همانند شعر عاشقانه، سرودن شعر طنز عاشقانه خوب نیز کاری دشوار است؛ به این دلیل که طنز دقیقاً معادل شوخ طبعی نیست. طنز نمود رندانه دارد. شاعر طنزپرداز باید موضوع شعری را برای دوبیتی خنده دار یا غزل طنز خود انتخاب میکند که با شگردهای طنز از جمله بزرگنمایی، واژگان طنز، تغییر خصوصیات ذاتی انسانها و… در هم آمیخته باشد و بتواند خنده بر لب شنونده بنشاند. در مطلب پیش رو شعرهای طنز عاشقانه متفاوت برگزیدهایم که شما را به خواندن آنها دعوت میکنیم.
مجموعه گلچین شعر طنز عاشقانه
اول روضه میرسد از راه
قد بلند است و پردهها کوتاه
آه از آنشب که چشم من افتاد
پشت پرده به تکه ای از ماه
بچهی هیأتم من و حساس
به دو چشم تو و به رنگ سیاه
مویت از زیر روسری پیداست
دخترِه …، لا اله الا الله!
به «ولا الضالین» دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمراه
چشمهایم زبان نمیفهمند
دین ندارد که مرد خاطرخواه
چای دارم میآورم آنور
خواهران عزیز! یا الله!
سینی چای داشت میلرزید
میرسیدم کنار تو … ناگاه
پا شدی و نسیم چادر تو
برد با خود دل مرا چون کاه
وای وقتی که شد زلیخایم
با یکی از برادران همراه
یوسفی در خیال خود بودم
ناگهان سرنگون شدم در چاه
«زاغکی قالب پنیری دید»
و چه راحت گرفت از او روباه
میگریزد و میرود آهو
میکشم من فقط برایش آه
آی دنیا! همیشه خرمایت
بر نخیل است و دست ما کوتاه
قاسم صرافان
❤شعر عاشقانه طنز❤
مثل بیماری که بالاجبار خوابش میبرد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش میبرد
میشمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش میبرد
در میان بسترش تا صبح میپیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش میبرد
جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش میبرد
رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه
ارتشی در ضمن استقرار خوابش میبرد
دردناک است اینکه میگویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش میبرد
بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش میبرد
تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش میبرد
من کی ام!؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش میبرد
یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین
در اتاقی بسته از آوار خوابش میبرد
در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش میبرد
سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب
سر به روی پیشخوان بار خوابش میبرد
یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی
لای انگشتان او سیگار خوابش میبرد
من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش میبرد
وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج
می پرد از خواب تا هر بار خوابش میبرد
من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه ی تبدار خوابش میبرد
«دوستت دارم» که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد
صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است
عاشقی که در شب دیدار خوابش میبرد
اصغر عظیمی مهر
❤❤❤
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
تعجب میکند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور میکند دیوانه ام یاری که من دارم
نه او، هر کس دگر باشد تعجب میکند طبعاً
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم
همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم
خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم
و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
خودت -یارا!- مرض داری و پنداری که من دارم
همیشه فکر میکردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟
چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم
کسی دیگر مرا کی میتواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس -غیر تو- افساری که من دارم
برایم آبرو نگذاشتی، بی آبرو! شرمی
کنون نقل محافلهاست آماری که من دارم
نه پولم میدهد، نه احترامم پاس میدارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم
تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم
امید مهدی نژاد
❤شعر عاشقانه طنز❤
گفتم غم تو دارم
گفتا زیاد یا کم؟
گفتم زیاد خیلی
گفتا به قدر لیلی؟
گفتم فزونتر از آن
گفتا بگو به قرآن؟
گفتم چه جای شک است؟
گفت: احتیاط شرط است
گفتم دلت ز سنگ است
گفتا نه، مَیل جنگ است
گفتم به لب رسیده جانم
گفتا به من چه؟ جانم!
گفتم ترَحُّم ات کو
گفتا به من، پول ات کو؟
گفتم دلم کباب است
گفتا مرا چه باک است؟!
