مادر واژهای است به وسعت تمام هستی. حتی کلمات هم قادر به بیان مهر و محبت مادرانه نیستند. دلنوشته در مورد مادر شاید بتواند تنها بخش کوچکی از عاطفه عظیمی که بین فرزند و مادر گره خورده است را نشان دهد.
شعر مادر از کسی سخن میگوید که پس از خدا آفریننده انسان است؛ فرزند را به دنیا آورده و او را با شیره جان خویش پرورش میدهد. شاعران قدرشناس که در دامان مادر پرورش یافته و ادب و هنر را از او آموختهاند، علاوه بر سرودن شعر در وصف پدر، همواره به جایگاه و سرودن شعر روز مادر توجه داشته و برای این شخصیت ارزنده اشعاری سرودهاند. بجز تکیه بر ارزش مادر، یکی دیگر از مضامین پربسامد در شعر مادر، ارتباط قلبی و عاطفی فرزند با مادر است. علاوه بر خواندن شعرهای مختلف با موضوع مادر در این مطلب، شعر مادر کودکانه را نیز می توانید در ستاره بخوانید.
اشعار زیبا درباره مادر
اشعاری درباره مادر یا محتوایی در وصف مادر از حافظ شیرازی و سعدی در دست نیست. کلمه مادر تنها در چند بیت از غزلیات این شاعران نامی به چشم میخورد که یکی از آنها بیت دوم غزل شماره ۳۹ دیوان حافظ است. این غزل با مصرع باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شروع میشود و بیت مورد نظر این است:
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفتهای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
“حافظ”
★★★
جوانى سر از رأى مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که اى سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نیروى حالت نبود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟
تو آنى کزان یک مگس رنجهاى
که امروز سالار و سرپنجهاى…
چه پوشیده چشمى ببینى که راه
نداند همى وقت رفتن ز چاه
تو گر شکر کردى که با دیدهاى
وگرنه تو هم چشم پوشیدهاى
“سعدی”
★★★
تو ای مادر تو ای معنای ایثار
وفا را در رخت تفسیر کردم
برای جستن عشق و صداقت
تو را تنها تو را تصویر کردم
چه شبها چشم تو بیدار میماند
که شاید خواب در چشمم ببیند
دلت غمهای خود از یاد میبرد
مگر شادی به لبهایم نشیند
چه زحمتها برای من کشیدی
که من آسوده باشم در کنارت
بهارت با خزان غم به سر شد
به امیدی که باشم نو بهارت
تو چون شمعی به شبهای سیاهم
به تسکین غم من گریه کردی
تو زن بودی و من در دامن تو
گرفتم درس عشق و راد مردی
تو ای مفهوم عشق ای راز هستی
فداکاری، صبوری، بی ریایی
تو ای مصداق لطف و مهربانی
ز تو جویم نشان روشنایی
“مهرداد مولایی”
★★★
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سرداشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمتها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
صبح از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمانی یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است
لذت یک لحظه «مادر» داشتن
“فریدون مشیری”
★★★
اگر فلاطن و سقراط، بودهاند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
به گاهواره مادر، به کودکی بس خفت
سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان
چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقیه
شدند یکسره، شاگرد این دبیرستان
حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر
نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان…
همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادرست میسر، بزرگی پسران…
“از مجموعه اشعار پروین اعتصامی“
← گلچین شعر مادر →
★★★
مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز به بالین نرم تست
پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست
هرلحظه با خیال تو جانم به گفتگوست
در خواب و خیال همه با توام هنوز
تنهائیم مباد که تیره است بیتو روز
دائم حریم قدس تو احساس میکنم
احساس قدس آن دم انفاس میکنم
موسیقی بهشت همانا صدای تست
گوش دلم به زمزمه لای لای تست
مادر به قصههای تو میخفت غصهها
میرفت چشم و گوش به دنبال قصهها
با شادیت نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریه تو هم آفاق میگریست
صد قصه عشق بودی و میخواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصه صد عشق ناتمام
ای سینه داشته سپر هر بلای من
اکنون بکن شفاعت من با خدای من
امروز هستیم به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
این راز آن حدیث که نقل از پیمبر است
جنت نهاده زیر قدمهای مادر است
“محمدحسین شهریار”
★★★
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
“ایرج میرزا”
★★★
پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر
ز جان محبوبتر دارش که دارد
ز جان محبوبتر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر
نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر
بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر
تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر
اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش ز سر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بیجا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر
برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر
دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر
چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر
سپس چون پا گرفتی، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر
تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر
به مکتب چون روی تا بازگردی
بود چشمش به در بیچاره مادر
وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر
نبیند هیچکس زحمت به دنیا
ز مادر بیشتر بیچاره مادر
تمام حاصلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر
“ایرج میرزا”
★★★
سر در گم سرّ سحرم مادر گلها
دل مرده اسرار درم مادر گلها
ای محور اصل همه عالم و آدم
ای هاله احساس و کرم مادر گلها
هم اسوه مهر و مدد و گوهر علمی
هم سوره طاهای حرم مادر گلها
علامه دهری و سراسر همه عدلی
ای حامی و امدادگرم مادر گلها
در معرکه گل کرده همی آه کلامی
گاهی سر و گاهی کمرم مادر گلها
ای ماه دل آرای علی در دم مرگم
دل گرم طلوعی دگرم مادر گلها
“مجید قاسمی”
★★★
← گلچین شعر مادر →
همیشه این سوالم بوده مادر که رنگ لالهها یعنی چه رنگی
همیشه گفته بودی باغ سبزِ ولی رنگ خدا یعنی چه رنگی
نگاه مادرم چون یاس میشد به پرسشهای من لبخند میزد
زمانی رنگ سرخ لالهها را به دنیای دلم پیوند میزد
ولی من باز میپرسیدم از او که منظورت ز آبی چیست مادر
همان رنگی که گفتی رنگ دریاست همان رنگی که گشته چشم از او تر
ز اقیانوس بی طوفان چشمش صدای اشکها را میشنیدم
در آن هنگام در باغ تخیل رخ زیبای او را میکشیدم
ولی من هر چه نقاشی کشیدم همه تصویری از رویای او بود
و شاید چند خطی که نوشتم همه یک قطره از دریای او بود
معلم آن زمان که عاشقانه کنار حرفهایت مینشینم
همیشه آرزو کردم که روزی نگاه مهربانت را ببینم
ببینم که کدامین دیدگانی مرا با حس دیدن آشنا کرد
که دستان مرا تا اوج برد مرا از دور با چشمش صدا کرد
ببینم که چه کس راز شفق را به چشمان وجود من نشان داد
ببینم که کدامین مهربانی غبار غم رویایم تکان داد
اگر چه من نگاهت را ندیدم ولی زیباییت را میشناسم
صدای موج روحت را ستاره دل دریاییت را میشناسم
ز تو آموختم نقاشی عشق ز تو احساس را ترسیم کردم
ز تب نور امید و موج دل را میان غنچهها تقسیم کردم
ولی من با مرور خاطراتم به اوج آرزوهایم رسیدم
هم اینک لحظهای نقاش هستم معلم را و مادر را کشیدم
“مریم حیدرزاده”
★★★
← گلچین شعر مادر →
مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق
مادر ای غمخوار بیهمتای من
اولین و آخرین معنای عشق
زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق
مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی
تکیهگاه خستگیهایم توئی
مادر ای تنهاترین ماوای عشق
یاد تو آرام میسازد مرا
از تو آهنگی گرفته نای عشق
صوت لالائی تو اعجاز کرد
مادر ای پیغمبر زیبای عشق
ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق
دوستت دارم تو را دیوانهوار
از تو احیاء شد چنین دنیای عشق
ای انیس لحظههای بی کسی
در دلم برپا شده غوغای عشق
تشنه آغوش گرم تو منم
من که مجنونم توئی لیلای عشق
★★★
از درختی که مام بالا رفت
دخت بر شاخ نیز غیژد تفت
گفت و خوش گفت پیر برزیگر
این چنین دختر آنچنان مادر
سری آنسان سزای این پنجه
به چنان دیگ، لایق این کمچه
“علی اکبر دهخدا”
★★★
مادر! گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود
هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا به راستی از زادن چه سود؟
در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار…
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس به کار من
مادر! من آن امید ز کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسید…
مادر! من آن امید ز کف رفته توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش…
مادر! تو بی گناهی و من نیز بی گناه
اما سزای هستی ما، در کنار ماست
از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد، درد زندگی و روزگار ماست
“نادر نادرپور”
★★★
نرفت از سرم هرگز هوای تو مادر
هنوز میتپد این دل برای تو مادر
چهسان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
نکردهام دل و جان را فدای تو مادر
چه چاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
