ستاره | سرویس مذهبی – مسئلۀ ارتداد و مجازات سنگین آن، جولانگاه افکار و عقاید گوناگون دروندینی، بروندینی و حقوق بشری گردیده و اسباب دغدغهمندی دولتمردان، فقیهان و حقوقدانان را فراهم آورده است. هنگام نگاه به آرای اندیشمندان معاصر، اولین نکتهای که توجه انسان را جلب می کند آرای مغایر و گاه متناقض آن هاست. این تغایر و تناقض ریشه در بنیانهایی متفاوت و گاه متناقض دارد. با مقایسه و دقت در این نظرات میتوان نظر برتر در مورد ارتداد و مجازات آن را جستجو کرد و به دیدی جامع در این خصوص رسید.
عبدالله جوادی آملی، فقیه و مرجع تقلید شیعه
ارتداد آن است که کسی محققانه دین را بپذیرد سپس دین را کنار گذارد. در ارتداد یک نکته مهم این است که شخص پیش از این دین را با برهان منطقی پذیرفته باشد. … بنابراین ارتداد یعنی کسی که یقین معرفت شناختی دارد با این حال دین را به بازی بگیرد و از آن اعلام بیزاری کند.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه نامه صحیفه حوزه، ش ۴۸، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۱، ص۱۴
محمدتقی مصباح یزدی، مجتهد، استاد فلسفه اسلامی
بعضی از کارها تمام اعمال نیک انسان در همه عمر را، از بین میبرد. آنچه در بین همه بزرگان و اهل کلام مورد اتفاق نظر و یقینی است کافر شدن پس از ایمان است که تمام اعمال خیر گذشته انسان را از بین میبرد. اگر کسی در دارالاسلام زندگی نموده و پدر و مادر او مسلمان بوده و در جامعه اسلامی، زمینه برای یادگیری احکام اسلام و عمل به آنها را داشته و مدتی نیز مسلمان زیسته و بر اثر دلایل مختلف روانی و انگیزههای شخصی مرتد شود، تمام اعمال خوب گذشته خود را از بین میبرد. متأسفانه ارتداد از اموری است که در زمان کنونی رواج یافته است. ممکن است جوان مسلمانی که در شهری مذهبی بزرگ شده و هم اکنون گرفتاری مالی یا نیاز جنسی دارد، شیاطین با او رفاقت نموده و با در اختیار گذاشتن کمکهای مالی و شرایط بهره بردن از تمتعات جنسی، او را به مذهب دیگری دعوت نموده و مرتد نمایند، تا جایی که جوان مسلمان، مبلّغ فرقه ضاله گردد. ارتداد از جمله آسیبهای مذهبی و اجتماعی است که باید علمای اسلام و روانشناسان درباره آن تحقیق و از بروز آن پیشگیری کنند.
اگر کسی در نقطهای از دنیا قرار گرفته است که نمیتواند حق و باطل را بشناسد و هیچ راهی برای شناخت معارف اسلامی ندارد، دچار نوعی «استضعاف»؛ است. اما اگر کسی در محیط و خانواده مذهبی، با وجود علما، کتابها، در اثر شبهه از دین خارج و مرتد شود، خدا به هیچ وجه، از چنین شخصی نمیگذرد. اعمال نیک انسان مرتد، به کلی از بین میرود، چه یک سال عبادت کرده باشد و چه صد سال. اگر انسان در آخر عمر مرتد شده و به مذهب کفر گراییده و مبلّغ کفر نیز شود، خدا این شخص را به هیچ وجه نخواهد بخشد. حتی اگر دوران کفر او طولانی نباشد، و فقط یک روز پیش از مرگ مرتد شده باشد. یک لحظه ارتداد، اعمال همه عمر انسان را میسوزاند همچون جرقهای که بر مقدار زیادی بنزین وارد شده و همه را میسوزاند.
منبع: شرح دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه › جلسه شانزدهم: ارزش اعمال
حسینعلی منتظری، مرجع تقلید شیعه
مسئله ۳۲۱۱: در حکم ارتداد، بلوغ، عقل، اختیار و قصد معتبر است. هم چنین باید انکار او از روی جحد و عناد باشد. بنابراین حکم ارتداد در مورد کسی که در مسیر تحقیق از براهین عقلی استفاده میکند و احیانا به نتیجه گیری دست مییابد جاری نمیشود و بعید نیست گفته شود پدیده ارتداد در صدر اسلام از بعضی توطئههای سیاسی علیه اسلام و جامعه مسلمانان حکایت میکرده و صرفا به خاطر تغییر عقیده و اظهار آن نبوده است.