گفتم به من نگاهی
گفتا شما کِیاهی؟
گفتم اسیر چشمت
گفتا که اوووف ز دستت
گفتم اجازه هست سوالی
گفتا بگو چه خواهی؟
گفتم کمی پول قرض
دور شد تا لب مرز…
غ. ف.
❤❤❤
عشق یعنی اینکه تو باور کنی
میتوانی یک نفر را خر کنی
کذب را هنگام فعل مخ زنی
آنچنان گویی که خود باور کنی
با دروغی جور شد گر امر خیر
راست را هرگز مبادا شرکنی
عشق همچون طایری توخالی است
راست گر در آن رود پنچر کنی
میشود چون موم در دستت اگر
از خودت حرف قلمبه در کنی
می توانی گر چه هستی بی سواد
شعرهای خوشگلی از برکنی:
«تن مپوشانید از باد بهار»
نقل قول از شخص پیغمبر کنی
«بر سر عشاق گو طوفان ببار»
چتری از اغراق را بر سر کنی
«خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر»
وصف جام و باده و ساغر کنی
بعد یک مقدار تمرین، کذب محض
می شود جاری چو لب را تر کنی
می شود او عاشق تعریف هات
اندکی لب را اگر تر تر کنی
نزد اختر چون که بنشینی مباد
وصف چشم و ابروی زیور کنی
پیش زیور نیز چون هستی مباد
نقل رنگ گیسوی آذر کنی
روی هم رفته نباید پیش زن
صحبت از معشوقهای دیگر کنی
از دروغت خار گل میگردد و
میشود تقدیم یک جیگر کنی
گر پسر هستی بیابی دختری
یا اگر هم دختری، شوهر کنی
اینچنین عشقی است عشق پرفروغ
زندگی روی ستونهای دروغ…
❤شعر عاشقانه طنز❤
کبوتر با کبوتر چیپس با ماست
دروغ میگه طرف خوشکل تر از راست
تو این دنیای مرموز مجازی
که نه پیداست کی دزده کی قاضی
که اقدس توش شده ریتا و مهسا
بطول خانم شده مهناز و طناز
کامنت و لایک و پست و چسب بینی
تو هر برنامه مجبوری ببینی
طرف داره نخ قالی میریسه
کامنت داده ی هفته س انگلیسه
طرف بیش از یه سال یار با ماست
میگفت سولماز اسمش شکل پریاست
پریشب تازه فهمیدیم عاقاست
کبوتر با کبوتر چیپس با ماست
❤❤❤
شنیدم که لیلی سیهفام بود
ز چاقی حسابی بد اندام بود
دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش
به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش
کمربند بر اِشکَمَش بست سفت
سه ماهی رژیم غذایی گرفت
چنانش رژیم و کِرِم داد حال!
که شد لاغر و ماه، عین هلال
سپس شاددل سوی مجنون شتافت
ولیکن از او التفاتی نیافت
بگفت: این منم «های»! لیلای تو!
به او گفت: خانم، مزاحم نشو!
مگر خود نداری برادر-پدر؟
برو پرده شرم مردم مدر!
نگاری که از بنده دل برده بود
تپل بود، ضمناً سیهچرده بود!
برو ردّ کار خود ای پیرزن!
تو عنتر کجا و دلآرای من؟
رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش
درآورد از پای خود لنگه کفش
زدش ضربه سخت و جانانهای
که:«بیجنبه، الحق که دیوانهای!»
❤❤❤
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ، ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندد ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ، ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ بر من
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندد ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندد ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ، ﺗﻮ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندیم ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ میخندم ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ !!!
❤❤❤
اگر از علاقهمندان به مطالب طنز و خنده دار هستید مطالعه مجموعه اشعار کوتاه طنز را به شما پیشنهاد میدهیم.
بی همگان به سر شود، بی تو مگر نمیشود؟!
