، جفت: جناس.
۱۵.
تو قلب سپه را به آیین بدار
من اكنون پیاده كنم كارزار
معنی: تو مرکز سپاه را حفظ کن و منظم نگهدار، من اکنون پیاده با اشکبوس میجنگم.
معنی کلمات: قلب: مركز سپاه / به آیین: به سامان، مرتب / بدار: نگه دار/ كارزار: جنگ.
←← معنی درس رستم و اشکبوس →→
۱۶.
كمان به زه را به بازو فگند
به بند كمر بر، بزد تیر چند
معنی: رستم كمان آماده برای تیراندازی را به بازو افكند و به كمربندش هم چند تیر زد.
معنی کلمات: زه: چله کمان، وتر / کمر: کمربند / به بند كمر بر: دو حرف اضافه برای یک متمم، ویژگی سبک خراسانی /
آرایه های ادبی: كمان به زه: كنایه از آماده / کمان، زه، تیر: تناسب / بازو، کمر: تناسب / بند، چند: جناس / واج آرایی «ب»
۱۷.
خروشید كای مرد رزم آزمای
هماوردت آمد مشو باز جای
معنی: رستم فریاد زد كه ای مرد جنگجو، حریف تو آمد. از میدان جنگ نگریز.
معنی کلمات: خروشید: فریاد زد / رزم آزما: جنگجو/ هماورد: حریف، رقیب (آورد: جنگ) / «ت» در كلمه هماوردت: مضافٌ الیه / مشو: مرو / باز: سوی /
آرایه های ادبی: مشو باز جای: کنایه از اینکه نگریز.
۱۸.
كشانی بخندید و خیره بماند
عنان را گران كرد و او را بخواند
معنی: اشكبوس كشانی خندید و تعجّب کرد، افسار اسب را كشید، ایستاد و رستم را صدا زد.
معنی کلمات: کشانی: کوشانی، کوشان: سرزمینی در بخش شمال شرقی ایران / خیره: شگفت زده / بماند: شد / عنان: افسار، دهانه / گران: سنگین/ بخواند: صدا كرد /
آرایه های ادبی: عنان را گران كردن: كنایه از نگه داشتن اسب
۱۹.
بدو گفت خندان كه نام تو چیست
تن بی سرت را كه خواهد گریست؟
معنی: اشکبوس به رستم گفت كه تو چه نام داری؟ پس از کشته شدنت چه كسی برایت سوگواری خواهد کرد؟
معنی کلمات: را: برای /
آرایه های ادبی: مصراع دوم: کنایه از اینکه حتماً میمیری / تن، سر: تناسب / که: جناس همسان (۱- حرف پیوند ۲- چه کسی).
۲۰.
تهمتن چنین داد پاسخ كه نام
چه پرسی؟ كزین پس نبینی تو كام
معنی: رستم پاسخ داد که چرا نام مرا میپرسی؟ در حالی که به زودی کشته میشوی و به آرزویت که کشتن من است نمیرسی. [پس نپرس چون دیگر اهمیتی ندارد]
معنی کلمات: تهمتن: لقب رستم / چه پرسی: پرسش انكاری / کزین: که از این / کام: مراد، آرزو، قصد، نیّت
آرایه های ادبی: کام: سقف دهان، مجاز از آرزو و مراد، قصد، نیت / نبینی تو کام: کنایه از بدبختی / نام، کام: جناس.
←← معنی درس رستم و اشکبوس →→
۲۱.
مرا مادرم نام مرگ تو كرد
زمانه مرا پتک ترگ تو كرد
معنی: مادرم نام مرا مرگ تو نهاده است و روزگار، مرا ابزاری برای مرگ تو ساخته است.
معنی کلمات: زمانه: روزگار / پتک: چکش بزرگ فولادین، آهن کوب / ترگ: کلاهخود
نکته دستور زبانی: « را » درعبارت (مرا مادرم نام مرگ تو کرد ) در مصراع اوّل از نوع فکّ اضافه است. یعنی مادرم نام مرا مرگ تو گذاشت.
آرایه های ادبی: مرگ، ترگ: جناس / مصراع اوّل واج آرایی صامت « م» دارد / قافیه: مرگ و ترگ، ردیف: تو کرد / بیت دارای طنز است. / زمانه … كرد: جانبخشی / زمانه مرا پتک ترگ تو كرد: تشبیه رسا.
۲۲.
كشانی بود گفت بی بارگی
به كشتن دهی سر به یكبارگی
معنی: اشکبوس به رستم گفت: بدون اسب به میدان جنگ آمدهای. خیلی زود خودت را به کشتن میدهی.
معنی کلمات: بارگی: اسب؛ «باره» نیز به همین معنی است / یک بارگی: یک دفعه /
آرایه های ادبی: سر: مجازاً از وجود / جناس: بارگی (اسب، دفعه)
۲۳.