منبع: آیت الله منتظری در بازنگری توضیحالمسائل خود در سال ۱۳۸۴
سؤال: آیا اگر فلاسفه و متفکرین به نقد دین بپردازند و پاسخهای فقها را نیز نقد کنند و قانع نشوند، میتوان آنها را معاند و مرتد دانست و اعدام کرد؟
جواب: نقد علمی – چه در مسائل دینی یا غیر آن – غیر از عناد و لجاجت بحق و انکار آن میباشد. ملاک ارتداد، عناد با حق پس از روشن شدن آن است. قرآن میفرماید: (فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)؛ (بشارت ده [ای پیامبر] به آن دسته از بندگان من که به سخن گوش فرا داده و سپس بهترین آن را پیروی میکنند). اگر نقد و ابراز نظر نباشد، انتخاب احسن و سپس پیروی از آن امکان ندارد. لازم به تذکر است که مقصود از آیه شریفه، اگر فقط مسائل دینی نباشد قطعا منحصر به مسائل غیر دینی نیست. به شهادت تاریخ نیز سیره پیامبر اکرم و پیشوایان معصوم با مخالفان اسلام و آنهایی که با غیر سلاح با دین حق مبارزه میکردند، همین بوده است. آن حضرات پیوسته با منطق و استدلال و جدال احسن با کسانی که نسبت به اسلام شبههای داشتند، برخورد میکردند. از باب نمونه، مجادلات و مباحثات ابن ابیالعوجاء و امثال او با امام صادق در مسجدالحرام و نیز مناظرات کلامی حضرت رضا(ع) با علمای سایر ادیان قابل توجه میباشد. اثبات ارتداد بسیار مشکل میباشد، زیرا یقین و تبیّن از امور نفسانی غیرمشهود است؛ و از این رو به صرف انکار حق، نمیتوان کسی را مرتد شمرد و در مورد ارتداد و نیز سایر گناهانی که موجب حد یا تعزیر است، اگر کوچکترین شبهه ای در ثبوت آنها باشد، حد و تعزیر جاری نمیشود.
منبع: منتظری ، حسینعلی ، پاسخ به پرسشهای دینی ، ص ۵۳۱
مرتضی مطهری، روحانی شیعه، استاد فلسفه اسلامی
هر چه بر سر انسان میآید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند نکند. اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند. ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود. همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد.
منبع: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۳۲۰ به بعد، ناشر صدرا
سوال: اسلام مرتد را خصوصاً مرتد فطری را جایزالقتل میداند. چگونه این مطلب با آزادی عقیده سازگار است؟
جواب: این ظاهراً از شؤون حکومت اسلامی است، یعنی از آن جهت است که اسلام یک حکومت است و اجتماع به نوبه خود مصالحی دارد. آنجا که حکومت اسلامی نیست چنین حکمی هم نیست.
منبع: یادداشتهای استاد مطهری، ج ۲، ص ۳۱۶
ناصر مکارم شیرازی، مرجع تقلید شیعه
«مرتد» یعنى کسى که اسلام را پذیرفته و سپس از آن باز گشته.
«مرتد» بر دو قسم است: «مرتد فطرى» و «مرتد ملى». «مرتد فطرى» به کسى گفته مى شود که از پدر و یا مادر مسلمان تولد یافته و یا به قول بعضى در حالى که نطفه او منعقد شده پدر و یا مادرش مسلمان بودهاند و سپس او اسلام را پذیرفته و بعداً از آن برگشته است. ولى «مرتد ملى» به کسى گفته مىشود که: از پدر و مادر مسلمان تولد نیافته بلکه خود بعد از بلوغ، اسلام را پذیرفته و سپس از آن باز گشته است.
توبه مرتد ملى پذیرفته مى شود و در حقیقت مجازات او خفیف است؛ زیرا او مسلمان زاده نیست ولى در مورد «مرتد فطرى» حکم از این شدیدتر و سختتر است، یعنى اگر ارتداد او در دادگاه اسلام ثابت شود، محکوم به اعدام خواهد شد و اموال او به عنوان ارث به ورثه مسلمان او مىرسد و همسر او از او جدا خواهد شد و حتى توبه کردن او نمىتواند جلو این احکام شدید را بگیرد، گر چه اگر واقعاً توبه کند در پیشگاه خداوند قبول مىشود و براى جهان آخرت او مفید است.
ممکن است کسانى از این سختگیرى تعجب کنند و آن را یک نوع خشونت شدید غیر قابل انعطاف، بدانند که با روح اسلام سازگار نیست. ولى این حکم یک فلسفه اساسى دارد و آن حفظ جبهه داخلى کشور اسلامى و جلوگیرى از متلاشى شدن آن و نفوذ بیگانگان و منافقان است؛ زیرا ارتداد در واقع یک نوع قیام بر ضد رژیم کشور اسلامى است که در بسیارى از قوانین دنیاى امروز، نیز مجازات آن اعدام است.اگر به افراد اجازه داده شود، هر روز مایل بودند خود را مسلمان معرفى کنند و هر روز مایل نبودند استعفا دهند، به زودى جبهه داخلى اسلام از هم متلاشى خواهد شد و راه نفوذ دشمنان و عوامل و ایادى آنها باز خواهد شد و هرج و مرج شدیدى در سراسر جامعه اسلامى پدید خواهد آمد.
بنابراین، حکم مزبور، در واقع یک حکم سیاسى است که براى حفظ حکومت و جامعه اسلامى و مبارزه با ایادى و عوامل بیگانه ضرورى است. از این گذشته، کسى که آیینى همچون اسلام را بعد از تحقیق و پذیرش رها کند و به سوى آیین هاى دیگرى برود معمولاً انگیزه صحیح و موجهى ندارد و بنابراین، درخور مجازاتهاى سنگین است.