در دل بی قرار من عشق تو شر نمیشود
گر نروی تو از برم من بگریزم از درت
موهبتی برای من مثل سفر نمیشود
لطف کن ای نگار من دور شو از کنار من
با دو سه متر فاصله رفع خطر نمیشود
کور شد اشتهای من، ناز نکن برای من
قندُ و عسل برای تو مثل پسر نمیشود
اسب خیالِ شعر من میرمد از کنار تو
عشوه بیهوده نکن اسب که خر نمیشود
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
دامن ضد آبِ من یک ذره تر نمیشود
سرو چمان من دگر همدم گل نمیشود
میل چمن نمیکند سیخ جگر نمیشود
مهدی استاد احمد
❤❤❤
گفته بودم که تو را میخواهم
آری،آری، به خدا میخواهم
عاشقم،جرم من این است فقط
ذره ای مهر و وفا میخواهم
آن قدَر خوشگل و خوش اطواری
که یکی نه، دو سه تا میخواهم
چشم نامحرم اگر دید تو را
چشمش از کاسه جدا میخواهم
کاش یک ذره تپل تر بودی
تا بگویم که چرا میخواهم؟!
بنده از جنس بشر بیزارم
بلکه یک مرغ دو پا میخواهم
❤شعر عاشقانه طنز❤
مردها کاین گریه در فقدان همسر میکنند
بعد مرگ همسر خود، خاک بر سر میکنند
خاک گورش را به کیسه، سوی منزل میبرند
دشت داغ سینه ی خود، لاله پرور میکنند
چون مجانین! خیره بر دیوار و بر در میشوند
خاک زیر پای خود، از گریه، هی! تر میکنند
روز و شب با عکس او، پیوسته صحبت میکنند
دیده را از خون دل، دریای احمر میکنند
در میان گریه هاشان، یک نظر با قصد خیر
بر رخ ناهید و مینا و صنوبر میکنند
بعدٍ چندی کز وفات جانگداز او گذشت
بابت تسلیّت خود! فکر دیگر میکنند
دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشین بی بدیل یار و همسر میکنند
کج نیندیشید فکر همسر دیگر نیَند
از برای بچه هاشان، فکر مادر میکنند
❤❤❤
مُرده هم بیگمان دلی دارد
مثلِ ما «زید» خوشگلی دارد
در کنارِ پریوَشان در قبر
هر شب جمعه محفلی دارد
با «شهین» و «مَهینِ» آن دنیا
روز و شب عیش کاملی دارد
هر زمانی که میشود دلتنگ
لب دریا و ساحلی دارد
مُرده هم آدم است در واقع
رفقای اراذلی دارد
چون تمامِ مجردان او هم،
در امورش مشاکلی دارد
شام اگر مرغ یا که جوجه نبود
ساندویچ فلافلی دارد
غالباً در حجاب و پوشش خود
مطمئناً مسایلی دارد
نه پلیسی که گیرد او یقهاش
نه محل مَرد جاهلی دارد
ما که بیمسکنیم! اما او،
خوش به حالش که منزلی دارد
با رفیقانِ شاعرش هر شب
فاعلاتن مفاعلی دارد
❤شعر عاشقانه طنز❤
رتبه اول کنکور رو نمیخوام
دخترخوشگل و پولدار نمیخوام
دوست دارم چتیدنو ولی
جز تو از هیچ کسی pm نمیخوام
بی تو من یاهو مسنجر نمیخوام
تو که نیستی سیستمم رو نمیخوام
یکی پرسید اگه id یت هک بشه؟
حتی این خیال زشتو نمیخوام
من تو رو میخوام، تو رو میخوام
اونا رو نمیخوام
پسرم، در زمان دَقیانوس
پسری بود نام او «قُلیوس»
مثل آشیل بود و رویین تن
بدنش سفت بود عین چُدَن
بود هنگام جنگ در کشور
دست تنها، حریف یک لشکر
نه کس مثل و هم ردیفش بود
نه کس در جهان حریفش بود
تا زد و عشق بر دلش تابید
شُتُر عشق بر دَرَش خوابید
پهلوان را به یک دراز و نشست
دختری ریزه میزه، داد شکست
در نبرد جمالِ صورت و صوت
ای بسا پهلوان که شد ناک اوت
می کند هرکسی، به هر تقدیر
پیشِ یک دلبری گلویش گیر
نرود عشق، خواه یا نا خواه
تا نشیند طرف به خاک سیاه
باری آن پهلوان نام آور
داد تغییر شغل و شد شوهر
بعد عمری نبرد مردانه
شد سلحشور آشپزخانه
وز پس عشق نا بهنگامی
از شکوهش نماند جز نامی
ای بسا مردمان که گمنامند
کشته ی عشق نابهنگامند
عاشق یار دلفروز شدند
نشکفتند و غنچه سوز شدند
نیست در عشق،نام و پول و پله
پسرم بیخودی نکن عجله
شعرهای طنز عشق در دنیای مدرن
گله میکرد ز مجنون لیلی که
شده رابطهمان ایمیلی
حیف از آن رابطهی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود دات کامی
حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را؟
برده به دات کام و دات ارگ تو را؟
بهرت ایمیل زدم بیشترک
جای سابجکت نوشتم به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بیمیلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد
خسته از Font و ز Format شدهام
دلخور از گردلی @ ( ات ) شدهام
کرد رپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی
نامهای پست نمودم بهرت
به امیدی که سر آید قهرت…
❤شعر عاشقانه طنز❤
دوباره شب شد و من بیقرارم
