ستاره | سرویس چهره ها – حضرت یونس از پیامبران بنی اسرائیل است که بعد از نفرین قومش به اذن خدا د رشکم ماهی گرفتار شد. با ما باشید تا مختصری از زندگینامه خضرت یونس را با هم بخوانیم؛
والدین حضرت یونس
یونس در یونانی به معنای کبوتر است. نام مادر او «تنجیس» بود و پدرش «متی» نام داشت که از عالمان و زاهدان عصر خود بود؛ به همین جهت خداوند به حضرت داوود (ع) وحی کرد که همسایه تو در بهشت، «متی» پدر یونس (ع) است. داود (ع) و سلیمان به زیارت او رفتند و او را ستودند. به گفته بعضی، او از ناحیه پدر از نوادههای حضرت هود (ع) و از ناحیه مادر از بنی اسرائیل بود.
آغاز نبوت حضرت یونس
حضرت یونس حدودا ۳۰ ساله بود که حدود ۸۲۵ سال قبل از میلاد (۴۷۲۸ سال بعد از هبوط آدم) بعد از حضرت «یسع» در شهر نینوا در کشور عراق به پیامبری برگزیده شد. حضرت یونس (ع) از پیامبران بنی اسرائیل بود که بعد از حضرت سلیمان ظهور کرد و بعضی او را از نوادگان حضرت ابراهیم (ع) دانستهاند.
او سالها در راه ارشاد مردم آن منطقه که بیش از یکصد هزار نفر بود کوشید چنان که در آیه ۱۴۷ سوره صافات آمده:
«و یونس را به سوی جمعیت یکصد هزار نفری یا بیشتر فرستادیم.»
ولی مردم آن منطقه او را تکذیب می کردند و به او تهمت می زدند و او را یاوه گو می خواندند. با این حال حضرت یونس به ماموریتش ادامه داد و همچنان به هدایت آن ها امیدوار بود.
سی و سه سال از آغاز دعوتش گذشته بود اما در تاریخ آمده که در طی این مدت فقط دو نفر به او ایمان آوردند؛ یکی از آن دو نفر دوست قدیمی یونس (ع) و از دانشمندان و خاندان علم و نبوت به نام «روبیل» بود و دیگری، عابد و زاهدی به نام «تنوخا» بود که از علم بهرهای نداشت. کار روبیل دامداری بود، ولی تنوخا هیزم کن بود، و از این راه هزینه زندگی خود را تأمین میکرد. بقیه مردم شهر نه تنها هیچ عکس العملی نسبت به دعوت او نشان ندادند بلکه در صدد قتل و آزار او نیز بر آمدند.
نفرین حضرت یونس
زمانی که حضرت یونس دید مردم نینوا ارشاد نمی شوند، به ستوه آمد و مردمانش را نفرین کرد و از خدا خواست تا برای آنان عذاب نازل کند. حضرت یونس به خدا عرض کرد:
«خدایا! من ۳۰ ساله بودم که مرا به سوی قوم برای هدایتشان فرستادی، آنها را دعوت به توحید کردم و از عذاب تو ترساندم و مدت ۳۳ سال به دعوت و مبارزات خود ادامه دادم، ولی آنها مرا تکذیب کردند و به من ایمان نیارودند، رسالت مرا تحقیر نمودند و به من اهانت ها کردند. به من هشدار دادند و ترس آن دارم که مرا بکشند، عذابت را بر آنها فرو فرست، زیرا آنها قومی هستند که ایمان نمیآورند.»
خدای متعال به یونس خبر داد که:
«عذابم را روز چهارشنبه در نیمه ماه شوال بعد از طلوع خورشید بر آنها میفرستم و این موضوع را به آنها اعلام کن.»
یونس (ع) خوشحال شد و از عاقبت کار نهراسید و نزد تنوخا (عابد) رفت و ماجرای عذاب و وقت آن را به او خبر داد. سپس گفت:
«برویم این ماجرا را به مردم خبر دهیم.»
عابد که از دست آنها به ستوه آمده بود، گفت:
«آنها را رها کن که ناگهان عذاب سخت الهی به سراغشان آید»
یونس (ع) گفت:
«به جاست که نزد روبیل (عالم) برویم و در این مورد با او مشورت کنیم، زیرا او مردی حکیم از خاندان نبوت است.»
آنها نزد روبیل آمدند و ماجرا را گفتند. روبیل از یونس (ع) خواست به سوی خدا بازگردد و از درگاه خداوند بخواهد که عذاب را از قوم به جای دیگر ببرد، زیرا خداوند از عذاب کردن آنها بینیاز و نسبت به بندگانش مهربان است. ولی تنوخا درست بر ضد روبیل، یونس (ع) را به عذاب رسانی تحریص کرد، روبیل به تنوخا گفت:
«ساکت باش تو یک عابد جاهل هستی.»
سپس روبیل نزد یونس (ع) آمد و تأکید بسیار کرد که از خدا بخواه عذاب را برگرداند، ولی یونس (ع) پیشنهاد او را نپذیرفت و همراه تنوخا به سوی قوم رفتند و آنها را به فرا رسیدن عذاب الهی در صبح روز چهارشنبه در نیمه ماه شوال، هشدار دادند. مردم با تندی و خشونت با یونس و تنوخا برخورد کردند و یونس (ع) را با شدت از شهر نینوا اخراج نمودند. یونس همراه تنوخا از شهر بیرون آمد، تا از آن منطقه دور گردند، ولی روبیل در میان قوم خود ماند.