منبع: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهل و هفتم، ج ۲، ص۷۵۴٫
مصطفی ملکیان، فیلسوف اخلاق
…اگر میپرسید که چرا خدا این کار را کرده، من میگویم که واقعاً ما جواب این سؤال را نمیدانیم. خدا نه ما را در بیخبری محض قرار داده و نه خبر واضحی به ما داده است. همه مردم هم بیخبرند و هم خبرهایی هم دارند، کورسویی میبینند. من جوابش را نمیدانم. اما این که میگویید آدم دل نگران است که چه میشود؟ من در جواب این سؤال همیشه جواب “راسل” را میدهم و به نظر میرسد یکی از حکیمانهترین سخنانی که درعالم گفته شده، همین سخن راسل است. راسل ۹۹ سال عمر کرد. در اواخر عمرش خبرنگاری از او پرسید که شما یک عمر گفتهاید که خدا وجود ندارد و زندگی پس از مرگ هم وجود ندارد. حالا اگر پس از مرگ دیدید که هم خدا و هم زندگی پس از مرگ وجود دارد چه خواهی کرد؟ راسل به آن خبرنگار گفت که آیا این خدایی که شما میگویید، عادل هست یا نه؟ اگر عادل باشد من با او مشکلی ندارم. چون به او میگویم که یا باید ادله اثبات وجود خود و زندگی پس از مرگ و مانند آن را قویتر میکردی که طبعاً من هم قبول میکردم، یا باید ذهن مرا ساده لوحتر و زود باورتر از این خلق میکردید. ادلهای که محکم نبوده، یا ذهنی که ساده لوح نبوده تقصیر من نیست. بنابراین من مقصر نیستم. برتراند راسل میگوید که اگر خدا عادل باشد، بر من خرده نخواهد گرفت. لایکلف الله الا وسعها. وسع هر کس را خدا باید در نظر بگیرد چون عادل است. وسع راسل هم همین بوده و او مشکلی نداشته است. مهم این است که آدم صداقت و جدیت داشته باشد.
سوال: شما در جایی از صحبتتان گفتید که چرتکههای ما انسانها متفاوت است. پس در این صورت شاید عدالت الهی با عدالت انسانها و درک ما از عدالت متفاوت باشد. اگر چرتکههای خدا مثل بعضی آقایان باشد پس وای به حال ما. اگر قرار باشد که خدا بگوید چون شما به یک سری گزارههایی که در فلان شورا تصویب شده، معتقد نبودهاید، باید به جهنم بروید، ما هیچ زبان مشترکی با آن خدا نداریم. پس به نظر شما راسل مغبون نشده است؟
جواب: نه به هیچ وجه. به نظر من نه تنها راسل بلکه هر انسانی که صداقت و جدیت داشته باشد، مغبون نخواهد شد
منبع: مصطفی ملکیان | رنج، آرامش و ایمان | مجله آبان، شهریور ۸۱، شماره ۱۳۹، صفحات ۱۳ تا ۱۹
عبدالکریم سروش، نظریهپرداز روشنفکر دینی
روشنفکران دینی بر خلاف “قبیله فقیهان” بر کثرت اندیشهها و ادیان مهر قبول مینهند و در آرزوی محال مسلمان کردن و مسلمان شدن همه مردم ننشستهاند و همه کافران را لزوما گمراه و دشمن حقیقت نمیشمارند و برون رفتن از دین را همچون درآمدن در دین، از حقوق آدمیان میشناسند و جان را برتر از عقیده مینشانند و عقل را همه جا محترم میدارند چه وقتی که فتوا به ایمان دهد و چه وقتی که فتوا به کفر دهدد.
