نسخه صوتی این مطلب را بشنوید! 🎧
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – «کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» نوشته دیوید سداریس، کتاب برگزیده بخش معرفی کتاب ستاره و مجموعه داستان کوتاه طنز امریکایی است. این کتاب برای اولین بار در سال ۲۰۰۰ میلادی در امریکا منتشر شد و تاکنون پرفروشترین کتاب نویسنده آن بوده است. مجله تایم سداریس را به خاطر این کتاب به عنوان طنزنویس سال انتخاب کرد.
ترجمه فارسی این مجموعه داستان در بهار سال ۹۱ به همت نشر چشمه در ۲۳۳ صفحه منتشر شد و در پاییز سال ۹۶ به چاپ دهم رسید. مترجم کتاب پیمان خاکسار (متولد ۱۳۵۴ ش.) و ویراستار آن امیر احمدی آریان است. جنس کاغذ کتاب بالکی است و نشان استاندارد کاغذ بالک سوئد را دارد. در مطلب پیش رو سعی کردیم به اختصار این کتاب را معرفی کنیم
زندگی شخصی نویسنده کتاب
دیوید سداریس ۲۶ دسامبر ۱۹۵۶ در بینگهمتون نیویورک به دنیا آمد. پدر سداریس مهندس بود و او در یک خانواده از طبقه متوسط در حومه شهر رالی واقع در کارولینای شمالی بزرگ شد. دیوید چهار خواهر و یک برادر داشت. یکی از خواهران او خودکشی کرد و خواهر دیگر او به نام ایمی اکنون در امریکا بازیگری شناخته شده است.
دیوید سداریس پس از اتمام تحصیلات مدرسه مدتی در دانشگاه کارولینای غربی و سپس در دانشگاه کنت تحصیل کرد اما نهایتاً در سال ۱۹۸۳ به شیکاگو رفت. سداریس در سال ۱۹۸۷ از انستیتوی هنر شیکاگو فارغ التحصیل شد. پس از آن نوشتن مطالب طنز برای رادیو و مجلات را آغاز کرد. او به عنوان طنزپرداز و برنامهساز امریکایی مشهور است. برخی منتقدان میگویند سداریس طنزپرداز بسیار موفق و رو به پیشرفتی است. محبوبیت او در آمریکا به حدی رسیده است که برخی او را بهترین طنزپرداز زنده آمریکایی یا ستاره راک نویسندگی میدانند.
سداریس ازدواج نکرده چون عقیده دارد همجنسگراست و با «هیو همریک» همخانه است. در ابتدای یکی از داستانهای کوتاه او را اینچنین توصیف کرده است: مردی که عاشق آشپزیست. تا مجبورش نکنی حرف نمیزند. در کودکی در آفریقا زندگی کرده و برنامه گردش علمی آنها گشتن در کشتارگاهی در اتیوپی بوده و میمون دستآموز داشته است. در امتحان آیکیو امتیازش بسیار بالاتر از سداریس شده است.
هیو در داستانهای سداریس نقش پررنگ دارد و آقای نویسنده اذعان میکند که هیو تنها کسی است که روز و شب را بدون هیچ نگرانی با او میگذراند.
دیوید و هیو در حال حاضر در ساسکس غربی زندگی میکنند.
درباره سبک نوشتن دیوید سداریس
سداریس طنزنویسی است که زبان ساده و فکاهی را برای خود برگزیده است و از به کار بردن کلمات و اصطلاحات عامه مردم و طبقات پایین جامعه، همچنین استفاده از کلمات رکیک و دور از ادب ابایی ندارد. این کلمات گاهی بار طنز و خندهدار شدن متن را به دوش میکشند.