کانِکْتْ کن زود بیا در انتظارم
بیا من آمدم پای مُسِنْجِر
شدم مسحور آوای مُسِنْجِر
بیا هاردِ دلت را ما ببینیم
گلی از کنجِ هْم پِیجت بچینیم
بیا آیکون نمایِ بی نشانم
که من جز آدرسِ مِیل ات ندارم
بیا امشب کمی آن لاین باشیم
و یا تا صبح تا ساین شاین باشیم
بیا ای عشقِ دات کامِ عزیزم
به پای تو دبلیو ها بریزم
بیا ای حاصلِ سِرچِ نهایی
بیا اجرا کن آن فایلِ نهایی
بیا در دل تو را کم دارم امشب
حدوداَ صد مگی غم دارم امشب
اگر آیی دعایت مینمایم
دعا تا بی نهایت مینمایم
اگر آیی دعای من همین است:
مبادا لحظه ای دی سی شوی یار
جدا از پایِ آن پی سی شوی یار
مبادا نامِ ما را پاک سازی
و کاخِ آرزو را خاک سازی
این روزا عمر عاشقی دوروزه
ایشالا پیر عاشقی بسوزه
بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته روی میز من، یه پوشه
که اسم عشقهای بنده توشه
زری، پری،سکینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دو لیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه، گندمی و زاغی
بلوند و قهوهای و پرکلاغی
هزار خانمند توی این لیست
با عدهای که اسمشون یادم نیست
گذشت دورهای که ما یکی بود
خدا و عشق آدما یکی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
میرسه اینترنتی و ایمیلی
شیرین میره میشینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک بهجت آباد
زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله که هس، نیازی به کمند نیست
تو کوچه، غوغا میکنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یک زلیخا!
نگاه عاشقانه بیفروغه
اگر میگن: «عاشقتم» دروغه
تو کوچههای غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت
کجا شد اون ظرافت و کرشمه
نگاه دزدکی کنار چشمه؟
کجا شد اون به شونه تکیه کردن
کنار جوب آب، گریه کردن
دلای بیافاده یادش به خیر
دخترکای ساده یادش به خیر
من از رکود عشق در خروشم
اگر دروغ میگم، بزن تو گوشم
تو قلب هیشکی عشق بیریا نیست
حجب و حیا تو چشم آدما نیست
کشته دلبرند و ارتباطش
فقط برای برخی از نکاتش!
پرنده پر، کلاغه پر، صفا پر
صداقت از وجود آدما، پر
دلا! قسم بخور، اگر که مردی
که دیگه گرد عاشقی نگردی
ما توی صحبت رک و راستیم داداش
عشق اگه اینه، ما نخواستیم داداش
❤شعر عاشقانه طنز❤
شدم با چت اسیر و مبتلایش
شبا پیغام میدادم برایش
به من میگفت هیجده ساله هستم
تو اسمت را بگو من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد
زدست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله زموهای کمندش
کمان ابرو و قد بلندش
بگفت چشمان من خیلی فریباست
ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من
اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت مینمودم
به او من کم کم عادت مینمودم
در او دیدم تمام آرزوهام
که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم
ز فکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده
که بینم چهرهی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست
زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویاروییام او طفره میرفت
هراسان بود اواز دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار
گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه وقت و روز موعود
زدم ازخانه بیرون اندکی زود
چودیدم چهره اش قلبم فروریخت
توگویی اژدهایی برمن آویخت
به جای هالهی ناز و فریبا
بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا
کمان ابرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از مادر من
بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم دیدم که اونیست
دگر آن هاله ی بی چشم ورو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر
نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به راوی
به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت
سرانجامی ندارد قصه چت
❤❤❤
شنیدم که لیلی سیهفام بود
ز چاقی حسابی بداندام بود
دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش
به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش
کمربند بر اِشکَمَش بست سفت
سهماهی رژیم غذایی گرفت
چنانش رژیم و کِرِم داد حال!