امید قلب حزینم لقای تو مادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ این گلشن
مدام میشنوم من صدای تو مادر
درین چمن که حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عالم وفای تو مادر
مقیم منزل عزت کسی توان گشتن
که بود حاصل کارش رضای تو مادر
نشد ز کیف و کم عمر چشم ما روشن
حقیقت است به هر جا صفای تو مادر
رموز جوهر تُست بایزید و بایقرا
به این مقام رسیدن عطای تو مادر
نبود لایق این گنج و این کمال رفیع
اگر نبود نصیبش دعای تو مادر
★★★
در چشمهای خوب تو یک آسمان غم است
انگار خیس شبنم گلهای مریم است
در من شکست بغض ترک خورده قدیم
وقتی که در صدای تو آه دمادم است
از دستهای روشن تو شعله میکشد
مادر! نوازشی که به پاکی شبنم است
پیچیده عطر عشق زلال تو در دلم
عشقی که جاودانهترین عشق عالم است
در چشمهات گرچه شررریز آرزوست
اما برای زخم غزلهام، مرهم است
با تو تمام پنجرهها رو به سمت نور
بی تو نگاه آینهها غرق ماتم است
مادر چگونه از تو بگویم که واژهها
هر قدر عاشقانه شود باز هم کم است
★★★
به تن بخشد روان آوای مادر
زداید غم ز دل سیمای مادر
فراموشت شود رنج و غم و درد
ببینی تا رخ زیبای مادر
اگر ملک جهان را بر تو بخشند
بحق حق نگیرد جای مادر
مشام جان ز مادر شد معطر
بود جنت به زیر پای مادر
اگر خواهی خدا گیرد تو را دست
بدست آور دل شیدای مادر
مرنجان قلب پاک و مهربانش
که رنجد خالق یکتای مادر
بگردی گر تو گرد این جهان را
نمیجوئی کسی همتای مادر
پدر گرچه در عالم بی نظیر است
ولی دارد صفا دنیای مادر
★★★
من زاده شدم به عشق مادر
پرورده شدم به عشق مادر
در دامن او شدم چنین نور
پیوسته شدم به عشق مادر
بوی تن او بهار هر فصل
بشکفته شدم به عشق مادر
تعلیم نمودیم بیاموز
وارسته شدم به عشق مادر
از رنج زمان عبور دادی
نی خسته شدم به عشق مادر
آموخت مرا صبور باشم
دلبسته شدم به عشق مادر
هر ملک به زیر پای مادر
گلدسته شدم به عشق مادر
چون داد مرا ز شیره جان
لببسته شدم به عشق مادر
در ساحل قلب بی کرانش
وابسته شدم به عشق مادر
“امید ارجمندی”
★★★
مادر، اگر دعای شبانگاهیت نبود
من در لهیب آتش غم میگداختم
مادر، اگر گناه نبود این به درگهت
بیشک تو را به جای خدا میشناختم
تا دیدهام به روی جهان باز شد، ز شوق
لبخند مهربان تو جان در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
مادر، قسم به آن همه شبزندهداریت
که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو
آیینهدار مهر و عطوفت تویی، تویی
خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو
روزی که طفل زار و نحیفی بُدم، ز مهر
چون جان خود، مرا تو نگهدار بودهای
مادر، به راه زندگی من فدا شدی
دایم مرا تو مونس و غمخوار بودهای
مادر قسم به تو، که تویی نور کردگار
یزدان تو را، ز نور وفا آفریده است
نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است
★★★
مرا ز شیره جان دادی تو شیر مادر
در پای نوجوانت گشتی تو پیر مادر
کانون زندگانی گرم از محبت توست
آغوش گرم خود را از ما مگیر مادر
گر کودک عریزت خاری رود به پایش
دیگر ز زندگانی گردی تو سیر مادر
پاس محبت تو از دست ما نیاید
چون مهر مادی نیست جبرانپذیر مادر
در زیر پای مادر باشد بهشت، آری
در منزلت ترا نیست هرگز نظیر مادر
تو کودکان خود را آزاد پرورانی
خود را بدین محبت کردی اسیر مادر
سیلاب اشک گردد جاری ز دیده تو
گر نور چشمت آید در خانه دیر مادر
کودک به روز مادر با هدیههای ناچیز
سر را ز شرمساری افکنده زیر مادر
بر لوح آفرینش پرتو جاویدانیست
از صدق دل بگویم هرگز نمیر مادر
★★★
سلطان غم، چشم و چراغم مادر
تنها گل گلزار باغم مادر
بعد از خدا تنها امیدم مادر
من با دعایت روسفیدم مادر
در قلب من این آرزوی آخر است
گویند بهشت در زیر پای مادر است
ای وای من قدر تو را نشناختم
من را ببخش تنها به خود پرداختم
تو با بدیام ساختی و سوختی
تنها چراغ خانه را افروختی
هر جمعهها چشمت به قاب جادهها
شاید بیاید امن یجیب جادهها
کسی که تا همیشه پای من سوخت
چراغ خانه سرد من افروخت
شبی که سر به بالین تبم سوخت
زمین و آسمان یکجا به هم دوخت
مادر تویی دار و ندارم مادر
بعد از تو من دیگر چه دارم مادر
ای گریهات پشت و پناهم مادر
من با دعایت روبراهم مادر
★★★
مادر ای یکدانه و تنهاترین غم خوار من
از من عاشقتر به من دیوانه و بیمار من
وصف تو نتوان به صدها دفتر و دیوان نوشت
ای که وصفت روز و شبها تا ابد در کار من
پروراندی جان من با رنجهای بیشمار
کی شود قربانیت این جان بیمقدار من
خرج کردی عمر خود را تا بروید جان من
من به لطفت زندهام ای ابر باراندار من
شرح لطفت در ازل افسانهای ننوشته بود
جان به قربان تو ای زیباترین پندار من
قصه ننوشته مهر و وفا را خواندهای
ای که مهرت تا ابد در سینه تبدار من
