تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
عشقی را یا کاری را که در پیش گرفته بودی و با هزار زحمت مشغول به ثمر رساندنش بودی، دچار مشکل شده است و با این شکست ناامیدی تمام وجودت را فراگرفته است. یأس و ناامیدی آفت زندگی انسان است و هرکسی را از ادامه راه باز میدارد. بهتر است قوی باشی و دیگر راهها را نیز امتحان کنی. با صبر و بردباری میتوانی بر همه مشکلاتت غلبه کنی. از مشورت و کمک اهل فن غافل مشو که به تنهایی نمیتوانی مشکت را حل کنی.
غزل شماره ۱۳۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۳۴ حافظ
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
قرة العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
ساروان بار من افتاد خدا را مددی
که امید کرمم همره این محمل کرد
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۳۴ حافظ
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
بلبلی رنج بسیاری کشید تا توانست گلی بدست آورد، اما طوفان حسادت با فروکردن صد خار در دلش، او را پریشان و آشفته نمود.
طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
یک طوطی با تصور بدست آوردن شکر، شادمان و خوشحال بود که ناگهان سیل نیستی، نقش و خیال آرزوی او را باطل ساخت.
قرة العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
نور چشم من و ثمره دلم که یادش همیشه با من است، چه آسان از دست رفت و مرد و مرا دچار مشکل اندوه جدایی کرد.
ساروان بار من افتاد خدا را مددی
که امید کرمم همره این محمل کرد
ای قافلهسالار، بار من بر زمین افتاده، به خاطر خدا کمکی به من کن، زیرا که امید به لطف و بخشش باعث شد که همراه با این کاروان بیایم.
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد
چهره گردآلود و چشم نمناک مرا حقیر و کوچک مپندار، چراکه آسمان نیلگون، از این کاهگل، خانه شادی و طرب ساخته است.
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
فریاد و ناله دارم از چشم زخم ماه آسمان که با حسادت خود، ماهرخ کمان ابروی مرا در گور جای داد.
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
ای حافظ، با فرصت دادن به حریف، مهره رخ او را در بازی نزدی و امکان پیروزی از دستت رفت. چکار میتوانم بکنم؟ بازی روزگار باعث غفلت من شد