که شد لاغر و ماه، عین هلال
سپس شاددل سوی مجنون شتافت
ولیکن از او التفاتی نیافت
بگفت:«این منم، های! لیلای تو!»
به او گفت:«خانم، مزاحم نشو!
مگر خود نداری برادر پدر؟
برو پرده شرم مردم مدر!
نگاری که از بنده دل برده بود
تپل بود، ضمناً سیهچرده بود
برو ردّ کار خود ای پیرزن
تو عنتر کجا و دلآرای من؟»
رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش
درآورد از پای خود لنگه کفش
زدش ضربه سخت و جانانهای
که:«بیجنبه، الحق که دیوانهای»
❤شعر عاشقانه طنز❤
تو نگات شبیه شیشه
عشق من یه تیکه خورشید
عشق تو دویست و شیشه
من نگام دربدر تو
تو حواست پیش بنزه
کاش از اول میدونستم
توی چشمای تو لنزه
تو مال جردنی و من
بچه یه جای آبادم
آره تو end کلاسی
اما من خیلی بی کلاسم
زن من نمیشی اما
میری دنبال یه حمال
اما چشم به رات میمونم
همه سالو با آبسال
تو شبای بی ستاره
مثل جنگلای دوری
تو موهات خیلی قشنگه
سرتو با چی میشوری؟
خوب میدونم اگه بازم
مانتوی گلی بپوشی
جلو پات نگه میداره
وانت میوه فروشی
پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
ز دانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
❤❤❤
اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که میخواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی
❤❤❤
باز شوهر بی بهانه
با ادایی کودکانه
هیکل چون استوانه
میکند غر غر به خانه
یادم آید روز اول
گردنش کج, دست و پا شل
پیش بابا موش می شد
سرخیش تا گوش می شد
دختری افتاده بودم
مهربان و ساده بودم
نرم و نازک
شاد و چابک
چشمهایم همچو آهو
عطر موهایم چو شب بو
می شنیدم از لب او
حرفهایی همچو جادو:
من غلام خانه زادت
جان دهم هر دم به یادت
گر نیایی خانه ی من
می گریزد روحم از تن
بعد از آن گفتار زیبا
خام گشتم من همانجا
شد به پا جشن عروسی
کیک و شام و دیده بوسی
بعد از آن دیگر ندیدم
هرگز آن اوقات بی غم
قسمتم یک مرد جانی
اندکی لوس و روانی
بی اراده همچو یابو!