محتوای داستانهای سداریس زندگی شخصی نویسنده است. در حقیقت قهرمان داستان خود اوست. داستانها حول محور زندگی و گاه اشتباهات و حماقتهای او میگذرد. البته سداریس در کنار این خودزندگینامه نوشت وضعیت اجتماعی زندگی در امریکا را نیز به چالش میکشد:
«هر روز به ما میگویند که داریم در بهترین کشور دنیا زندگی میکنیم. همیشه هم به عنوان یک حقیقت غیرقابل انکار بیان میشود. آمریکا بهترین کشور دنیاست. با این باور بزرگ میشوی و وقتی یک روز میفهمی که کشورهای دیگر هم برای خودشان شعار ناسیونالیستی دارند و هیچ کدام شان هم این نیست که «ما دومی هستیم»، وحشت برت میدارد».
داستانهای سداریس اغلب پیش از چاپ در مجله نیویورکر یا برنامه رادیویی دیس آمریکن لایف منتشر شدهاند. معروفترین و مهمترین کتابهای چاپ شده او عبارتند از: تب بشکه (۱۹۹۴)، برهنه (۱۹۹۷)، تعطیلات با یخ (۱۹۹۷)، بالاخره یک روزی قشنگ حرف میزنم (۲۰۰۰)، بر تن خانوادهات مخمل کبریتی و جین بپوشان (۲۰۰۴)، کودکان در برابر مجسمه هرکول بازی میکنند (۲۰۰۵)، آنگاه که شعلهها تو را میبلعند (۲۰۰۸)، سنجاب در جستجوی موش خرمایی (۲۰۱۰) هستند.
مجموعه داستانهایی که تاکنون از این نویسنده به فارسی ترجمه شدهاند: کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم، مادربزرگت رو از اینجا ببر، وقتی شعلهها شما را در برمیگیرند و بیا با جغدها درباره دیابت تحقیق کنیم هستند.
در مجموع خواندن ترجمه کتابهای سداریس شما را وضعیت طبقه متوسط امریکا آشنا میکند و با مطالعه آنها طنز و نقد اجتماعی خوب را میخوانید.
نقد مختصری بر کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم
نام اصلی کتاب Me Talk Pretty One Day است. متن اصلی ۲۸ داستان دارد و در ترجمه فارسی تنها ۲۶ داستان دیده میشود. «کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» مجموعه داستان کوتاه است اما داستانها بیارتباط به یکدیگر نیستند و محتوای آنها مانند قطعههای پازلی است که زندگی سداریس را نشان میدهند.
زبان کتاب ساده و روان است و پیمان خاکسار نهایت تلاش خود را برای انتخاب معادلها و اصطلاحات طنز آشنا برای مخاطب ایرانی انجام داده است، گرچه نباید انتظار داشته باشید با تک تک داستانها قاهقاه بخندید. برخی طنزها تلخ هستند و بعضی لبخندی تمسخرآمیز را به همراه دارند اما داستانهایی نیز یافت میشوند که صدای خنده مخاطب از خواندنشان به گوش برسد.
کتاب از دو بخش تشکیل شده است. داستانهای بخش اول مربوط به سالهای ابتدایی زندگی و تجارب زندگی در امریکا و بخش دوم زندگی در فرانسه و انگلستان است. بخش اول اجتماعیات امریکایی و بخش دوم مانیفست درباره زبان و یادگیری یک زبان خارجی است. به سبب توصیف جزئیات طبقه متوسط جامعهای که در آن زندگی میکند، اگر با فرهنگ امریکایی آشنا باشید لذت بیشتری از خواندن کتاب خواهید برد.
موضوع و درونمایه داستانها بهطور کلی زندگی خانوادگی او در کودکی و نوجوانی، بزرگ شدن در خانوادهای از طبقهای متوسط در حومه شهر رالی، پیشینه و فرهنگ یونانی که ریشهاش به آنجا برمیگردد، تجربه مشاغل مختلف، تحصیل، مصرف مواد مخدر، روی آوردن به هنر، تجربه زندگی در فرانسه و انگلستان به همراه هیو همریک و معضلات این نوع زندگی هستند.
داستانها در شهرهای متعدد که سداریس زندگی کرده در مناطق مخلتف از جمله کارولینای شمالی، شیکاگو، نیویورک، پاریس و حومه آن و… رخ میدهند.