منبع: عبدالکریم سروش | “که دل به دست کمانابرویی ست کافرکیش” | اردیبهشت ۹۱
ابوالقاسم فنایی، فیلسوف اخلاق و پژوهشگر دین
فرض کنید مسلمانی در اثر تحقیق صادقانه و بی غرضانه، به این نتیجه برسد که نعوذ بالله دین اسلام حق نیست و دین دیگری حق است، یا اساسا هیچ دین حقی وجود ندارد، یا همه ادیان از نظر حقانیت در یک سطح قرار دارند. آیا اگر این شخص از ترسِ مرگ نتایج تحقیق خود را به دیگران اعلام نکند، «کتمان حقیقت» نکرده است؟ وظیفه عقلانی و مسئولیت اخلاقی و وجدانی این شخص ایجاب میکند که دست از اسلام بشوید و اگر چنین نکند مستحق ذم، سرزنش، مواخذه و عذاب اخروی است. یعنی ارتداد عقلا و شرعا بر این شخص واجب است. حال چگونه میتوان ادعا کرد که خداوند حکم قتل چنین شخصی را صادره کرده تا از ارتداد او و دیگران جلوگیری کند؟ آیا میتوان ادعا کرد که تحقیق درباره اصول دین واجب است، اما نتیجه تحقیق از پیش معلوم است و اگر شخص به نتیجه دیگری برسد، قتل او واجب میشود؟ آیا میتوان ادعا کرد که ارتداد این شخص واجب است و کشتن او هم بر دیگران واجب است؟ آیا با وجود چنین حکمی تحقیق آزاد عقلانی در باب اصول دین معنا و مفهوم خود را از دست نخواهد داد و به تکلیفی فوق طاقت تبدیل نخواهد شد؟
منبع: ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی | صفحه ۴۸۸ و۴۸۹
حسین دباغ، پژوهشگر فلسفه اخلاق
عموم متکلمان و فقهای مسلمان (مثل امام الحرمین جوینی، امام شاطبی و امام غزالی) برای توضیح امر ارتداد متوسل به استدلال نتیجه گرایانه «مقاصد شریعت» برای «حفظ دین» شدهاند. گویی کسی که مرتد میشود به سان ویروسی میتواند باقی افراد جامعه را خراب کند و آنان را از دینشان برگرداند. به همین سبب قتل او واجب است تا جامعه در امان بماند. با این مقدمه، فرض کنید یک فرد مسلمان زاده در جامعهای اسلامی بر اثر تحقیق یا حادثهای در دین خود شک و قصد خروج کند. مطابق با استدلال فوق، چنین فردی را در صورت اظهار و اقرار باید از میان برد. اما چنین استدلالی به سختی با قاعده زرین اخلاق که مورد تایید ادیان ابراهیمی هم است جمع میشود. اگر هر دینداری با خود بیاندیشد که ممکن است روزگاری بر حسب اتفاق مرتد شود و «طبیعتاً» دوست نداشته باشد با او مطابق با این استدلال عمل کنند، او نیز نباید با دیگران چنین کند. گذشته از این در بطن این استدلال استعارهای وجود دارد که میتوان در آن تشکیک کرد: استعاره فرد مرتد به عنوان ویروس! چرا باید فردی که در دین خود تحقیق کرده و صادقانه به نتیجهای رسیده است را ویروس دانست؟ چرا نتوان چنین فردی را به مثابه یک دماسنج طبی دانست که میتواند از تب و عفونت در دین خبر بدهد تا مطابق با آن دست به اصلاح زد؟
منبع: مقاله استعاره ارتداد و احتجاج با خداوند | شهریور ۹۵
جعفر سبحانی، مرجع تقلید شیعه
در حوزه ارتداد، گاه این سؤال و اشکال مطرح مى شود که:
چرا نباید به محقّقى که مدتها در مسائل اساسى دین اندیشه ورزیده است، اجازه سخن گفتن داد؟ خواه محقّق مورد نظر بر وفق عقیدهى دینداران به نتیجه رسیده باشد و خواه ناموافق با عقاید آنان، باید نتیجهى تلاش علمى خود را بیان دارد تا دیگران از حاصل تلاش علمى او بهره برند و یا با ردّ و نقض آن به تکاپوى اندیشهها و حرکت کاروان علم و اندیشه مدد رسانند. بنا نیست تنها موافقان دین مدار در سخن گفتن و ابراز اندیشه آزاد باشند که در این صورت دیالوگ علمى رخ نخواهد داد. خود گفتن و خود شنیدن و یا یک تنه به نزد قاضى رفتن، البته که براى صاحب صدا و مدّعى خرسند کننده است، امّا گرهى از معضلات علمى و دعواهاى حقوقى باز نخواهد کرد. باید مذاکرات علمى دو یا چند جانبه برگزار شود، تا هم گویندگان عقدههاى علمى خود را بگشایند و هم شنوندگان از این رهگذر کام یابند و بهترین سخن را دریابند و به کار گیرند. آن چنان که قرآن کریم «خردمندان» را توصیف نموده است:
(فَبَشِّر عِبادى الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَول فَیَتَّبِعُون أَحْسَنه أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّه وَأُولئکَ هُمْ أُولُوا الأَلْباب)
پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آن ها پیروى مىکنند، آنان کسانىاند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند.
بنابراین، گرچه شنیدن نواى مخالف مرتد براى دیندارانى که سخت به عقاید دینى معتقدند، تلخ وناگوار است، امّا براى کمک به پیشبرد کاروان علم و اندیشه باید این تلخى را به جان خرید و بر تحمل اندیشههاى ناموافق شکیبا بود.
بر اساس حقّى که خداوند بر انسانها دارد (که در قالب بایدها و نبایدها آنها را به وسیله ى آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السَّلام بیان داشته است)، فرد مرتد نباید به ابراز و اظهار عقاید الحادى خود در بین عوام مردم بپردازد و از این رهگذر موجب انحراف فکرى آنان گردد. فرد مرتد تا جایى که به اظهار و تبلیغ عقاید خود نپرداخته است و تنها در فضاى اندیشه و فکر خود از عقاید اسلامى روگردانده و به عقاید الحادى گراییده است، تنها به لحاظ کلامى (علم کلام) مرتد شده است. در بخش پیشین، در مورد حکم چنین فردى به تفصیل سخن گفته شد.