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی:
كه ای بیهده مرد پرخاشجوی
معنی: رستم به اشکبوس چنین پاسخ داد: که ای جنگجوی بیهودهگو
معنی کلمات: بدوی: به او / بیهده: بیهوده گو / پرخاشجو: ستیزه جو، جنگجو
۲۴.
پیاده ندیدی كه جنگ آورد
سر سركشان زیر سنگ آورد؟
معنی: آیا تاکنون ندیدهای که کسی پیاده بجنگد و پهلوانان نیرومند را شکست دهد؟
معنی کلمات: سركش: یاغی، زورگو / بیت دوم پرسش انکاری دارد => من پیاده حتما تو را شکست میدهم.
آرایه های ادبی: جنگ، سنگ: جناس ناهمسان اختلافی / سر زیر سنگ آوردن: كنایه از شكست دادن و کشتن / مصراع دوم بیت دوم واج آرایی «س» دارد.
۲۵.
هم اكنون تو را ای نبرده سوار
پیاده بیاموزمت كارزار
معنی: ای سوارکار جنگجو، هم اکنون من با پای پیاده، روش جنگیدن را به تو میآموزم. ( یا: روش پیاده جنگیدن را به تو میآموزم.)
معنی کلمات: نبرده: جنگجو / كارزار: جنگ / را: حرف اضافه به معنای «به»
←← معنی درس رستم و اشکبوس →→
۲۶.
پیاده مرا زان فرستاده طوس
كه تا اسب بستانم از اشكبوس
معنی: توس مرا پیاده فرستاده است تا از تو اسبت را بگیرم.
معنی کلمات: زان: از آن، به این خاطر / طوس: فرمانده سپاه ایران / بیت: تحقیر و تمسخر اشكبوس / ستاندن: گرفتن، (بن ماضی: ستاند، ستد؛ بن مضارع: ستان)
۲۷.
كشانی بدو گفت با تو سلیح
نبینم همی جز فسوس و مزیح
معنی: اشکبوس به رستم گفت: من سلاحی غیر از مسخره کردن و شوخی با تو نمیبینم. (تنها سلاح تو برای جنگ، تحقیر و تمسخر است.)
معنی کلمات: کشانی: کوشانی، (کوشان ها تیرهای بودند که در بخش خاوری افغانستان فرمان می راندند) منظور اشكبوس است / سلیح: افزار جنگی، ممال سلاح / فسوس: مسخره کردن، نیرنگ / مزیح: شوخی، ممال مزاح.
** مُمال: تبدیل حرف «الف» به «ی» است؛ مانند: اسلامی← اسلیمی؛ رکاب← رکیب؛ کتاب← کتیب
۲۸.
بدو گفت رستم كه تیر و كمان
ببین تا هم اكنون سرآری زمان
معنی: رستم به اشکبوس گفت كافی است كه تیر و كمانم را نگاه كنی تا از ترس بمیری.
معنی کلمات: سر آری: پایان آوری/
آرایه های ادبی: تیر، كمان: مراعات نظیر / سر آری زمان: كنایه از بمیری، زمان تو به پایان برسد / كمان، زمان: جناس ناهمسان اختلافی.
۲۹.
چو نازش به اسب گران مایه دید
كمان را به زِه كرد و اندر كشید
معنی: رستم وقتی دید اشکبوس به اسب اصیل خود مینازد، کمان را آماده کرد و زه آن را کشید.
معنی کلمات: زه: چله کمان، وتر / ناز: افتخار / گران مایه: گران ارج، ارزشمند / به زه کرد: آماده کرد
آرایه های ادبی: کمان، زه: تناسب / بیت: واج آرایی دارد.
۳۰.
یكی تیر زد بر بر اسب اوی
كه اسب اندر آمد ز بالا به روی
معنی: رستم تیری به پهلوی اسب او زد، به گونهای که اسب اشکبوس سرنگون شد و به زمین افتاد.
معنی کلمات: بر اوّل: به؛ بر دوم: پهلو؛ جناس همسان / از بالا به روی اندرآمد: وارونه شدن و زمین خوردن
آرایه های ادبی: بر اوّل؛ بر دوم: جناس همسان / اوی، روی: جناس ناهمسان اختلافی / اسب: واژه آرایی / واج آرایی: «ب»، «ر»
←← معنی درس رستم و اشکبوس →→
۳۱.
بخندید رستم به آواز گفت:
كه بنشین به پیش گران مایه جفت
معنی: رستم خندید و با تحقیر و تمسخر فریاد زد: ای اشکبوس حالا پیش اسب عزیزت بنشین. (برایش سوگواری کن)
معنی کلمات: آواز: صدای بلند / گران مایه: گران ارج / جفت: زوج، این قسمت طنز دارد، منظور اسب است.
آرایه های ادبی: گفت، جفت: جناس ناهمسان اختلافی
۳۲.
سزد گر بداری سرش در كنار
زمانی برآسایی از كارزار
معنی: سزاوار و شایسته است که برای لحظاتی سر اسب را در آغوش بگیری و کمی استراحت کنی.