انتخاب بهترین داستان مجموعه دشوار است و تا حد زیادی به سلیقه مخاطب و ارتباط برقرار کردن با آن داستان خاص بستگی دارد اما از نظر برخی مخاطبان «کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» و «دوباره دیروز میبینمت» بهترین داستانها هستند.
بخشهای زیبایی از کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم
برای من وحشتناکترین مانع در یادگیری فرانسه این است که هر اسمی جنسیت دارد و این جنسیت بر ضمیر و صفت اثر میگذارد. به این خاطر که زن است و تخم میگذارد، مرغ مذکر است. مهبل هم به این ترتیب مذکر است اما کلمه مردانگی مؤنث است. چون دستور زبان فرانسه اینطور دستور فرموده، هرمافرودیت مذکر است و بیحاصلی مؤنث.
ماهها تلاش کردم تا رمز پنهانش را کشف کنم ولی بالاخره فهمیدم که عقل و منطق نمیتوانند هیچ کمکی به من بکنند. هیستری، روانپریشی، شکنجه، افسردگی؛ فهمیدم هر چیز ناخوشایندی احتمالاً مؤنث است. کمی امیدوار شدم ولی این نظریه هم با کلماتی مذکر مثل جنایت، دنداندرد و اسکیت به باد فنا رفت. من مشکلی با یادگیری خود کلمات ندارم ولی جنسیتها به اشتباهم میاندازند و در ذهنم نمیمانند. چه حقهای سوار کنم که یادم بماند ساندویچ مذکر است؟
«بکنش دو تا» صص ۱۷۲ ـ. ۱۷۵.
✰-✰-✰-✰-✰-✰-✰-✰-✰
پدرم نمیفهمد که خواهرم اصلاً علاقهای به ازدواج ندارد… آخرین باری که یک تحصیل کرده موفق از ایمی خواستگاری کرد، او کمی این پا و آن پا کرد و گفت: «خیلی ممنونم ولی من الان توی مود سفید پوستها نیستم». همین به تنهایی میتوانست قلب پدرم را از کار بیندازد. «داره میتُرشه. اگه یه کم دیگه معطل کنه باید تا آخر عمر تنها زندگی کنه.» این دقیقاً همانچیزی بود که ایمی دوست داشت.
«درخشان مثل الماس» صص ۱۲۵ ـ. ۱۳۲.
✰-✰-✰-✰-✰-✰-✰-✰-✰
بعد از اینکه یک روز عصر از اردو برگشتم دیدم که سازم به آکواریوم اتاقم تکیه داده است. پدرم گفت:«بفرما، اینم گیتاری که همیشه آرزوش رو داشتی.» شک ندارم که من را با یک نفر دیگر عوضی گرفته بود. قبلاً خواسته بودم که یک جارو برقی نو و درست و حسابی بخرد، ولی یادم نمیآمد راجع به گیتار چیزی به او گفته باشم.
«رویاهای غولآسا، عُرضههای کوتوله» صص ۲۵ ـ. ۳۸.
امیدواریم معرفی این کتاب توانسته باشد مخاطبان ستاره را به مطالعه آن علاقهمند کند. اگر مجموعه داستان «کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» را خواندهاید، نظرتان را راجع به آن با ما درمیان بگذارید. برایمان بگویید چقدر کتاب را جذاب دیدید و با آن ارتباط برقرار کردید؟ آیا طنز سداریس را خندهدار دانستید؟ توانستید تمام داستانها را با علاقه و پشتکار دنبال کنید؟
بدون نام
سلام، من این کتابو خوندم. کتاب جالبیه، هم سرگرم کننده اس و هم طنز نقادانه ای داره اما مطمئنا اگر آمریکایی باشی یا در آمریکا زندگی کرده باشی و یا حداقل همانطور که در این مطلب اشاره شده با فرهنگ آمریکا آشنایی داشته باشی لذت بیشتری از خوندن کتاب خواهی برد. اگر بخوایم به نمونه تقریبا مشابه ایرانی و امروزی از این کتاب اشاره کنیم، شاید “قصه های امیرعلی” نوشته امیرعلی نبویان گزینه خوبی باشه.