دردهایم درد تو رنجم همه در جان تو
ای به دردم مرهم و ای مخزن اسرار من
هستیم هست از تو و نامم ز تو نامی گرفت
سبز میباشم ز تو ای سبزی افکار من
سالهای عمرت افزون از هزاران سال باد
سالهای عمر من قربانیت ای یار من
★★★
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امیدهاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
رمز عشق جاودانی مادر است
کیمیای زندگانی مادر است
هرچه دارم من همه از مادر است
پای تا سرشعلهام زین اخگر است
★★★
مادر ای روح نوازش، روح ناز
با قصور و کوتهیهایم بساز
مادر ای شرمنده از رفتار تو
دفتر عشقم پر از اشعار تو
مادر ای معنی بودن یا وصال
جسم من شرمنده از کردار تو
مادر ای چشمان دریای بهار
اشکهایم را به سیلابت سپار
مادر ای جنت به زیر پای تو
حسرتم بوسه زدن بر پای تو
مادر ای خورشید تابان امید
گرمی نور تو ما را شد نوید
★★★
ای آن که تویی صبور خانه ، مادر
ای شمع تویی فروغ خانه ، مادر
ای عطر تو عطر هر بهار است ، مادر
وای (وی) مهر تو در حد کمال است ، مادر
ای نام تو ملک ،چه بی ریایی ، مادر
هم شاه غم و ملک وفایی ، مادر
ای آن که بهشت بود تو را ، ای مادر
كآن وعده ی اوست ، خدا ، تورا ای مادر
ای افضل و ای سرور و ای شاه کلیدم ، مادر
زآن لحظه ی کودکی تویی امیدم ، مادر
ای خواب تو بی خواب شده ، هر شب و روز
زآن لحظه خدا تو را صدا زد ، مادر
این نام تو ، نام توست زآن روز نخست
زآن دم همه مبهوت ثنایت ، مادر
★★★
شعر نو در وصف مادر
روزها میگذرد، گاهی تلخ، گاهی شاد
روزها میگذرد در پس تنهایی من
سایهای هر لحظه، گوشهای منتظر است
دو نگاه نگران!
گاه خاموش و گاهی فوران
هر قدم را به جلو
میگذارم
اندکی صبر
و باز
به عقب مینگرم!
تا ببینم سایه، همچنان در عقبم مینگرد؟
آه از این همه خوبی مادر!
در کنارم هستی
مرهمی بر قلب
بیپناهم هستی
دختر سر به هوایت را تو
در کنارت، چه فداکارانه،
در بغل بگرفتی!
تا تو هستی غم من بیهوده است
غم من را تو فقط ناز ببین
در کنارت همهی سختیها
همچو رودی سیال
میرود، میگذرد
گر چه تلخ است زبان شعرم،
در درونم، به وجودت
و به گرمای نگاهت
آنقدر دل بستهام
“که خدا داند و من دانم و تو”
همهی روزهایم روز تو است
روزت شاد، لحظههایت همگی ناب وناب
“منصوره موسوی”
★★★
← گلچین شعر مادر →
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی میگردد
و فکر میکند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .
مادر تمام روز دعا میخواند
مادر گناهکار طبیعیست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهیها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد …
“فروغ فرخزاد”
★★★
← گلچین شعر مادر →
آهسته باز از بغل پلّهها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
امّا گرفته دور و برشهاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول میخورد
هر کنج خانه صحنهای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم
هر روز میگذشت از این زیر پلّهها
آهسته تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه میرود
چادر نماز فلفلی انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصلهدار
او فکر بچّههاست
هرجا شده هویج هم امروز میخرد
بیچاره پیرزن، همه برف است کوچهها
او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
آمد به جستجوی من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
آمد که پیت نفت گرفته به زیر بال
هر شب در آید از در یک خانه فقیر
روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
او را گذشتهایست، سزاوار احترام:
تبریز ما! به دور نمای قدیم شهر
در «باغ بیشه» خانه مردی است باخدا
هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
اینجا به داد ناله مظلوم میرسند
اینجا کفیل خرج موکّل بود وکیل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در، باز و سفره، پهن
بر سفره اش چه گرسنهها سیر میشوند
یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
با آن همه درآمد سرشارش از حلال
روزی که مرد، روزی یکسال خود نداشت
اما قطارهای پُر از زاد آخرت
وز پی هنوز قافلههای دعای خیر
این مادر از چنان پدری یادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خیل
او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
خاموش شد دریغ
نه، او نمرده، میشنوم من صدای او
با بچهها هنوز سر و کلّه میزند
ناهید، لال شو
بیژن، برو کنار
کفگیر بیصدا
دارد برای ناخوش خود آش میپزد
او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پُر بدک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
امّا ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرفها برای تو مادر نمیشود.