امّا وقتى که فرد مرتد به ابراز و اظهار عقاید الحادى خود مىپردازد، علاوه بر ارتداد کلامى، به ارتداد فقهى نیز دچار شده است و بدین لحاظ مشمول نواهى فقهى قرار مىگیرد.
اشکال نشود که «اکنون که فرد به ارتداد گراییده است و از اساس، موجودى به نام خداوند را نمىشناسد، سخن از حقوق الهى گفتن با او و لزوم رعایت و پاسداشت حقوق خداوند، سخنى لغو و بیهوده است»; چرا که روى سخن در این مرحله با فرد مرتد نیست تا او قانع شده و به رعایت حقوق خداوند توصیه شود، بلکه سخن با مسلمانانى است که به خداوند بزرگ اعتقاد دارند و او را صاحب حقى گران بر خود مىدانند، امّا پیرامون حکم ارتداد و آزادى بیان به سؤال و اشکال پرداختهاند. در مقام اقناع این گروه پرسشگر و معتقد مىتوان گفت: هم چنان که اقامهى نماز و گرفتن روزه و پرهیز از غیبت و دروغ از دستورهاى خداوند است و رعایت حقوق الهى به معناى عمل کردن به این دستورها است، جلوگیرى از شیوع الحاد و بى دینى نیز از دستورهاى همان خداوند است که عمل به این دستور از جمله حقوق خداوند بر ما است. همچنان که به دلیل «آزادى عمل» نمىتوان از اقامه ى نماز و روزه گرفتن خوددارى کرد، به دلیل «آزادى بیان» نیز نمىتوان به فرد مرتد اجازه ى نشر الحاد در بین مسلمانان را داد.
گذشته از حقوق الهى، «حق جامعه» و اجتماع مسلمانان ایجاب مىکند که از هر گونه ترویج الحاد و بىدینى در جامعه جلوگیرى شود. مگر نه این است که هر جامعهاى در مقابل تجاوز به آب و خاک و هرگونه حادثهاى که منافع ملّى آنان را خدشه دار مىکند، حساسیت نشان مىدهد و در مقابل آن مىایستد؟ مگر نه این است که هر جامعه سرمایههاى مادى و معنوى خود را پاس مىدارد و در مقابل هر کسى که این سرمایهها را تهدید کند ایستادگى مىکند؟ مگر غیر از این است که هر جامعهاى «میراث فرهنگى» خود را ارج مىنهد و در مقابل تاراج میراث فرهنگى، از خود عکس العمل نشان مىدهد؟ حال قضاوت کنیم که از بین سرمایههاى مادى و معنوى جامعه کدام یک مهم تر است؟ آیا حفظ معادن نفت و گاز و آهن مهم تر است یا حفظ هویت دینى و فرهنگى؟ آیا از دست دادن مجسمه اى سنگى یا قطعه طلایى باستانى براى جامعه اسلامى زیان بارتر است، یا از دست دادن اندیشه و فرهنگ اسلامى که مردم مسلمان تمامى اعمال فردى و اجتماعى خود را از بدو تولد تا هنگام مرگ بر اساس آن تنظیم کردهاند؟ انصاف دهیم که دین و آیین مردم مسلمان که جهت بخش زندگى روزمره، وحدت بخش دلها و جانها، اساس هویت تاریخى و ملّى، سرمایهى معنوى زندگى دنیوى و اخروى آنان است، کمتر از چند کیلومتر خاک، مجسمهاى باستانى، طلا و نقرهاى تاریخى یا دست نوشتهاى قدیمى است؟ اگر از دستگاه انتظامى و امنیتى جامعه مىخواهیم که این گونه سرمایهها را حفظ کرده، از آسیب رسانیدن به آنها جلوگیرى کنند، از مرزبانان عقیدتى نیز بخواهیم که دین و آیین جامعه را حفاظت کنند و از آسیب رسیدن به اعتقادات اسلامى مردم جلوگیرى نمایند.
منبع: ارتداد و آزادى بیان
احمد قابل، مجتهد و پژوهشگر دینی
حکم اعدام مرتد در صورتی پذیرفته میشود که حقیقتا مصداق «إفساد فی الأرض» باشد و روشن است که « تغییر عقیده بخاطر نارسایی دلایل و براهین ارائه شده از سوی متولیان و مدافعان اندیشه یا ضعف فکری انسان پژوهشگر » هیچ ارتباطی به « افساد فی الأرض » ندارد.
روشن است که این مسأله در دنیای امروز ، هیچ نقشی در تزلزل ایمان دیگران ندارد، بنابراین باید پذیرفت که زمان این احکام به سر رسیده است. یعنی این احکام مربوط به دوران «آغاز ایمان به اسلام» و وجود «توطئههای اهل کتاب و مشرکان» نسبت به اسلام و مسلمین برای «ایجاد فساد و بی ثباتی در میان پیروان اسلام» بوده است و شامل حال «دوران ثبات» نشده و نمیشود.
منبع: ارتداد (بخش دوم)
یوسف صانعی، فقیه و مرجع تقلید شیعه
مرتد کسی است که یکی از اصول عقائد و یا حکمی از احکام شرع را که یقین دارد از شرع است، انکار و جحد نماید؛ به عبارت دیگر در ارتداد، جحد معتبر است به نحوی که خداوند متعال یا رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نحوی انکار کند که برگردد به بیاحترامی و هتک و تکذیب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، و نسبت غلط دادن به میلیونها مسلمان، یعنی انکار همراه با علم و حجت بر چیزی که او انکار میکند. بنابراین قاصرها و کسانی که مغزشان مسائلی را نمیکشد و غافل و قاصرند و مستضعف دینی میباشند مرتد فقهی نیستند، چه از اول مطلبی از اسلام را انکار کرده باشد و چه نعوذبالله بعد از مطالعه به انکار رسیده باشد؛ و ارتدادی که مربوط به کفر است که در دو آیه از قرآن مطرح شده، در هر دو جا انکار همراه با علم و جحد و دشمنی میباشد مانند آیه ۲۱۷ سوره مبارکه بقره «… وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الْدُّنْیَا وَالاْخِرَهِ وَأُولـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» که در آیه، دو شاهد هست بر اینکه ارتداد کفری عبارت است از انکار همراه با عناد و دشمنی و جحد و شناختن حق؛ اول آنکه « وَهُوَ کَافِرٌ » چون کفر یعنی ستر و پوشاندن حق، و دوم حبط اعمال در دنیا و آخرت و از بین رفتن آنها که این نمیشود مگر با تقصیر و جحود و انکار بعد از معرفت حق، و الّا انکار از روی قصور و غفلت حبط ندارد و حبط آن، عقاب بلابیان است که از نظر عقل و نقل و عقلاء قبیح و نادرست است و ناگفته نماند که این قبح، اختصاص به عذاب اخروی نداشته بلکه شامل همه مجازاتها و عقوبتها – گرچه دنیوی هم باشد- بوده و هست. و آیه ۲۵ سوره مبارکه محمّد « إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ». و این آیه همانند صریح است و دلالتش روشن است که ارتداد کفری یعنی همان ارتداد فقهی، مربوط به بعد از آشکار شدن راه حق و تبیین هدایت است نه قبل از آن و نه کسی که هنوز هدایت برایش روشن نشده و اما سابقه ارتداد که در سؤال آمده روشن نیست و اثر علمی و عملی هم ندارد.
منبع: سوالاتی پیرامون ارتداد | سوال ۱
رمضان المبارک ۱۴۲۸
۸۶/۷/۶
(س ۸۳۲) آیا با انسانیت و آزادى عقیده سازگار است که کسى که از روى اختیار و از روى مطالعه از دین اسلام خارج شود، مرتد است و حکمش اعدام است؟ فرض بفرمایید من پدرم مسلمان بود و حال که قدرت تصمیم گیرى دارم فرضاً مىخواهم مسیحى شوم آیا آن حکم قابل توجیه است؟
ج ـ به نظر این جانب احکام مرتد فطرى در این گونه افراد که قاصر هستند، نه مقصر و مرتکب جرمى همانند هتک قرآن و پیامبر مکرم اسلام و غیر آنها از اشتباهشان در قداست نشدهاند، مترتب نمىگردد؛ چون جزاء بر امرى که انسان بر آن حجت نداشته جزاء بر امرى غیر حرام مىباشد و عقلاً و شرعاً و بدایتاً قبیح و غیر جایز است.
منبع: سوالاتی پیرامون ارتداد | سوال ۸۳۲
۷۹/۱۰/۱۷
.
محسن کدیور، مجتهد نواندیش
حکم به مهدورالدّم بودن افراد به اتهام ارتداد یا سبّالنبی فاقد مستند معتبر شرعی از کتاب و سنت و اجماع و عقل است؛ بلکه برخلاف قرآن و عقل بوده و بهدلیل مفاسد متعدد مترتب بر آن، یقیناً موجب وهن اسلام است. صدور حکم قضایی، تنها به عهدهٔ محکمهٔ صالح و اجرای آن تنها در صلاحیت ضابطین قضایی است. حکم فقیه جامع شرایط فتوا، از محکمهٔ صالحه کفایت نمیکند. خروج از دین و ارتداد هیچ مجازات دنیوی ندارد. اعدام افراد بهدلیل اهانت به پیامبر و قرآن و مقدسات دینی، امری غیرقابل دفاع است. حق حیات، ربطی به عقیده ندارد. عقیده هرچه هست، درست و غلط در دنیا، نه مستوجب برخورداری از مزیتی است و نه مستحق عقوبتی. نتایج صحت و سقم عقیده در آخرت بروز میکند. آنچه مدار مجازات دنیوی است، عمل مجرمانه است؛ حتی هر گناه شرعی، مجازات دنیوی ندارد. ارتداد یعنی خروج از اسلام با هر نیتی، شرعاً مجازات دنیوی ندارد؛ چه برسد به اعدام.
منبع: کتاب مجازات ارتداد و آزادی مذهب
عبدالعلی بازرگان، نواندیش دینی
آقای بازرگان، آیا این روایت را قبول ندارید که پیامبر اسلام فرمود: “هرکس از دینش برگردد او را بکشید؟ “من ارتد عن دینه فاقتلوه”؟ مگر این حکم ارتداد که شیعه و سنی مشترکا به آن باور دارند از کجا آمده؟
از کجا آمده؟ پاسخ من همانست که در سئوال قبلی دادم! ارتداد یک امر صد در صد تاریخی و فقاهتی است و هیچ ربطی به قرآن و سنت پیامبر ندارد. بفرمایید این شما و اینهم قرآن. آیا میتوانید برای نمونه هم که شده حتی یک آیه نشان دهید؟ بلکه برعکس، اولا ارتداد مورد نظر قرآن عملی است نه نظری، یعنی پشت کردن به خودی و پیوستن به دشمن، نه تغییر مذهب و انکار نظری آن. ثانیا حتی در ارتداد عملی هم گفته آزادشان بگذارید و کاری به کارشان نداشته باشید. آن روایت کذایی را هم که متخصصان رجال و درایه پنبهاش را زده و نشان دادهاند کاملا بی اساس و پایه است.
حکم قتل کسی که از دین یا ملتش بر میگشت، درهمه مذاهب و ملتها بدیهی بهنظر میرسیده و یک پیشفرض غلط آدمیان در طول تاریخ بوده است. جوامع اسلامی هم که مستثنای از آن امر نبودهاند. از مدرنیته به بعد است که مسئله حقوق بشر رسمیت و مقبولیت نسبی پیدا میکند و جوامع پیشرفته تغییر مذهب را می پذیرند. فرق بسیاری از فقیهان ما با آنها در این است که آنها از قرون وسطای خود عبور کردهاند، ولی این فقیهان با قدرتی که بعد از انقلاب پیدا کردهاند، تازه میدان فرصت یافتهاند ماهیت خود را بروز دهند.
منبع: کتاب مجازات ارتداد و آزادی مذهب
سید مصطفی محقق داماد، مجتهد و حقوقدان
به نظر میرسد که مرتد فطری کسی است که بر فطرت اسلام متولد شود و حداقل یکی از والدین او مسلمان آگاه باشد و بعد از رسیدن به بلوغ اظهار اسلام نماید، سپس از روی عناد و لجاجت از دین برگردد. قانون گذار اسلامی در هیچ ماده و تبصرهای به صورت مستقیم برای جرم ارتداد مجازاتی معین نکرده و عمداً در مورد این جرم سکوت نموده است. این سکوت معنادار قانونگذار، حاکی از عدم تمایل وی به جرم انگاری ارتداد است. از سوی دیگر، موضوع برخی از روایات ارتداد، صرف تغییر دین و موضوع برخی دیگر از آن روایات، تغییر دین همراه با جحد و انکار است. طبق قواعد اصولی باید روایات مطلق را بر مقید حمل نمود. یک آیه و دو روایت نیز به عنوان شاهد این جمع بیان شد. سنت عملی رسول خدایان و امیر مؤمنان، علی (ع) در صدر اسلام نیز به عفو مرتدان فطری تعلق گرفته و شواهد تاریخی بسیاری در این زمینه وجود دارد؛ همچنان که امام خمینی نیز در موارد عدیدهای از مجازات مرتدان فطری سر باز زد. چنانچه مرتد فطری به دامان دین برگردد توبه وی پذیرفته میشود و از مجازات اعدام رهایی مییابد. وانگهی، مجازات اعدام، ویژهٔ آن دسته از مرتدان فطری است که علاوه بر لجاجت و عناد، کفر خود را آشکار کرده و علیه دین حنیف اسلام تبلیغ نمایند. سرانجام به نظر میرسد که با توجه به توان فوق العادهٔ رسانههای جهانی و جوسازیهای دشمنان دین و نیز با رعایت قاعدهٔ ((تنفیر)) باید از اجرای حکم اعدام صرف نظر گردد و مجازات مناسب دیگری برای شخص مرتد در نظر گرفته شود، همچنان که میتوان به جای واژهٔ ارتداد، از اصطلاحات «پشت کردن به دین»، «از دین برگشتگی)) و ((نابردباری مذهبی)) استفاده نمود تا بار منفی کمتری داشته باشد.
منبع: جرم ارتداد در روایات
سروش دباغ، پژوهشگر حوزه دین
صدور حکم ارتداد و اجرای آن، نه تنها به دینداریِ عموم مسلمانان مددی نمیرساند، بلکه تصویری دلانگیز و خردنواز از آئین اسلام بهدست نمیدهد. علاوه بر این، باید عنایت داشت که روی سخن کسانی که برای خروج از دین اسلام، ادّلهای اقامه کرده و آموزههای اسلامی را نقد میکنند، با دینداران معرفتاندیش است؛ یعنی کسانی که دلمشغول توجیه و صدقِ آموزههای دینیاند و با مباحث کلامی و فلسفی و روشنفکری سر و کار دارند. در درازنای تاریخ، عموم دینداران معیشتاندیش، نه دینداری خویش را از طریق استدلال و مباحثه کلامی و فلسفی بدست آورده، نه آن را از این طریق فرو نهادهاند. از اینرو، دامن نزدن به مباحث کلامی و فلسفی در میان دیندارانِ معیشتاندیش، به تحقق طبیعی آن در میان مخاطبان اصلی این سنخ مباحث مدد میرساند. بهره گرفتن از حربۀ تکفیر و به زبان تهدید سخن گفتن و از سر غیرت دینی رگهای گردن را قوی کردن و منازعه و مخاصمه را به میان مردم کوچه و بازار کشاندن، نه تنها کسانی را که با انگیزههای معرفتی، این مباحث را پی میگیرند، اقناع نمیکند، بلکه بیجهت اسباب دلنگرانی و پریشانیِ دیگرانی را فراهم میآورد که نسبتی با این مباحث کلامی و فلسفی ندارند و نحوۀ زیست مسلمانی ایشان بر این اساس بنا نشده و سامان نیافته است.
فهم روشمندِ از قرآن نسبت به مجازات دنیویِ مرتد و ستاندنِ جان او ساکت است و در این باب داوری هنجاری نمیکند، همچنین شهودهای اخلاقیِ عرفی به نحو اجماعی بر ناروایی آن حکم میکند. پس «مهدورالدم» انگاشتن مرتد و مجازات دنیوی و آزار و اذیت جسمی و روانی او و محروم کردنش از حقوق شخصی و اجتماعی موجه نیست و رفتاری اخلاق ستیز و فرونهادنی است.
منبع: مقاله ارتداد در ترازوی اخلاق
محمد سروش محلاتی، فقیه شیعه و پژوهشگر دینی
مسأله اصلى در زمینه حکم مرتد که شایسته تحقیق است، آن است که آیا اسلام براى شرایط مختلف اجتماعى و فرهنگى و در اعصار و ادوار گوناگون و براى همه اشخاص و در همه محیطها، «حکم ثابت» و واحدى را به عنوان «حدّ» نسبت به مرتد «مقرر» نموده و حاکم اسلامى را موظف کرده است که فارغ از تشخیص مصلحت جامعه اسلامى، به اجراى آن بپردازد، یا در مجازات مرتدان باید به عوامل گوناگون توجه کرد و امام مسلمین مکلّف است با در نظر گرفتن اوضاع فکرى شخص، عوامل تأثیرگذار بر وى، پیآمدهاى انحراف او، انگیزههاى پدید آمدن ارتداد و بسیارى مسایل اجتماعى و فرهنگى دیگر و با درک صحیح از وضع جامعه، سیاست و فرهنگ، نسبت به اصل مجازات و نوع آن تصمیمگیرى کند؟ و آیا رسول خدا، در برخورد با ارتداد از موضع «ابلاغ» و «اجراى» «حکم الهى» مرتدان را کیفر میداد و یا آن حضرت از موضع رهبرى امت اسلامى و بر مبناى ولایت، به «جعل حکم» پرداخته و آن را به «اجرا»میگذاشت؟
نباید پنداشت وجود روایات متعدد از ائمه علیهمالسلام که در آنها احکام یکسانى درباره مرتدان بیان شده است، احتمال دوم را نفى میکند، زیرا این روایات شرح و تفصیل حکمى است که از طرف پیامبر اکرم اعلام شده است و چنانچه اصل حکم نبوى، با توجه به برخى شواهد و قرائن، جنبه حکومتى و تعزیرى داشته باشد، قهراً این روایات نیز ناظر به «شرایط همان حکم» میباشد و تغییرى در ماهیت حکم به وجود نمیآورد. چه اینکه اگر در باب زکات از این تعبیر که «رسول خدا زکات را بر نه چیز قرار داده است»، استفاده شود که جعل زکات بر این موارد خاص، جنبه حکومتى دارد، روایات ائمه(ع) که شرایط زکوه را در این موارد بیان میکند، شرح همان حکم نبوى بوده و از جنبه ماهوى آن حکم را دستخوش تغییر نمیسازد. به علاوه که در روایات ائمه(ع)، به «حدّ» بودن کیفر مرتد اشاره نشده است و این سکوت نیز راه استظهار از کلام رسول خدا را براى تفسیر حکومتى از آن باز میگذارد.
همچنین مانعى از قبیل «اجماع» نیز جلوى چنین تفسیرى را نمیگیرد، زیرا برخى از فقهاى طراز اول فقه، به تعزیرى بودن کیفر مرتد تصریح کردهاند و بسیارى از قدما هم تعبیر «حد» را به کار نبردهاند.
البته محققان و متفکران اسلامى در یک قرن اخیر، تحلیلهاى مختلفى در زمینه فلسفه کیفر مرتد ارائه کردهاند و ابعاد مختلف موضوع را از جنبه سیاسى، اجتماعى و فردى، مورد کنکاش قرار دادهاند، ولى به نظر میرسد تا «ماهیت حقوقى» حکم مرتد، بازشناسى نشود، این گونه تحلیلها، کارساز و راهگشا نخواهد بود. زیرا چنین فلسفههایى نمیتواند عموم و شمول «حدّ الهى» را تغییر داده و برخى مرتدان را از شمول حکم خارج سازد، زیرا احکام، دائرمدار حکمتها نبوده و در سعه وضیق، مستقل از آنهایند.
منبع: مقاله آیا ارتداد کیفر «حدّ» دارد؟