معنی کلمات: سزد: سزاوار است / كنار: آغوش / برآسایی: استراحت کنی، دست برداری / كارزار: جنگ
آرایه های ادبی: در کنار گرفتن: کنایه از در آغوش گرفتن / کارزار: استعاره از جنگ
۳۳.
كمان را به زه كرد زود اشكبوس
تنی لرز لرزان و رخ سندروس
معنی: اشكبوس زود كمانش را آماده كرد، در حالی که تنش میلرزید و رنگ چهره اش مانند سندروس از ترس زرد شده بود.
معنی کلمات: به زه کردن: زه کمان را انداختن / سندروس: صمغی زرد است كه از نوعی سرو کوهی گرفته میشود /
آرایه های ادبی: بیت واج آرایی: « ر»، « ز» / رخ سندروس: تشبیه رسا / تن، رخ: تناسب / تنی لرز لرزان: کنایه از ترسان.
۳۴.
به رستم بر، آنگه ببارید تیر
تهمتن بدو گفت بر خیره خیر،
(*موقوف المعانی)
۳۵.
همی رنجه داری تن خویش را
دو بازوی و جان بد اندیش را
معنی: سپس به سوی رستم تیرهای زیادی روانه کرد. رستم به او گفت: بیهوده تن و بازوها و روح بیعقل خود را خسته میکنی.
معنی کلمات: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم / خیره خیر: بیهوده / رنجه داری: میآزاری / بداندیش: بدخواه، دشمن
نکته دستور زبانی: به رستم بر: دو حرف اضافه برای یک متمم
آرایه های ادبی: بیت نخست: واج آرای «ب»، «ر»
←← معنی درس رستم و اشکبوس →→
۳۶.
تهمتن به بند كمر برد چنگ
گزین كرد یک چوبه تیر خدنگ
معنی: رستم به تیردان که در کمربندش بود دست برد و یک تیر محکم از جنس چوب خدنگ انتخاب کرد.
معنی کلمات: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم / کمر: کمربند / گزین: انتخاب / چوبه: واحد شمارش تیر / خدنگ: درختی بسیار سخت، محکم و صاف که از چوب آن، نیزه، تیر، زین اسب و مانند آنها می ساختند.
۳۷.
یكی تیر الماس پیكان چو آب
نهاده بر او چار پرّ عقاب
معنی: تیری انتخاب كرد كه نوک آن همانند الماس تیز بود و چهار پرّعقاب هم بر آن نهاده شده بود.
معنی کلمات: چار: چهار
آرایه های ادبی: الماس پیکان: تشبیه رسا؛ پیکان: مشبّه، الماس: مشبّهٌ به / چو آب: مانند آب درخشان بود، تشبه / تیر، پیکان، پر: تناسب / پر، بر: جناس.
۳۸.
كمان را بمالید رستم به چنگ
به شست اندر آورده تیر خدنگ
معنی: رستم کمان را در دست گرفت و با انگشست شست، تیر خدنگ را در کمان نگهداشت و آماده پرتاب کرد.
معنی کلمات: بمالید: لمس کرد / شست: قلاب / خدنگ: چوبی سخت که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند
آرایه های ادبی: کمان، شست، تیر: تناسب.
۳۹.
بزد بر بَر و سینهی اشكبوس
سپهر آن زمان دست او داد بوس
معنی: رستم تیر را به سینه اشکبوس زد و آسمان در آن لحظه دست رستم را بوسید و او را تحسین کرد.
معنی کلمات: سپهر: آسمان / بر نخست: حرف اضافه، بر دوم: بغل
آرایه های ادبی: بر، بر: جناس تام / بوسیدن سپهر: جانبخشی / كلّ بیت اغراق دارد.
۴۰.
كُشانی هم اندر زمان جان بداد
چنان شد كه گفتی ز مادر نزاد
معنی: اشکبوس در همان لحظه جان داد و نابود شد، به گونه ای که انگار اصلا از اول به دنیا نیامده بود.
معنی کلمات: هم اندر زمان: بی درنگ، فوراً / گفتی: گویی / نزاد: زاده نشده است
آرایه های ادبی: جان داد: کنایه از مردن / گویی از مادر نزاد: کنایه از کاملا نیست و نابود شدن
کاربران عزیز؛ شما می توانید معنی درس گردآفرید فارسی دهم را نیز در ستاره بخوانید. نظرات و پرسشهای خود را درباره معنی درس رستم و اشکبوس با ما در میان بگذارید.
مهراد
عالی
عالی
Parmida
واقعا عالی بود
ابو موری
خیلی ممنونم بابات زحماتی شما و دستندرکارانتان برای معنی کردن روان این شعر کشیده آید بسیار سپاسگزارم و برایتان زندگی پر از برکت آرزومندم عالی
M
واقعا مرسی .
به نام خدا ممدم
خوب بود مرسی.
جواد
عالی
امیرحسین صادقی
خیلی زیاد بود ناموسا