تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
تمام تلاش خود را برای رسیدن به مقصودت انجام دادهای ولی به نتیجهای که میخواستی نرسیدهای. غم و اندوه حاصلی ندارد. بهتر آن است که راههای دیگر را امتحان کنی. اراده داشته باش و ناامیدی را رها کن. اطراف تو از انسانهای بیهنر و بیمعرفت پر شده است و از دست آنها زجر میکشی. همین که دوست و دشمن را بشناسی سود کردهای، با هرکسی راز خود را در میان مگذار چون آنها رازنگهدار تو نیستند و آن را نزد همگان فاش میکنند. فقط تو نیستی که دچار بلا و سختی میشوی، همه انسانها مراحلی از دشواری را در زندگی میگذرانند، صبور و شکیبا باش و از خداوند کمک بخواه.
غزل شماره ۲۵۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۵۲ حافظ
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۵۲ حافظ
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
اگر عمری باقی باشد بار دیگر خود را به میخانه (شیراز) میرسانم و غیر از خدمت به رندان و آزادگان زیرک کار دیگری نخواهم کرد.
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
خوشا آن روزی که با دیده گریان (از یزد) بروم تا یکبار دیگر با اشک چشم خود در میخانه را آبپاشی کنم.
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
در این گروه مردم (یزد) بینش و فرهنگ نیست. برای خاطر خدا اسبابی فراهم کنید تا گوهر هنر خود را نزد خریداری دیگر ببرم.
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
اگر محبوب رفت و حق دوستی گذشته را مراعات نکرد، از من دور باد که به دنبال محبوب دیگری بروم.
بیت پنجم
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
اگر گردش این آسمان نیلوفری با من همراهی کند، دوباره با نقشه و تدبیری دیگر او را به دست خواهم آورد.
عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
دلم خواستار ایمنی و آسودگی است اگر ناز و غمزه گستاخانه و زلف راهزن دلربای او اجازه بدهند.
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
ببین که چگونه راز پنهان و پوشیده ما را هر چند وقت یکبار با ساز و آواز بر سر هر کوی و بازاری آشکار کردند.
بیت هشتم
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
پیوسته اوقات از درد مینالم، زیرا این چرخ هر ساعت به یک نحو درصدد آزردن دل مجروح من است.
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.