
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
روی رنگین را به هر کس مینماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
بس حکایتهای شیرین باز میماند ز من
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
تعبیر فال حافظ شما
تلاش خود را برای رسیدن به نتیجه دلخواه به کار گرفتهای و حتی تمامی راههای مختلف را نیز امتحان کردهای ولی کاری از پیش نبردهای. ناامید و مأیوس مباش. دوباره سعی کن. حتی اگر دوباره شکست خوردی جای نگرانی نیست؛ دنیا که به آخر نمیرسد، گرد و خاک لباست را بتکان و دوباره برخیز. مرد را برای نبرد با سختیها آفریدهاند و پیروزی، میوه شیرین هر تلاش و کوشش است.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
شاهد فال:
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
غزل شماره ۴۰۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۰۱ حافظ
بیت اول
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
هرگاه مانند غبار راه، خاکسار او شوم، دامن از من فراگیرد و اگر بگویم روی دلت را از جفا بگردان، روی خود را از من برمیگرداند.
✦✦✦✦
بیت دوم
روی رنگین را به هر کس مینماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
چهره تابناک خود را مانند گل به هرکس مینمایاند و اگر بگویم رویت را از دیگران بپوشان، آن را از من میپوشاند.
✦✦✦✦
بیت سوم
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من
به چشم خود گفتم باری در یک دیدار او را یک دل سیر تماشا کن. پاسخ داد مگر میخواهی سیل اشک خونین از من روان سازد؟
✦✦✦✦
بیت چهارم
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
او تشنه به خون من و من تشنه بوسیدن لبهای او هستم. تا ببینم چه میشود؟ یا من مراد دل از او میگیرم یا او از من انتقام کشیده به جفا مرا میکُشَد.
✦✦✦✦
بیت پنجم
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
بس حکایتهای شیرین باز میماند ز من
هرگاه مانند فرهاد کوهکن با رنج و تلخی جان به لبم رسد بیمی ندارم چراکه داستانهای شیرین شورانگیز از عشق من به جا خواهد ماند.
✦✦✦✦
بیت ششم
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
هرگاه همچون شمع پیش او بمیرم، مانند صبح به اندوه من میخندد و اگر از او برنجم طبع حساس او از من رنجیدهخاطر خواهد شد.
✦✦✦✦
بیت هفتم
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من
ای دوستان، تماشا کنید که من برای دهان کوچکش جان فدا کردهام و او این چیز مختصر را از من دریغ میدارد.
✦✦✦✦
بیت هشتم
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
ای حافظ، حرف و گله را کنار بگذار که اگر درس عشق اینگونه باشد عشق، خود در هر زمان داستانی از احوال من بازگو خواهد کرد.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.