تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
این روزها همچون بهار زندگی توست که همه شرایط برای شادمانی فراهم است، اکنون تا جایی که در توان داری بایستی اتفاقات پیش آمده را سخت مگیری و همراه دوستانت خوش باشی. غمها و ناراحتیها را از دل بیرون کن و به فکر شادی و شادمانی زندگی باش. اگر عاقل باشی میتوانی غمها را به شادی تبدیل کنی. حتی اگر در اطرافت هیچ حمایتکنندهای نداشته باشی و بقیه جلوی پایت سنگ بیندازند، تو دست از تلاش برای رسیدن به مقصود برندار. اگر به نتیجه مطلوب نرسیدی ناامید مباش، زندگی فراز و نشیب بسیار دارد. از چشم زخم افراد حسود به خدا پناه ببر. بهتر است این روزها حال دل خود را با صدای بلند جار نزنی.
غزل شماره ۳۷۶ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۷۶ حافظ
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم
خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست
نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس میجوشیم
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۷۶ حافظ
دوستان وقت گل آن بِه که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
ای یاران، بهتر است در فصل بهار به عیش و شادی مشغول شویم؛ این سخن را که از گفتههای صاحبان ذوق و مکاشفه است، با تمام وجود پذیرا شویم.
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم
در کسی بخشندگی و جوانمردی نیست و زمان شادی از دست میرود، راهکار در آن است که جانماز عبادت را برای خرید شراب بفروشیم.
خوش هواییست فرحبخش خدایا بفرست
نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم
هوایی مطبوع و نشاط انگیز است؛ خدایا، محبوب و یار نازپروری را به سوی ما بفرست که به شادی دیدارش شراب ارغوانی بنوشیم.
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
چگونه از این غم و اندوه ننالیم و فریاد برنیاوریم که ارغنوننواز سپهر یعنی ستاره سعد زهره که به پشتیبانی هنرمندان مشهور است، اکنون راهزن و مانع پیشرفت هنرمندان شده است.
گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس میجوشیم
گل به جوشش درآمد و ما از شراب بر چهرهاش آبی نپاشیدیم؛ به ناچار خود از آتش نومیدی و بینصیبی به حال جوشیدن افتادهایم.
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
از پیاله گل لاله شرابی خیالی مینوشیم، چشم حسود دور و کور باد که بدون رامشگر و شراب سرمست و از خودبیخود شده هستیم.
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
ای حافظ، با چه کسی میتوان این رویداد شگفتانگیز را در میان نهاد که ما همچون بلبلهایی هستیم که به هنگام فصل بهار و شکفتن گلها لب فروبستهایم.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.