پس این که بود؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من کنار زد،
در نصفههای شب.
یک خواب سهمناک و پریدم به حال تب
نزدیکهای صبح
او زیر پای من اینجا نشسته بود
آهسته با خدا،
راز و نیاز داشت
نه، او نمرده است.
نه او نمرده است که من زندهام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر میشود خموش
آن شیرزن بمیرد؟ او شهریار زاد
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
او با ترانههای محلّی که میسرود
با قصههای دلکش و زیبا که یاد داشت
از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
اعصاب من بساز و نَوا کوک کرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده کاشت
وانگه به اشکهای خود آن کشته آب داد
لرزید و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
تا ساختم برای خود از عشق عالمی
او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
امّا پسر چه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریضخانه، به امید دیگران
یکروز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم به حال من از دور میگریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم به سوره یاسین چکید
مادر به خاک رفت.
آن شب پدر به خواب من آمد، صداش کرد
او هم جواب داد
یک دود هم گرفت به دور چراغ ماه
معلوم شد که مادره از دست رفتنی است
اما پدر به غرفه باغی نشسته بود
شاید که جان او به جهان بلند برد
آنجا که زندگی، ستم و درد و رنج نیست
این هم پسر، که بدرقهاش میکند به گور
یک قطره اشک، مُزد همه زجرهای او
اما خلاص میشود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش
منزل مبارکت.
آینده بود و قصه بیمادری من
ناگاه ضجهای که به هم زد سکوت مرگ
من میدویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
خود را به ضعف از پی من باز میکشید
دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
خود را به هم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز:
از من جدا مشو
میآمدیم و کله من گیج و مَنگ بود
انگار جیوه در دل من آب میکنند
پیچیده صحنههای زمین و زمان به هم
خاموش و خوفناک همه میگریختند
میگشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد
یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان
میآمد و به مغز من آهسته میخلید:
تنها شدی پسر.
باز آمدم به خانه چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر
میخواستم به خنده درآیم ز اشتباه
امّا خیال بود
ای وای مادرم
“محمدحسین شهریار”
استاد شهریار از شاعران ترک زبان ایران زمین بوده که اشعار زیادی به زبان ترکی سروده است. در مجموعه شعر ترکی مادر میتوانید با این اشعار آشنا شوید.
★★★
گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد
هی چایام سرد بشود
هی دلم گرم
آنجا که چایات سرد میشود
و دلت گرم
خانه مادر است
“نسرین بهجتی”
★★★
هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟
شیشه عطرم شکسته بود
حیاط پر از بوی خدا شده بود
ستارهام – درشت و درخشان-
روبه رویم پشت به دیوار،
سر بر گریبان برده بود
و من در آغوش ماه
برای همیشه به خواب رفته بودم
با گونه خیس و کبود سیزده سالگیام
که جای آخرین بوسه مادرم بود
“حسین پناهی”
★★★
هر بار گریه میکنم
و انگار
جملهای را گم کردهام
دلتنگیها هیچ وقت راه دوری نمیروند
مثل شانههای مادر
که هر بار گریه کردم
لرزید…
هر بار گریه کردم
که قرار بود
چیزی نگویم
“امیرمحمد مصطفی زاده”
★★★
← گلچین شعر مادر →
خبر تازهای نیست
مادرم شاعر غمگینی بود
مرا که از شیر گرفت
به شعر سپرد
“حسن اسماعیل زاده”
★★★
وای بر من، ای خدا
آن دلربا آن مهربان دستان
آن دم گرم و دل بی خار و بی پایان
وز برایم، وای سرد است، وای سرد است
مادر ای مادر، باز مادر باز آن عشق الهی باز آن آغوش گرم جاودانی
چه میبینم خدایا باورم نیست هنوز
گرمی آغوش مادر دستهای پر چروک و گرم مادر
بوسههای آتشینش حرفهای دلنشینش
نیست دیگر از برایم
هزاران وای بر من
پیکرش سرد است نازنین مادر هم سرد است
“علی اکبر ثابتیان”
★★★
بوی ترانهای گمشده میدهد
بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان میکند
از پنجره
غروب را به دیوار کودکیام تماشا میکنم
“سهراب سپهری”
★★★
اینجا مادران از کویر میآیند
اما دریا میزایند
“سلمان هراتی”
★★★
مادری دارم آرام
بیپروا از سکوت آبها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیفتر از انوار بهار
کلامش آفتاب، صدایش باران
مادری دارم که خواندن نمیدانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را
★★★
مادر بهتر آنکه بوسهات را
به سنگی بخشیده بودی تا به گونه من
آه مادر! اگر پرندهای به دنیا میآوردی
در گرمای آغوشت پناه میگرفت
اگر درختی به دنیا میآوردی
از آوای ترانهات به سبزی میگرایید برگهایش
ولی اکنون که انسان به دنیا آوردی
تنهای تنها ماندهای
ای نازنین آه!