پرخور و مغرور و پر رو
بشنو از من جان خواهر
هر که کرد این دوره شوهر
خاک بر سر گشت و حیران
شد پشیمان,شد پشیمان, شد پشیمان
❤❤❤
حرفای گریه دار نمی پسندین
می خواید یه جک بگم کمی بخندین
خوشا به حال اون که تو محلش
هوای عاشقی زده به کلش
کسی که قلبش اتصالی داره
می دونه عاشقی چه حالی داره
با اینکه سخته باز دلنشینه
طپش طپش وای از طپش همینه
❤❤❤
عاشق شدن شیدایی داره والا
خاطر خواهی رسوایی داره والا
وقتی طرف تو کوچه پیدا می شد
توی دلت یه باره غوغا می شه
صدای قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت می شنوه و می خنده
می خوای بگی فدات بشم الهی
می گی که خیلی مونده تا سه راهی
میخوای بگی عاشقتم عزیزم
می گی که من عاعا،عاعا چی چی زم
❤❤❤
می خوای بگی بیام به خواستگاریت
می گی هوای خوبی داره ساری
کوزه ی ضربه دیده بی ترک نیست
حال طرف هم از تو بهترک نیست
می خواد بگه بیا به خواستگاریم
میگه که ما پلاک شصت و چهاریم
اول عشق و عاشقی نگاهه
نگاه مثل آب زیر کاهه
بین شماها عشق و میشه فهمید
از توی نگاها عشقو می شه فهمید
عشق شما آتیش زیر دیگه
نگاه آدم که دروغ نمی گه
نگاه می گه عاشقتم به مولا
به قلب من خوش آمدی بفرما
❤❤❤
الحق و والنصاف كه چشمان تو دیوانه كننده است
خندیدن تو لذت پرواز پرنده است
موھای رھایت چون گندم متحرک
در چشم حسود این حركت خیلی زننده است
شیرینی لبھای تو حلوای ھرنگ است
راه رفتن زیبای تو آھوی رمنده است
انگشت ظرف تو عجب شعبده بازیست
لطفا نزنید دست خیلی شكننده است
آن لعل شكروار شكر خنده نابت
بی جام و سبوه گیچ كند نھشه كننده است
با عقل به تشخصیص پزشكان سرطان زاست
خندیدن تو عامل بیماری قند است
بالای دوچشمت خط ابروی بلندیست
چون لوله گاز كز عسلو عازم ھند است
ایلود به خرمای بنامش جھانیست
خرمای ھلاو پیش تو منسوخ شونده است
لبخند ملیح تو لطیف است ودل انگیز
چون قلقلک روی شكم حاوی خنده است
آن خوس لباس زری و سرمه چشمت
شیرازه بپاشد زه ھم و خیلی كشنده است
لكنت بگرفتم ز تو و دلبری تو
ت ت تنھا غزلی بود كه بی قافیه بند است
شعر طنز مجادله خانم و آقا
خانم:
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن
و بعداً مرا از لجن آفرید
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهوی ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعد آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را
مساوی تر از سهم من آفرید
❤شعر عاشقانه طنز❤
پاسخ آقا:
به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات
نشسته مداوم تو را در کمین
دوبیتی و رباعی عاشقانه طنز
رفتم به کنار دلبرم با شادی
گفتا که چه خوب یاد من افتادی
گفتم صنما تو عشق را استادی
گفتا پ نه پ تو یاد من میدادی
❤❤❤
شبی مجنون نوشت از بهر لیلی
الهی که بِری زیرِ ترِیلی
اگر عشق دگر در سر نداری
چه معنی دارد این (last seen recently)؟
❤شعر عاشقانه طنز❤
عاشقی شغل مطمئنی نیست
دو سه معشوقه یدک داریم
طبق «اصل بقای عشق» اگر
نازنین رفت، روشنک داریم…
❤❤❤
یک پلک زدن فاصله از تو تا من
باید بزنیم پلک یا تو یا من
هرچند که گفتند گناه است این کار
اما تو یکی بزن گناهش با من
❤❤❤
مثل گل صدبرگ شکوفا شدهای
چون ماه چهارده زیبا شدهای
در آیینه نگاه من چشم بدوز
تا دریابی چقدر زیبا شدهای
❤شعر عاشقانه طنز❤
خوش خلقی و خشم همزمان یعنی چه؟
بیزاری و عشق توامان یعنی چه؟
با رفتن من اگر موافق هستی
پس این بنشین، نرو، بمان، یعنی چه؟
❤❤❤
چشم هایت به خدا مَنشأ هر مُشکل بود
بَه چه سرسبز ؛ چه زیبا؛ چقد خوشگل بود
صبح که از خواب بیدار شدی فهمیدم
مشکل از چَشم که نه کُلُّهم از ریمِل بود
❤❤❤
با اینکه لب از کلام بستید شما
ساکت سرجایتان نشستید شما
امواج نگاهتان دلم را لرزاند
اصلا نکند زلزله هستید شما؟
تک بیتهای عاشقانه طنز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
به جز مراسم عقد و عروسی و غیره
❤❤❤
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد
❤❤❤
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به دستش میدهم کاری که بار آخرش باشد
❤❤❤
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
اما نه فرت و فرت! که یکبار دیده ایم
سخن آخر
از اینکه با مجموعه شعر طنز عاشقانه و اشعار خنده دار در مورد عشق و عاشقی همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را با ما به اشتراک گذارید.