
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر
به جان او که گرم دسترس به جان بودی
کمینه پیشکش بندگانش آن بودی
بگفتمی که بها چیست خاک پایش را
اگر حیات گران مایه جاودان بودی
به بندگی قدش سرو معترف گشتی
گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی
به خواب نیز نمیبینمش چه جای وصال
چو این نبود و ندیدیم باری آن بودی
اگر دلم نشدی پایبند طره او
کی اش قرار در این تیره خاکدان بودی
به رخ چو مهر فلک بینظیر آفاق است
به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی
درآمدی ز درم کاشکی چو لمعه نور
که بر دو دیده ما حکم او روان بودی
ز پرده ناله حافظ برون کی افتادی
اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
تعبیر فال حافظ شما
اگر این روزها به آرزو و مقصود خود نرسیدهای ناامید مباش. بایستی بیشتر سعی و تلاش کنی تا به نتیجه مورد نظر برسی. دنیا فراز و نشیب بسیار دارد و چنانچه به دلخواهت دست نیافتی، ناراحتی و اندوه را از خودت دور بنما؛ شاید خیر و صلاح تو در آن باشد. هیچکس از فردا خبر ندارد، اگر امروز به کامت نیست، فردا برای تو خواهد بود.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
شاهد فال:
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
غزل شماره ۴۴۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۴۲ حافظ
بیت اول
به جان او که گرم دسترس به جان بودی
کمینه پیشکش بندگانش آن بودی
به جان او سوگند که اگر اختیار جانم در دست من بود، کمترین هدیه که برای غلامان او میبردم، جانم بود.
✦✦✦✦
بیت دوم
بگفتمی که بها چیست خاک پایش را
اگر حیات گرانمایه جاودان بودی
اگر عمر گرانبها پایدار و همیشگی بود، ثابت میکردم که قیمت خاک زیر قدمهای او چقدر باارزش و گرانبهاست.
✦✦✦✦
بیت سوم
به بندگی قدش سرو معترف گشتی
گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی
اگر سرو بوستان نیز همانند گل سوسن آزاده ده زبان داشت، به چاکری خود در پیش قد و بالای او اعتراف میکرد.
✦✦✦✦
بیت چهارم
به خواب نیز نمیبینمش چه جای وصال
چو این نبود و ندیدیم باری آن بودی
من حتی خواب محبوب را هم نمیبینم؛ چه برسد به اینکه به وصالش دست پیدا کنم. حالا که وصالش دست نمیدهد کاش حداقل خوابش را میدیدم.
✦✦✦✦
بیت پنجم
اگر دلم نشدی پایبند طره او
کِیاش قرار در این تیره خاکدان بودی
اگر دلم گرفتار سر زلف او نشده بود، چه وقت و چگونه در این دنیای خاکی تاریک آرام میگرفت؟
✦✦✦✦
بیت ششم
به رخ چو مهر فلک بینظیر آفاق است
به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی
به لحاظ چهره و صورت، مانند خورشید آسمان در همه کرانههای آسمان بینظیر است. افسوس که در دلش اندکی مهر و محبت وجود ندارد.
✦✦✦✦
بیت هفتم
درآمدی ز. درم کاشکی چو لمعه نور
که بر دو دیده ما حکم او روان بودی
ای کاش مانند پرتو نور از در به درون حجره من راه مییافت، چراکه فرمان او بر دیدههای من جاری و نافذ است.
✦✦✦✦
بیت هشتم
ز پرده ناله حافظ برون کی افتادی
اگر نه همدم مرغان صبحخوان بودی
اگر حافظ با پرندگانی که سحرگاهان آواز میخوانند، همدم و همآواز نبود، چه وقت راز و نیاز دلش به صورت شعر آشکار و زبانزد همگان میشد؟
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.