چه تلخ است انسان زاده شدن
وقتی که انسان را برادری جز دشنه نیست
★★★
مادر ای سایه الطاف خدا
ای سراسر همه مهر
ای دل انگیزترین معنی عشق
ای که یادت همه آرامش من
ای وجودت همه خواهش من
تو نمایانگر الطاف خدایی مادر
مروه و حج و صفایی مادر
زیر پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام
هرچه کردم
چه زیبا و چه زشت
دست تو گرمترین گرمی مهر
مهر تو پاکترین معنی عشق
نفست رایحه ریحان است
دیدن روی نکویت مادر
همه درد مرا درمان است
ورد زیر لب تو ذکر دعاست
خانه با بودن تو
بهترین باغ دل انگیز خداست
پاکتر از همه پاکیهایی
خوبتر ازهمه خوبیهایی
با صفاتر ز همه دنیایی
مادرم
مادر خوبم به خدا
دفتر عمر مرا
تو چو شیرازه هستی هستی
تو سزاوار چه هستی؟ همه چیز
من چه دارم که تو را زیبد ؟ هیچ
سایه لطف خدایی مادر
معنی عشق و وفایی مادر
شعر من درخور تفسیرت نیست
اوج مهری و صفایی مادر
به من یاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخش، ابر
و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها
باز می گردد
تا من به تو بازگردم
مادر
“غاده السمان”
★★★
مرا به كعبه چه حاجت؟
طواف ميكنم “مادرم” را،
كه براي لمس دستانش هم بايد وضو گرفت …
★★★
زن نیستم اما
زنى را میشناسم
كه پاى تمام قولهاى مردانهاش
ایستاده است
و من
مادر، خطابش میكنم
★★★
مادر
سالخوردگی دخترکی تنهاست
که عروسک هایش
حرف می زنند،
بزرگ می شوند
راه می افتند و می روند
“کامران رسول زاده”
★★★
خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی و خرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم
هستی و مکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همه رفعت را
همه عزت را
همه شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم
عزت و نام و نشان کم دارم
آن جهان را گفتم
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه مادر بود آن کم دارم
★★★
تک بیتی درباره مادر
دست هر نا اهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند
★★★
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست كه مادر شدنی نیست
“شمس تبریزی”
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
“اقبال لاهوری”
★★★
دامن مادر، نخست آموزگار کودک است
طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری
★★★
← گلچین شعر مادر →
شیرین نشد چو زحمت مادر، وظیفهای
فرخندهتر ندیدم ازین، هیچ دفتری
“پروین اعتصامی”
★★★
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
“مژگان عباسلو”
★★★
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
“مجید تال”
★★★
به ابیاتم نمیگنجید، وصف تو فقط گفتم
فدای یک نخ چادر نمازت حضرت مادر
“رضوان باقری”
★★★
دارم غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
“رهی معیری”
★★★
ز گیتی همی پند مادر نیوش
به بد تیز مشتاب و چندین مکوش
“فردوسی”
★★★
ستمگر چرا گشتی ای ماهروی
همه رازها پیش مادر بگوی
“فردوسی”
★★★
گر از تور دارد ز مادر نژاد
هم از تخم شاهی نپیچد ز داد
“فردوسی”
★★★
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
“مولوی”
★★★
اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار
“عطار”
★★★
ای سنایی وارهان خود را که نازیبا بود
دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن
“سنایی”
★★★
فرزند، ز مادر است خرسند
بیگانه کجا و مهر مادر
“پروین اعتصامی”
★★★
تسلی بخش طفلان نیست جز نزدیکی مادر
نباشد عیب، دور از مردمک، بی تابی اشکم
“طغرای مشهدی”
★★★
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلوم ترین عاشق دنیا مادر
“میلاد عرفان پور”
★★★
دوبیتی درباره مادر
مادر فرشتهایست که من فکر میکنم
بر روی خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرندهایست که با بالهای خیس
بر شاخه شکسته رویا نشسته است
“عبدالجبار کاکایی”
★★★
ای دل نگران که چشمهایت بر در
شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلومترین عاشق دنیا! مادر!
“میلاد عرفان پور”
★★★
← گلچین شعر مادر →
مادر منشین چشم به ره برگذر امشب
بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مکن فکر پسر را
بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم
“نصرت رحمانی”
★★★
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
“فریدون مشیری”
★★★
مادر فرشته ایست که من فکر می کنم
بر روی خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرنده ایست که با بال های خیس
بر شاخه شکسته رویا نشسته است
★★★
مادر حضور نام تو در شعرهای من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچکس نیست در دلم
این مساله میان من و عشق حل شده است
★★★
آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
“رهی معیری”
★★★
دلم برای تو تنگ می شود مادر
برای وصف قافیه لنگ می شود مادر
بریدم از عالم و آدم، از این بختم
انگار قلب ثانیه سنگ می شود مادر
★★★
تو هوای پاک خونه
دستای تو سایه بونه
توی قلب عاشق من
عشق تو قد جنونه
★★★
مادر اون چشاتو قربون
هر چی عشقه تو چشاته
مهر تو تموم نمیشه
آخه چشمه حیاته!
★★★
مینویسم از سر خط
مادر ای معنی بودن
مینویسم تا همیشه
تویی لایق ستودن
★★★
مادر قسم به تو که تویی نور کردگار
یزدان تو را ز نور وفا آفریده است
نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است
★★★
مادر تو بهشت جاودانی مادر
خورشید بلند آسمانی مادر
در چشم تو نور زندگانی جاریست
سر چشمهی مهر بیکرانی مادر
★★★
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشنتر از هر چشمه سار
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من
★★★
مادر نمای قدرت دنیای خلقت است
مادر به ما ز ایزد یکتا فضیلت است
فـردوس را به زیر قدمهاش مانده رب
کو را مقام، بعد خدا در عبادت است
★★★
مادر ای معنی ایثار، تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم از سر خط، مادر ای معنی بودن
مینویسم تا همیشه، تویی لایق ستودن
★★★
مادر ای پرواز نرم قاصدک
مادر ای معنای عشق شاپرک
ای تمام نالههایت بی صدا
مادر ای زیباترین شعر خدا
★★★
ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو
هرگز نشد محبت یاران و دوستان
همپایه محبت و مهر و وفای تو
★★★
مادر قسم به جان عزیزت که هیج گاه
یاد شکوهمند تو از دل نمیرود
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز مقابل نمیرود
★★★
در عشق کسی حریف مادر نشود
هم رتبه و هم ردیف مادر نشود
حتی گل یاس ومریم و نرگس هم
مانند دل ظریف “مادر” نشود
★★★
هر لحظه در برابر من اشک ریختی
از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی
بیچاره من، که به همهی اشکهای تو
هرگز نداشت راه گناهم نهایتی
★★★
اى مادر عزیز که جان دادهاى مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون براى تو
گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم
کـارى بزرگ نیست، کـه باشد سزاى تو
★★★
مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق
مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق
★★★
ای دل نگران که چشمهایت بر در
شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلومترین عاشق دنیا! مادر!
★★★
به پاس آن همه مهر و وفایت
حقیر است این محبتها برایت
ندیدم در جهان بهتر ز مادر
سر و جانم همه بادا فدایت
★★★
هر بار که خنده بـر لبش میروید
یا نبض گل سرخ سخن میگوید
چشمان پر از ستاره مادر من
در گردش آشنا مرا میجـوید
★★★
گلهای بهشت سایبانت مادر
یک دسته ستاره ارمغانت مادر
غیر تو کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر
★★★
زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است
سرچشمه محبت و الطاف داور است
بهر صفا و لطف خدا عشق مظهر است
بعد از خدا به سجده بوَد زآنکه مادر است
★★★
خدا از خاک عشق تو رو سرشته
فرستاده از آسمون فرشته
تـا در آغوش امن خود بگیرم
کـه ایـن یک ذره جا مثل بهشته
★★★
زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بوی مادر
★★★
چون مهر، بزرگ و بی نشانی مادر
آرام دل و عزیز جانی مادر
ای کاش همیشه جاودان میبودی
آن قدر که خوب و مهربانی مادر
★★★
تو گوهری که در کف طفلی فتادهای
من، ساده لوح کودک گوهر ندیدهام
گاهی به سنگ جهل، گهر را شکستهام
گاهی به دست خشم به خاکش کشیدهام
★★★
بعد از خدا، خدای دل و جان من توئی
من، بندهای که بار گنه میکشم به دوش
تو، آن فرشتهای که ز مهرت سرشتهاند
چشم از گناهکاری فرزند خود بپوش
★★★
در کوچه جان همیشه مادر باقیست
دریای محبتش چو کوثر باقیست
در گویش عاشقانه، نام مادر
شعریست که تا ابد به دفتر باقیست
★★★
حديث از خاتم پيغمبران است
كه جنّت زير پای مادران است
بزن بر پای مادر بوسه از شوق
كه خاک پای او رشک جنان است
★★★
مادر است مقصود هست و بود ما
مادر است بالاترین موجود ما
مادر است آموزگار معرفت
مادر است یک عالمی از موهبت
★★★
ننگرم در تو، در آن دل بنگرم
تحفه او را آر، ای جان بر درم
با تو او، چون است؟ هستم من چنان
زیر پای مادران باشد جنان
★★★
مادر! حضور نام تو در شعرهای من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است
