شعر نو عاشقانه | اشعار نو عاشقانه کوتاه و بلند، زیبا و احساسی

شعر نو عاشقانه از کوتاه ترین مسیر به قلب انسان راه پیدا می‌کند. شاعرانه روزگار ما به احساسات پاک انسان ارج می‌نهد و راهگشای او در راه عشق است. زیباترین شعرهای نو عاشقانه از شاعران معروف را در ستاره بخوانید.

شعر نو عاشقانه

اگرچه در اشعار عاشقانه نو و جدید، مانند شعر در مورد چال گونه خبر از توصیف زیبایی‌های یار نیست، اما همچنان شعر نو عاشقانه از ارزشی که شعر عاشقانه برای احساسات پاک انسان قائل است، رنگ و بو می‌گیرد. آشنا شدن با واژگان و کلام زیبای شاعران معروف و دانستن اینکه عشق در نزد آن‌ها چه جایگاهی داشته است، از فواید خواندن این نوع شعر است.

فایده دیگر خواندن اشعار احساسی و شعر عاشقانه اولین دیدار شاعرانی مانند اشعار نیما یوشیج و اشعار فروغ فرخزاد قابل تحمل شدن سختی‌‌های زندگی واقعی و بردباری عاشقی است که فقط به کمک تخیل شاعرانه ممکن و میسر می‌شود. در مطلبی که می‌خوانید چند نمونه از بهترین اشعار نو عاشقانه را برای شما برگزیدیم که سروده شاعران معروف همانند سهراب سپهری، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، حسین منزوی و… هستند.

 

شعر نو عاشقانه بلند از شاعران معروف

بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو به من گفتی:
ازین عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتم:
حذر از عشق‌؟
ندانم
سفر از پیش تو‌؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم!

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

“فریدون مشیری”

 

ده شعر عاشقانه نو که حتما باید بخوانید

 

کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است

آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی
بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی

آه وقتی که دو چشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد
روح گل‌رنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم

بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست

کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است

“فریدون مشیری”

 

شعر نو عاشقانه

 

تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

“نیما یوشیج”

❤❤❤❤

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستو‌ها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها
پرستو‌ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می‌ترسم تو را خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری‌ست در خوابند
پرستو‌ها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی

“مهدی اخوان ثالث”

❤❤❤❤

نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.

و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
ـ قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.

ـ و نوشداری اندوه؟
ـ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.

و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌خوردند.

ـ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
ـ چقدر هم تنها!
ـ خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
ـ دچار یعنی…
ـ عاشق.
ـ و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
ـ چه فکر نازک غمناکی!
ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
ـ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.

دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.

و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
ـ غرق ابهامند
ـ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.

و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز.
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود…

“از مجموعه اشعار سهراب سپهری

❤❤❤❤

همه
لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد

آی عشق! آی عشق!
چهره آبی‌ات پیدا نیست
و خنکای مرحمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون

آی عشق! آی عشق!
چهره سرخ‌ات پیدا نیست
غبار تیره تسکینی
بر حضور وهن
دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان

آی عشق! آی عشق!
رنگ آشنایت
پیدا نیست!

“احمد شاملو”

❤❤❤❤

همه برگ و بهار
در سر انگشتان توست
هوای گسترده
در نقره انگشتانت می‌سوزد
و زلالی چشمه‌ساران
از باران و خورشید سیرآب می‌شود

زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه‌ای بی‌هوده می‌خوانید

چرا که ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست

چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست

حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است؛
چرا که عشق،
خود فرداست
خود همیشه است

بیشترین عشق جهان را 
به سوی تو می‌آورم
از معبر فریادها و حماسه‌ها
چرا که هیچ چیز در کنار من
از تو عظیم‌تر نبوده است
که قلبت
چون پروانه‌ای
ظریف و کوچک و عاشق است

ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیت خود غره‌ای
به خاطر عشقت

ای صبور!
ای پرستار!
ای مومن!
پیروزی تو میوه حقیقت توست
رگبارها و برف‌ها را
توفان و آفتاب
آتش‌بیز را
به تحمل صبر شکستی
باش تا میوه غرورت برسد
ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست،
پیروزی عشق نصیب تو باد!