همین که آثار عذاب پیدا شد و مردم با چشم خود آن را دیدند، به سراغ آن مرد حکیم و عالم رفتند و از او کمک خواستند. عالم گفت:
«به خدای بزرگ پناه ببرید، ناله و گریه کنید، با زن ها و بچه ها به بیابان ها بروید، در آنجا سر به آسمان بلند کنید و با حالت تضرع و زاری از خدا کمک بخواهید و به او ایمان بیاورید و توبه کنید. از این طریق خداوند شما را می آمرزد و رحمتش را بر شما نازل می کند.»
آن قوم، تمام حرفهای مرد عالم را انجام دادند و به همین دلیل نیز خداوند آنها را مورد ترحم قرار داد و عذاب را از آنها برطرف کرد.
هجرت حضرت یونس از نینوا
حضرت یونس وقتی باخبر شد که عذاب از آنها برطرف شده خشمگین و ناراحت از اینکه چرا نزد قوم خود خوار شده و عذاب از آنها برطرف گشته است، به حالت فرار و قهر از شهر بیرون آمد. در مسیر خود به ساحل دریا رسید و دید که کشتی پر از مسافر و آماده حرکت است. از آنها خواست تا او را هم سوار کنند؛ آنها قبول کردند. حضرت یونس سوار شد و کشتی به راه افتاد.
حضرت یونس بزهکار است
همین که به وسط دریا رسیدند، دریا طوفانی و پر از امواج شد. در روزگار یونس، بین دریانوردان رسم بود كه اگر كشتى دچار طوفان مى شد آن را نتیجه وجود یك بزهكار در كشتى مى دانستند و اگر هیچ كس حاضر نبود اعتراف به بزهكارى خود بكند، قرعه مى انداختند و به نام هر كس مى افتاد، او را به دریا مى افكندند.
به هر حال کشتیبان و مسافرین گفتند که باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیندازیم. چند بار (سه تا هفت بار) قرعه کشیدند و هر بار، قرعه به نام یونس پیغمبر افتاد. همه دانستند که رمزی در کار است. یونس را به دریا انداختند و بلافاصله ماهی بزرگی که از طرف خدا مامور شده بود، او را بلعید؛ گر چه اراده خدا بر این قرار گرفته بود که در شکم ماهی، به او هیچ آسیبی نرسد و از سوی خداوند ندا آمد:
«ای ماهی! ما یونس را روزی تو نکرده ایم.»
حضرت یونس در شکم ماهی
یونس در شکم ماهی علت گرفتاری خود را فهمید و دانست که بی صبری و قهر او از قومش، شایسته او نبوده است. این ماجرا یک بلا و آزمایشی بود که خدا این پیامبرش را به آن مبتلا کرد. لذا از همان موقع، یونس به تسبیح خدا مشغول شد؛ بسیار نالید و گریه کرد و در آن زندان تنگ و تاریک شکم ماهی، فریاد کرد که:
«خدایا، معبودی جز تو نیست و من از ستمکاران به نفس خود هستم.»
به خاطر این که حضرت یونس در شکم ماهی قرار گرفت، لقب «ذوالنون» (نون به معنی ماهی است) و «صاحب الحوت» به این پیامبر داده شده است.
نجات حضرت یونس از شکم ماهی
این تضرع و استغاثه ها، موجب نجات او شد. ماهی پس از چند روز، به دستور خدا، او را در کنار دریا از دهان خود بیرون انداخت. یونس بسیار مریض و بی رمق بود و به همین دلیل، خداوند درخت کدویی را بالای سر او سبز کرد تا پیغمبرش از میوه و سایه آن استفاده کند. کم کم حال او بهتر شد و مامور شد که دوباره به نزد قومش برگردد.
در نینوا، از فرداى حركت و هجرت یونس، نخست حركت و جنبشى و سپس بلوایى به پا شد. پیرمردان و پیرزنان و بچه ها كه همه از او نیكی ها دیده بودند، دلتنگى خود را از نبودن او بروز دادند. نگرانى از عدم حضور یونس رفته رفته بالا گرفت تا اینکه بلاخره حضرت یونس دوباره به میان قوم خود بازگشت.
مقبره حضرت یونس
برای حضرت یونس قبری در شهر کوفه در کنار شط فرات قرار دارد که دارای گنبد و بارگاه بوده اما از حملات داعش در امان نمانده است.
حضرت یونس در قرآن
حضرت یونس (ع) از پیامبرانی است که یکی از سوره های قرآن به نام اوست و علاوه بر آن نام او چهار مرتبه در سوره های نسا، انعام، یونس و صافات آمده و در دو سوره انبیا و قلم نیز وصف او شده است.
بدون نام
خووووووووووووووووووووووووووووووووووووبه
ماندانا
خیلی خوبه ولی ای کاش خلاصه تر بود آخه مجبور شدم خلاصش بکنم
سوسن
بدنیس
دختر
خیلی خوب بود
بدون نام
عالییی
يسرا
عالى
مهدیه
عاااااااااالییییی
بدون نام
این عالی
هانيه
عالي
ناشناس
اصلا خوب نبود
بدون نام
خوبست کمی ساده تر به زبان پنجم بنویسید بهتره
سلیمان
عالی بود
نگار
نام همسر یونس
نادیا
عالی بود
بدون نام
خیلی طولانی
بعد اسمشو گذاشتین خلاصه زندگی نامه والا کاملش کوتاه تره
مهدی
خیلی ممنون