★★★
مادر است چشم و چراغ زندگی
مادر است سرچشمه آزادگی
مادر است تصویر عشق و عاشقان
مادر است نقش بلند جاودان
★★★
ترانه های زیبا در وصف مادر
“ترانه میم مثل مادر”
کاشکی میشد بهت بگم؛ چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مث بچگیهام؛ لالاییهاتو دوست دارم
سادگیهاتو دوست دارم، خستگیهات و دوست دارم
چادر نماز و زیر لب، خدا خداتو دوست دارم
کاشکی رو تاقچه دلت آینه و شمعدون میشدم
تو دشت ابری چشات، یه قطره بارون میشدم
کاشکی میشد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
لالایی لا لا لا لا…
بخواب که میخوام تو چشات ستارههامو بشمارم
پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب، اگه بد، با تو برام دیدنیه
باغ گلهای اطلسی، با تو برام چیدنیه
مادر…
کاشکی میشد بهت بگم؛ چقدر صداتو دوست دارم
لالاییهاتو دوست دارم، بغض صداتو دوست دارم
مادر…
★★★
تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دم سازه
صبوریهای تو مادر، منو به گریه میاندازه
مثل یک طفل خواب آلود، من محتاج آغوشم
از آن لالاییهات مادر، بخون بازم توی گوشم
برای سرنوشت من، تو دلواپس ترین بودی
برای اشکهای من، همیشه آستین بودی
تو ای همیشه غم خوارم، تو ای محرم ترین یارم
به نام نامی مادر، همیشه دوستت دارم
نوازش کن مرا با دست که فرزند تو غمگینه
کی میخواد بعد از این تو قلب من جای تو بنشینه
گل من روزگار روزی تو رو از شاخه میچینه
در آغوشم بگیر مادر که رسم روزگار اینه
(اجرا شده توسط مهستی)
★★★
مادر من مادر من در طواف عطر تو خدارو دیدم
مادر من مادر من با تو به شکوه و زیبایی رسیدم
آسمان در عمق چشمت ریشه دارد
خنده کن تا در زمین باران ببارد
من کجا و ترسم از دیوار و بن بست
تا که رد پای تو مرز بهشتست
لمس دستت لمس دریاست
با تو از هر سرابی در امانم
تا گلو در تبر در خزانم
پیش تو من بهاری ناگهانم
مادر من مادر من سجده فرشتهها به دامن تو
مادر من مادر من راز خلقت در نگاه روشن تو
شعلهها بر جمع زدن جز زندگی نیست
رسم پروانه به جز پروانگی نیست
عشق تو اما برای این جهانست
نقطه تلفیق خاک و آسمانست
(اجرا شده توسط سالار عقیلی)
★★★
وقتی تو باشی توی دنیام همه چی زیباست
حتی تو تاریکی صدای تو مثل رویاست
دستِ تو تو دستمه انگار همه چی دارم
خدا میدونه که چقد مادر دوسِت دارم
قلبم میره واسه صدای خندههای ناز تو
مادر قشنگم
بازم بخون در گوشم با صدای نازت از عشق
مادر قشنگم
وقتی که اسمم میشینه روی لبای تو
بیاختیار پَر میکشه دلم برای تو
تو بغلت آروم میشم بس که دوسِت دارم
میدونی من یه لحظه هم تنهات نمیذارم
(اجرا شده توسط رضا شیری)
★★★
در پایان امیدواریم از مجموعه شعر مادر لذت برده باشید. شعر در وصف مادر فوت شده را نیز می توانید در ستاره بخوانید. همچنین استدعا داریم چنانچه شاعر اشعاری که نام آنها در انتهای شعر نیامده بود، میشناسید، را با ما به اشتراک گذارید.
بدون نام
خوب بود ینی عالییییی
تقدیم به مادرهای عشققققق
شيلا
وصف آنرا که ندانی
مادر است
بر زبان آن را نرانی
مادر است
گر بگویند
مهربانی و گذشت
از بیانِش
ناتوانی
مادر است
#شهزاد
نرگس
بسیار عالی و زیبا بود.ممنون از لطف شما
علیرضا
تگ داری
تانیا
عالی بودروزمادرمبارک
عاشق مادر
عشق واقعی مادر……………………………….
زنگی مادر
عالی
واقعا زیبا بود
قدر مادرای عزیز رو بدونین
عالی بود واقعا سپاس
عبدالسمیر
عالییییییییییییییییییییبیییییییییییییییییییییییی
فاطمه
عالی بود بهشت زیر پای مادراست
بدون نام
بد نبود
امل
خوب بود عالی
حسنيه
واقعآ مادر ميوه كم بيدا است هرقدر از مادر تعريف نماييم هنوز هم كم است مادر يعنى بخشيدن زندكى به فرزند خود
رسگان
عالی مادر بهترین هدیه ی خدا
فیروزه
عالب
سیدمهدی سیدی
بسیارعالی وبااحساس وعاشقانه ممنون ازقلم زیبای شماکه اینگونه برای مادرنوشتید.ومیم مثل مادر
بدون نام
عالی
فانیا
واقعن احسسسسساسسسسسی مممممممننننننوووون
تبریز
بسیار زیبا و پر مفهوم
ناشناس
فوق العادس
ممنون از این همه شعر قشنگ