“احمد شاملو”

 

ده شعر عاشقانه نو که حتما باید بخوانید

 

اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم.

زخم‌‌ها زیبایند
و زیباتر آن‌ که
تیغ را هم تو فرود آورده باشی!

تیغت سِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از فواره‌ نور
و تیمارداری‌ات
کرشمه‌‌ای میان زخم و مرهم.

عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش

“حسین منزوی”

❤❤❤❤

تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را 
در باران می‌خواستم

می‌خواهم
تمام لغاتی را که می‌دانم
برای تو به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم

“احمدرضا احمدی”

❤❤❤❤

تو به من خندیدی 
 و نمی‌دانستی 
 من به چه دلهره از باغچه همسایه
 سیب را دزدیم 
 باغبان از پی من تند دوید 
 سیب را دست تو دید 
 غضب آلوده به من کرد نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
 و تو رفتی و هنوز 
 سال‌هاست که در گوش من آرام آرام 
 خش خش گام تو تکرار کنان 
 می‌دهد آزارم 
 و من اندیشه کنان غرق این پندارم 
 که چرا 
باغچه کوچک ما سیب نداشت

“از مجموعه اشعار حمید مصدق

 

جوابیه های شعر سیب حمید مصدق را نیز می توانید در ستاره بخوانید.

 

بهترین اشعار عاشقانه نو در سه دهه اخیر

 

شتاب مکن
که ابر بر خانه‌ات ببارد 
و عشق 
در تکه‌ای نان گم شود
هرگز نتوان 
آدمی را به خانه آورد 
آدمی در سقوط کلمات 
سقوط می‌کند 
و هنگام که از زمین برخیزد 
کلمات نارس را 
به عابران تعارف می‌کند 
آدمی را توانایی 
عشق نیست 
در عشق می‌شکند و می‌میرد

“احمدرضا احمدی”

❤❤❤❤

چون عشق را در دفترم نوشتم
دیگر نتوانستم آن را پاک کنم، نشد
سه نکته را در قالب سه درس آموختم

درس اول:
بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش
که اسیرت می‌کند و به صلابه‌ات می‌کشد

درس دوم:
چون عشق را در گوشه‌ای نوشتی،
سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی‌توانی
پس اسیری‌ات مبارک

درس سوم:
چون که اسیر شدی و به قفس افتادی نمیر
بمان و دنیا را از درون قفس تماشا کن
دنیا از دید یک زندانی ابدی تماشاییست

“سیدعلی صالحی”

❤❤❤❤

زیبا! هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید، دلتنگی مرا

زیبا! هنوز عشق
در حول و حوش
چشم تو می‌چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و
کوچه‌های محبت را با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل‌ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزد

زیبا! آن‌گونه عاشقم
که حرمت مجنون را
احساس می‌کنم

آن‌گونه عاشقم
که نیستان را
یک‌جا هوای زمزمه دارم

آن‌گونه عاشقم
 که هر نفسم شعر است

زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم

زیبا
کنار حوصله‌ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره عشق
بنشان مرا به منظره باران
بنشان مرا به منظره رویش
من سبز می‌شوم

زیبا! ستاره‌های کلامت را
در لحظه‌های ساکت عاشق بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
 چشم از تو بود
و عشق بچرخانم بر حول این مدار

زیبا! زیبا…
تمام حرف دلم این است
من عشق را
به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا 

“محمدرضا عبدالملکیان”

❤❤❤❤

عشق
راهی‌ست برای بازگشت به خانه
بعد از کار، بعد از جنگ
بعد از زندان، بعد از سفر
بعد از…

من فکر می‌کنم
فقط عشق می‌تواند
پایان رنج‌ها باشد
به همین خاطر
همیشه آوازهای عاشقانه می‌خوانم

من همان سربازم
که در وسط میدان جنگ
محبوب‌اش را فراموش نکرده است

“رسول یونان”

❤❤❤❤

 

بهترین اشعار عاشقانه نو در سه دهه اخیر

 

مگر نمی‌گویند
که هر آدمی
یک بار عاشق می‌شود؟!

پس چرا هر صبح که
چشم‌هات را باز می‌کنی
دل می‌بازم باز؟!

