گفتگو با جواد یساری راوی افسانه های بازار

جواد یساری در ۲۳ اسفند سال ۱۳۲۵ به دنیا آمد. فعالیت‌های هنری‌اش را با ترانه های کوچه بازاری از سال ۱۳۵۲ با آهنگی با نام «پول سیاه» شروع کرد

جواد یساری

ستاره | سرویس چهر ها – سال‌هاست از جواد یساری تنها یک نام باقی مانده. به جز بعضی اجراها در خارج از ایران، تصور همگانی دربارهٔ‌اش بسیار روشن و دقیق نیست. بسیاری فکر می‌کنند جلای‌وطن کرده؛ بعضی هم به آهنگ‌هایی که سال‌ها پیش خوانده، دل خوش کرده‌اند. یساری اما همچنان نفس می‌کشد؛ در جوار بازار کهنسال تهران. او یک پدیده است؛ پدیده موسیقی «کوچه‌بازاری» یا «مردمی». یساری در یکی از نقاط مرکزی تهران، در مجاورت بازار، پذیرایمان می‌شود تا از حال‌وروز این روزها و قبل‌اش بگوید. قبل از انجام گفت‌وگو صفحاتی از مجله‌ای خارجی را نشانمان می‌دهد که او را خواننده افسانه‌های بازار تهران معرفی کرده است.

 

گفتگو با جواد یساری راوی افسانه های بازار

 

من از همان اولین آهنگی که خواندم معروف شدم. اولین آهنگم «پول سیاه» نام داشت. شعر آن را «سعید مهناویان» سروده بود که استاد بزرگی است. داود مقامی و علی نظری را ایشان کشف کرد. آخرین آهنگم هم «سپیده‌دم» بود. آن زمان سالی یک کاست ضبط می‌کردم. یک آهنگم هم در قالب «صفحه» انتشار یافت. من کلا پنج‌سال خواننده بودم و پنج‌کاست ضبط کردم که همه‌شان موردپسند واقع شد و بعد از انقلاب هم هرآهنگی که خواندم تکراری بود. بعد از انقلاب احساس می‌کردم فضا بهتر شده و می‌توانم کار کنم، اما این‌طور نشد. کارهایی هم ارایه کردم که مورد پسند من نبود اما به این سبب این کارها را ارایه کردم تا نامم از یاد نرود. من کشتی می‌گرفتم ولی چون پایم مشکل داشت این کار را ادامه ندادم؛ اگرچه در حد رزرو تیم ملی بودم. در باشگاه‌های فولاد، فردوسی، تهران میدان شاپور کشتی می‌گرفتم. بعد از آن غزل‌خوانی می‌کردم. همراه «حسن شهرستانی» هم در یک فیلم خوانده بودم. به این ترتیب وارد کار موسیقی شدم و «پول سیاه» را خواندم. چون از کشتی کناره‌گیری کرده بودم برای خوانندگی آمادگی داشتم. البته همه این قضایا با شوخی جدی شد. به طور مثال آن اوایل از من می‌خواستند ترانه‌های دیگران را بخوانم و مورد تشویق واقع می‌شدم. هیچ وقت خودم یا دیگران فکر نمی‌کردیم که روزی خواننده شوم.

اگر وزارت ارشاد به من اجازه می‌داد، ممکن بود فقط مخارج CDها پرداخت شود و به خود من پولی ندهند و نام من همچنان پررنگ بماند. قبلا بسیار سعی می‌کردم اشعار خانوادگی بخوانم تا همه بتوانند گوش کنند. در مواردی استاد مهناویان این کار را انجام می‌دادند و در مواردی هم خودم سوژه می‌‌دادم.

صدبار گفته‌ام که به من بگویید مشکل کجاست که دولت اجازه اجرا به من نمی‌دهد؟ کسی به من نگفته تو سواد نداری و لیاقت موسیقی نداری. بیایند بگویند چرا فلان آهنگ را خوانده‌ای تا بگویم آهنگ «راه خطا» را با تاثیر از قرآن خواندم. «مناجات» را خواندم که بتوانم جواب بدهم. کسی به من توجه نکرده و من هم کسی نیستم که به ارشاد بروم. دولت حکم یک پدر را دارد و ما همه از دولت توقع داریم. به‌خصوص ما که اهل بازار هستیم و شیله‌پیله نداریم. درد من یکی، دو تا نیست… . شخصی به نام «ایرج حبیبی» ادای من را درآورد و از عکس من هم سوء استفاده ‌کرد. من اعلام کردم که این، من نیستم. اصلا عکس من را استفاده می‌کردند که فروش داشته باشند. 

 
 
منبع: شرق
 
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید