ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – احمد شاملو (۱۳۷۹-۱۳۰۴) شاعر نوگرای معاصر ایران است. اشعار کوتاه شاملو و شعر عاشقانه شاملو شهرت دارد. او که به الف. بامداد یا الف. صبح تخلص میکرد شاعر، نویسنده (از جمله کتاب کودکانه خروس زری پیرهن پری)، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم (از جمله ترجمه شازده کوچولو اگزوپری)، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود. مجموعه کتاب «کوچه» بزرگترین اثر پژوهشی شاملو در باب فرهنگ عامه مردم ایران است. در مطلبی که پیش رو دارید، مجموعه شعر هوای تازه شاملو بررسی شده است. هوای تازه کتابی قابل توجه بوده که تأثیر بسیاری بر تحول شعر معاصر داشت؛ با ستاره همراه باشید تا دلیل این اهمیت و تأثیر را بدانید.
آنچه باید درباره هوای تازه بدانید
برخی افراد شعری نو یا شعری سپید از احمد شاملو که نام آن «هوای تازه» باشد را جستجو میکنند اما شاملو اصلاً شعری با نام هوای تازه ندارد! بلکه «هوای تازه» عنوان مجموعه شعری است که در سال ۱۳۳۶ شمسی منتشر شد. شعرهای این دفتر از سال ۱۳۲۶ تا سال ۱۳۳۵ سروده شدهاند.
هوای تازه مجموعهای از بهترین اشعار احمد شاملو است و از میان تألیفات شاملو اهمیتی بیشتر از باقی آثار وی دارد که نخستین دلیل آن در سبک متفاوت اشعار، آغازی در شعر نو و در حقیقت پایهگذاری قالب شعر سپید است. تفاوت عمده آثار شاملو در هوای تازه با نمونههای قبلی شعر نو در فرم شعر بود. در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نشده ولی آهنگ و موسیقی نمود دارد.
منتقدان معترف هستند شعر سپید یا شعر آزاد که گونهای بسیار مهم از شعر نو فارسی بخصوص در چند دهه اخیر است، با مجموعه هوای تازه ظهور کرد و احمد شاملو پس از انتشار هوای تازه، با تمام وجود خود را وقف این قالب نمود، از شعر سپید دفاع کرد و در این میان عده زیادی به هواداری او برخاستند و از سوی دیگر مخالفان سرسختی پیدا کرد.
هوای تازه را علاوه بر ایجاد جهش در سبک، از لحاظ محتوای اشعار نیز درخور توجه میدانند. به نظر برخی صاحب نظران هوای تازه، هم کتاب شعر است و هم سطر سطر آن به گونهای روشن تاریخ سرزمینی را در خود نهفته دارد و از سالهایی روایت میکند که: سال باد/ سال اشک/ سال درد/ سالی که غرور گدایی کرد، توصیفی است که همچون آینه و حقیقت آن روزگاران را برمیتاباند.
برآیند همه سخنان فوق این است که هوای تازه علاوه بر آنکه در شکوفایی ادبی شعر معاصر ایران اثری تأثیرگذار است، در کارنامه ادبی شاملو هم عنوان غنیترین اثر شاملو را دارد.
پیشینه نشر هوای تازه
برخی از چاپهای مختلف هوای تازه به شرح زیر است:
فهرست شعرهای موجود در کتاب هوای تازه
بهارِ خاموش
بازگشت
رانده
بیمار
شعرِ گمشده
رنجِ دیگر
دیدارِ واپسین
شعرِ ناتمام
سفر
گُل کو
صبرِ تلخ
مه
از زخمِ قلبِ «آبایى»
بادها
غبار
انتظار
تردید
احساس
خفاشِ شب
مرگِ «نازلى»
نمىرقصانمات چون دودى آبىرنگ…
ساعتِ اعدام
شعرى که زندهگى ست
طرح
در رزمِ زندهگى
مردِ مجسمه
لعنت
دیوارها
کبود
مرغِ باران
بودن
شبانه
شبانه
شبانه
شبانه
شبانه
شبانه
شبانه
راز
بارون
پریا
سرگذشت
افقِ روشن
نگاه کن
عشقِ عمومى
به تو سلام مىکنم…
تو را دوست مىدارم
دیگر تنها نیستم
سرچشمه
بهارِ دیگر
به تو بگویم
بدرود
از عموهایت
حریقِ سرد
شعرِ ناتمام
پیوند
براى شما که عشقِتان زندهگى ست
سمفونىِ تاریک
آوازِ شبانه براى کوچهها
با سماجتِ یک الماس…
رُکسانا
غزلِ آخرین انزوا
غزلِ بزرگ
حرفِ آخر
چشمانِ تاریک
سرودِ مردى که تنها به راه مىرود
از مرزِ انزوا
تنها…
پُشتِ دیوار
یادداشتها و توضیحات
تعدادی از زیباترین اشعار هوای تازه
بر آن فانوس کهش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رَف بیصدا ماند
بر آن آیینهی زنگار بسته
بر آن گهواره کهش دستی نجنباند
بر آن حلقه که کس بر در نکوبید
بر آن در کهش کسی نگشود دیگر
بر آن پله که بر جا مانده خاموش
کساش ننهاده دیری پای بر سر ــ
بهارِ منتظر بیمصرف افتاد!
به هر بامی درنگی کرد و بگذشت
به هر کویی صدایی کرد و اِستاد
ولی نامد جواب از قریه، نز دشت.
نه دود از کومهیی برخاست در ده
نه چوپانی به صحرا دَم به نی داد
نه گُل رویید، نه زنبور پر زد
نه مرغِ کدخدا برداشت فریاد.
□
به صد امید آمد، رفت نومید
بهار ــ آری بر او نگشود کس در.
درین ویران به رویش کس نخندید
کساش تاجی ز گُل ننهاد بر سر.
کسی از کومه سر بیرون نیاورد
نه مرغ از لانه، نه دود از اجاقی.
هوا با ضربههای دف نجنبید
گُلی خودروی برنامد ز باغی.
نه آدمها، نه گاوآهن، نه اسبان
نه زن، نه بچه… ده خاموش، خاموش.
نه کبکانجیر میخوانَد به دره
نه بر پسته شکوفه میزند جوش.
به هیچ ارابهیی اسبی نبستند
سرودِ پُتکِ آهنگر نیامد
کسی خیشی نبُرد از ده به مزرع
سگِ گله به عوعو در نیامد.
کسی پیدا نشد غمناک و خوشحال
که پا بر جادهی خلوت گذارد
کسی پیدا نشد در مقدمِ سال
که شادان یا غمین آهی بر آرد.
غروبِ روزِ اول لیک، تنها
درین خلوتگهِ غوکانِ مفلوک
به یادِ آن حکایتها که رفتهست
ز عمقِ برکه یک دَم ناله زد غوک…
□
بهار آمد، نبود اما حیاتی
درین ویرانسرای محنتآور
بهار آمد، دریغا از نشاطی
که شمع افروزد و بگشایدش در!
دست بردار ازین هیکلِ غم
که ز ویرانیِ خویش است آباد.
دست بردار که تاریکم و سرد
چون فرومرده چراغ از دَمِ باد.
دست بردار، ز تو در عجبم
به دَرِ بسته چه میکوبی سر.
نیست، میدانی، در خانه کسی
سر فرومیکوبی باز به در.
زنده، اینگونه به غم
خفتهام در تابوت.
حرفها دارم در دل
میگزم لب بهسکوت.
دست بردار که گر خاموشم
با لبم هر نفسی فریاد است.
به نظر هر شب و روزم سالیست
گرچه خود عمر به چشمم باد است.
□
راندهاَندَم همه از درگهِ خویش.
پای پُرآبله، لب پُرافسوس
میکشم پای بر این جادهی پرت
میزنم گام بر این راهِ عبوس.
پای پُرآبله دل پُراندوه
از رهی میگذرم سر در خویش
میخزد هیکلِ من از دنبال
میدود سایهی من پیشاپیش.
□
میروم با رهِ خود
سر فرو، چهره بههم.
با کسام کاری نیست
سد چه بندی به رهم؟
دست بردار! چه سود آید بار
از چراغی که نه گرماش و نه نور؟
چه امید از دلِ تاریکِ کسی
که نهادندش سر زنده به گور؟
میروم یکه به راهی مطرود
که فرو رفته به آفاقِ سیاه.
دست بردار ازین عابرِ مست
یک طرف شو، منشین بر سرِ راه!
تا آخرین ستارهی شب بگذرد مرا
بیخوف و بیخیال بر این بُرجِ خوف و خشم،
بیدار مینشینم در سردچالِ خویش
شب تا سپیده خواب نمیجنبدم به چشم،
شب در کمینِ شعری گُمنام و ناسرود
چون جغد مینشینم در زیجِ رنجِ کور
میجویمش به کنگرهی ابرِ شبنورد
میجویمش به سوسوی تکاخترانِ دور.
در خون و در ستاره و در باد، روز و شب
دنبالِ شعرِ گمشدهی خود دویدهام
بر هر کلوخپارهی این راهِ پیچپیچ
نقشی ز شعرِ گمشدهی خود کشیدهام.
□
تا دوردستِ منظره، دشت است و باد و باد
من بادْگردِ دشتم و از دشت راندهام
تا دوردستِ منظره، کوه است و برف و برف
من برفکاوِ کوهم و از کوه ماندهام.
اکنون درین مغاکِ غماندود، شببهشب
تابوتهای خالی در خاک میکنم.
موجی شکسته میرسد از دور و من عبوس
با پنجههای درد بر او دست میزنم.
□
تا صبح زیرِ پنجرهی کورِ آهنین
بیدار مینشینم و میکاوم آسمان
در راههای گمشده، لبهای بیسرود
ای شعرِ ناسروده! کجا گیرمت نشان؟
برای کامیار شاپور
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت.
□
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست.
روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل
افسانهییست
و قلب
برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوستداشتن است
تا تو به خاطرِ آخرین حرف دنبالِ سخن نگردی.
روزی که آهنگِ هر حرف، زندگیست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنجِ جُستوجوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانهییست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…
□
و من آن روز را انتظار میکشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم.
طرفِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمیکند
کلمات انتظار میکشند
من با تو تنها نیستم، هیچکس با هیچکس تنها نیست
شب از ستارهها تنهاتر است…
□
طرفِ ما شب نیست
چخماقها کنارِ فتیله بیطاقتند
خشمِ کوچه در مُشتِ توست
در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخورد
من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکند.
در تاریکی چشمانت را جُستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پُرستاره شد.
□
تو را صدا کردم
در تاریکترینِ شبها دلم صدایت کرد
و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی.
با دستهایت برایِ دستهایم آواز خواندی
برای چشمهایم با چشمهایت
برای لبهایم با لبهایت
با تنت برای تنم آواز خواندی.
من با چشمها و لبهایت
اُنس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهوارهی کودکیِ خویش به خواب رفتم
و لبخندِ آن زمانیام را
بازیافتم.
□
در من شک لانه کرده بود.
دستهای تو چون چشمهیی به سوی من جاری شد
و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهوارهی سالهای نخستین به خواب رفتم؛
در دامانت که گهوارهی رؤیاهایم بود.
و لبخندِ آن زمانی، به لبهایم برگشت.
با تنت برای تنام لالا گفتی.
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دستهای تو اطمینانبخش بود
□
بدی، تاریکیست
شبها جنایتکارند
ای دلاویزِ من ای یقین! من با بدی قهرم
و تو را بهسانِ روزی بزرگ آواز میخوانم.
□
صدایت میزنم گوش بده قلبم صدایت میزند.
شب گِرداگِردَم حصار کشیده است
و من به تو نگاه میکنم،
از پنجرههای دلم به ستارههایت نگاه میکنم
چرا که هر ستاره آفتابیست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشمهای تو سرچشمهی دریاهاست
انسان سرچشمهی دریاهاست.
در پایان امیدواریم اطلاعاتی که درباره هوای تازه خواندید، برای شما مفید بوده باشد و از خواندن منتخب اشعار این دفتر شعری لذت برده باشید. دیدگاههای خود راجع به اشعار شاملو و شعر سپید را از طریق ارسال نظر با ما و دیگر مخاطبان ستاره درمیان بگذارید.
م.مهدیان
با سلام و ادب؛
خواستم اگه ممکنه ترجمه و مفهوم دقیق آخرین ها رو در شعر روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد….. را برایم بگویید.باتشکر
اکرم ادیبی
سلام. این شعر را شاملو وقتی کامیار پسر فروغ فرخزاد و پرویز شاپور 3 ساله بود، برای او سرود. درونمایه اصلی شعر انتظار روزهایی بهتر است، کبوتر نماد صلح و عشق بوده و شاملو کبوتر را در کنار دیگر واژهها مثل بوسه، برادری، مهربانی، دوستداشتن و… گذاشته و آیندهای پر از امید و روشنی را به تصویر میکشد.
اگر این جواب برایتان مفید بود؛ به ما اطلاع دهید.