چرا هربار که
از کنارم می‌گذری
نفست می‌کشم باز؟!

چرا هربار که می‌خندی
در آغوش‌ات در به در می‌شوم باز؟!

چرا هر بار که
تنت را کشف می‌کنم
تکه‌های لباسم بال درمی‌آورند باز؟!

گل قشنگم
برای ستایش تو
بهشت جای حقیری‌ست
با همین
 دست‌های بی‌قرار
به خدا می‌رسانمت 

“عباس معروفی”

❤❤❤❤

عکس می‌گیرم
از ضربات شعری
که بر من فرود آوردی

عکس می‌گیرم
از صبحی برفی در ملائی که تو تیربارانم کرده‌ای

عکس می‌گیرم
از صدای تو، لبخندت، شکستن آوازم
و نشان می‌دهم
به کسی که شعر مرا می‌خواند
و باریکه‌ای از ابر
در حیرت لبخندش موج می‌زند

“محمد شمس لنگرودی”

❤❤❤❤

چقدر خوب بود
تو، گل من بودی
هر روز به تو آب می‌دادم
علف چرک‌های تو را
می‌شستم‌ و به بوی تنت،
مغرور می‌شدم

شب‌ها کنار لب‌ات
رویا بو می‌کردم ‌‌‌و
روزها، حسادت دنیا را

چقدر خوب بود
تو، گل من بودی
برای تو
یک گلدان کوچک زیبا می‌ساختم
با یک باغچه و حوضی پر از انار
خوابت را
کنار پنجره آفتاب می‌دادم‌‌و
برای صبحانه‌ات، هوای تازه شمال می‌خریدم

چقدر خوب بود
تو، گل من بودی

“افشین صالحی”

❤❤❤❤

می‌خواهم از دنیا دور باشم
موهایم را می‌بافم با بادبادک‌ها
آرزوهایم را پرت می‌کنم 
برای گربه‌هایی که 
یک عمر زل می‌زدند به زندگی‌م
دل می‌برم از تو…

درست زمانی که دست‌هایت را محکم گرفته‌ام
گفته بودم 
جهان یک روز آنقدر تاریک می‌شود 
که نمی‌توانی پیدایم کنی
نمی‌توانی کنار من خیره بمانی 
به خوشبختی کوری که از اول هم سهم من نبود
آخرین بادبادک را هم گره می‌زنم به موهایم…
دنبال من نگرد

“فرناز خان‌احمدی”

❤❤❤❤

مگر می‌شود
بوی تو را داشت و
خاطراتت را بوئید و
تو نباشی و اشک نباشد؟

وای
باز آبی پوشیده ای‌؟
چقدر به تو می‌آید این لباس
می‌دانی‌؟
آبی توئی وقتی عاشقی
همین، آبی از تو رنگ می‌گیرد

مهربان
من که پا به پای تو آمده‌ام
فقط نمی‌دانم چرا این بار تنها رفتی‌؟
چقدر گفتم که بیا و نرو؟
چقدر گفتم حالا که می‌روی زود بیا

وقت رفتن یک آن ایستادی
در ازدحام نگاه‌ها، نگاهم کردی
دستی تکان دادی و آرام رفتی
پشت این شعر مردی می‌گرید

“بهمن زارع”

❤❤❤❤

دوستت دارم
و پنهان کردن آسمان
پشت میله‌های قفس
آسان نیست

آن‌چه که پنهان می‌ماند خون است
خون است و عسل
که به نیش زنبوری
آشکار می‌شود

دوستت دارم
و نقشه‌ای از بهشت را می‌بینم
دورادور
با دو نهر از عسل
که کشان کشان
خود را به خانه من می‌رسانند

“محمد شمس لنگرودی”

 

بهترین اشعار عاشقانه نو در سه دهه اخیر

 

شعر نو عاشقانه کوتاه

خواندن شعر کوتاه با مضامین مختلف جذابیت و کاربردهای خاص خود را دارد. به همین دلیل در ادامه با مجموعه ای از بهترین شعر کوتاه عاشقانه در قالب نو، سپید و نیمایی همراه ما باشید.

در صدا کردن نام تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش می‌بودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمی‌رفتی»
من نام تو را
حذف به قرینه

این همه دلتنگی و پرسش صدا می‌زنم

“علیرضا روشن”

❤❤❤❤

تا شب نشده
خورشید را 
لای موهایت می‌گذارم
و عاشق می‌شوم
فردا،
برای گفتن
دوستت دارم
دیر است

“جلیل صفربیگی”

❤❤❤❤

نمی‌خواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
 دیدم همه کلمات راز مرا می‌دانند

این است که
 هرچه می‌نویسم
عاشقانه‌ای برای تو می‌شود

“شهاب مقربین”

❤❤❤❤

می‌گویند
عمر من و تو
در محاسبات نجومی
در حد پلک زدن یک ستاره هم نیست

من
اما حاضرم زیر تک درختی
پرت افتاده‌تر از تنهایی آدم
در پرتو حسن تو بنشینم
و صد سالی یک بار، پلک بزنم 

“عباس صفاری”

❤❤❤❤

مشقم کن
وقتی که عشق را زیبا بنویسی
فرقی نمی‌کند که قلم
از ساقه‌های نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر 

“حسین منزوی”

❤❤❤❤

نیوتن اگر
جاذبه را درست می‌فهمید
معشوقه‌اش از درخت متنفر نبود
و در دفتر خاطراتش نمی‌نوشت:
اشک‌های من هم
به زمین می‌افتاد
اما تو
سیب را ترجیح دادی!

“هومن شریفی”

❤❤❤❤

اگر تو نبودی
من کاملا بیکار بودم
هیچ کاری 
در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو

“رسول یونان”

❤❤❤❤

من ابر شدم
گفته بودی که خورشیدی
یادت هست؟
تا زیباتر بتابی
چقدر گریستم؟

“رسول یونان”

❤❤❤❤

به جز حضور تو،
هیچ چیز این جهان بیکرانه را
جدی نگرفتم …
حتی عشق را!

“حسین پناهی”

❤❤❤❤

چشمان تو
گل آفتابگردانند
به هر کجا
که نگاه کنی
خدا آنجاست 

“حسین پناهی”

❤❤❤❤

ماندن
 به پای کسی که
دوستش داری
قشنگترین اسارت زندگی است

“حسین پناهی”

❤❤❤❤

گریه کار کمی‌ست
برای توصیف رفتنت 
دارم به
 رفتار پرشکوهی
شبیه مرگ
فکر می‌کنم 

“کامران رسول زاده”

❤❤❤❤

موهای تو 
واکنش پیچیده‌ای‌ست 
که باد به سیاهیِ بختِ من
نشان می‌دهد

“کامران رسول زاده”

❤❤❤❤

تمام خنده‌هایم را نذر کرده‌ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دست‌هایت، دلتنگی‌ام را به باد می‌سپارد 

“سیدعلی صالحی”

❤❤❤❤

ای بانو!
بیا حواسمان را پرت کنیم
مال هرکس دورتر افتاد
عاشق‌تر است
اول خودم،
حواسم را بده تا پرت کنم

“کیکاووس یاکیده”

❤❤❤❤

عشق من!
بارها با نفس‌هام
به نقطه نقطه تن‌ات گفته‌ام
دوست داشتن تو
گفتنی نیست
تماشایی‌ست
دست‌هام شاهدند

“عباس معروفی”

❤❤❤❤

کشاورز دعایِ باران خواند
و باران آمد
کاش تو را خواسته بود
کاش تو آمده بودی

“علیرضا روشن”

 

بهترین اشعار عاشقانه نو در سه دهه اخیر

 

جفرافیای کوچک من
همین چشم‌های مشکی توست
که هیچ چیز جایش را نمی‌گیرد

“رسول عظیمی”

❤❤❤❤

یک شب که
هزار شب نمی‌شود
گره بزن
سیاهی موهایت را
به سیاهی شب
ماهم شو

“رسول عظیمی”

❤❤❤❤

اگر می‌دانستم
برایم گل می‌آوری
زودتر می‌مُردم

“احسان پرسا”

❤❤❤❤

سپیدی موهایم
را سرسری نگیر
اینجا
خیلی وقت است
که برف نباریده

“میلاد تهرانی”

❤❤❤❤

اولین بار
لب‌هایت را که بوسیدم
فهمیدم
که مومنان
برای رودی از عسل
چطور شب زنده داری می‌کنند

“حافظ ایمانی”

❤❤❤❤

جهان کوچکی‌ست زندگی‌ام
و تو
لطیف‌ترین قدرت این جهانی
آغوش را تحریم کنی
بیچاره می‌شوم

“کاظم خوشخو”

❤❤❤❤

بی‌هدف می‌نویسم و می‌دانم
در یکی از همین سطرها
تو عاشق می‌شوی
و من تنها می‌مانم

“شهریار بهروز”

❤❤❤❤

لب‌های تو
روزهای قرمز تقویم منند
برای بوسیدن‌شان
باید همه چیز را تعطیل کرد

“محسن حسینخانی”

❤❤❤❤

برلین و پاریس
تهران و پراگ 
فرقی ندارد
پایتخت عشق
همین آغوش توست
مرا در آغوش‌ات بگیر و ببوس

“نگین وضعی”

❤❤❤❤

می‌خواهم آنقدر
از دوست داشتن بنویسم
تا تمام مردم زمین
به دنبال تو 
تاریخ را
تا پایان دنیا ورق بزنند

“نگین وضعی”

❤❤❤❤

یکی باید باشد
یکی که آدم را صدا کند
به نام کوچک‌اش صدا کند
یک جوری که حال آدم را خوب کند
یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد
یکی باید آدم را بلد باشد 

“مریم ملک‌دار”

❤❤❤❤

عزیزم!
همه می‌دانند از دهانت
صدای بوسه می‌آید
و چشم‌هایت
سکوت را به دریا تحمیل می‌کند
خوش به حالت که زنی
و خوش به حالت که من
دوست‌ات دارم

“بهرنگ قاسمی”

❤❤❤❤

مگر عشق چیست‌؟
جز لحظه‌ای شجاعت
در بیشه‌ای خلوت
و هرم یک بوسه ناگهانی

عشق همین
چیزهای کوچکی است
که همه از آن می‌ترسند

“علیرضا اسفندیاری”

❤❤❤❤

تو
هر بار که می‌روی
من دوباره عاشقت می‌شوم
نمی‌دانم
چرا باور نمی‌کنم که
رفتن، رفتن است
نه آمدن

“علیرضا اسفندیاری”

❤❤❤❤

برای درخت‌های کنار جاده فرقی ندارد
کسی که در سفر است
می‌رود، یا می‌آید
برای من اما فرق زیادی دارند
درختان مسیری که از تو دورم می‌کنند
و درختان مسیری که با تو نزدیکم

“لیلا کردبچه”

❤❤❤❤

برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خنده‌های باد
چشم‌هایت را که باز کنی،
موهایت که پریشان بشود،
زندگی 
عاشقانه طلوع خواهد کرد

“مینا آقازاده”

❤❤❤❤

می‌آیی
نمی‌آیی
می‌آیی
نمی‌آیی
می‌آیی
نمی‌آیی…
نمی‌آیی.
تسبیح هم تسبیح‌های قدیم!

“ناصر حامدی”

❤❤❤❤

درس هندسه
نخست عشقی ست سبز
وعشق، درقلب سرخ
و قلب، در سینه پرنده ای می تپد
که با دل و عشق خویش
همیشه را خرّم است.

پرنده بر ساقه ایست
وساقه بر شاخه ای
درخت در بیشه ای
و بیشه در ابر و مِه
و ابر و مِه گوشه ای ز عالم اعظم است.

کنون به دست آورید
مســـاحت عشــــــق را
که چنـــدها برابر عــــالم است.

“محمدرضا شفیعی کدکنی”

 

سخن آخر

دریای شعر نو در ادبیات فارسی بسیار وسیع است و آنچه در بالا خواندید تنها نمونه‌ای از شعر نو عاشقانه بود. اگر به خواندن شعر نو علاقه دارید می‌توانید با مطالعه مجموعه اشعار هر کدام از شاعرانی که در بالا از آن‌ها نام بردیم، از این اشعار زیبا نهایت استفاده را ببرید. اگر شما نیز شعر نو زیبایی خوانده اید ما را از شنیدن آن بی بهره نگذارید. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید