تا به حال ضرب المثل «شاهنامه آخرش خوشه» را شنیدهاید؟ آیا معنی و مفهوم آن را میدانید؟ این ضرب المثل از مثلهای بحث برانگیز زبان فارسی است که هر کس برداشت خاص خود را از آن داشته است. در این بخش با یک داستان و یک انشا به گسترش ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه میپردازیم.
گسترش ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه
مفهوم و کاربرد
این ضرب المثل را وقتی به کار میبرند که بخواهند از قضاوت و تصمیمگیری زودهنگام انتقاد کنند.
۱. انشا تحقیقی درباره ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه
درباره ضرب المثل «شاهنامه آخرش خوشه» حرف و سخن بسیار است و هر کس آن را به نوعی تعبیر و تفسیر میکند. میدانیم که در انتهای شاهنامه فردوسی، اعراب به ایران حمله میکنند و با از میان بردن یزدگرد، پادشاهی پانصد ساله ساسانیان را در هم میپیچند. از این رو، با توجه به این که ایران عرصه تاخت و تاز نیروهای مهاجم شد، پایان شاهنامه بسیار غم انگیز و ناراحت کننده است؛ اما چرا این مثل سخنی بر خلاف واقعیت میگوید و آخر شاهنامه را خوش میخواند؟
گروهی معتقدند اعراب این ضرب المثل را ساختهاند و برای شکست ما ایرانیان بدین صورت شادی خود را ابراز میکنند؛ اما این مسأله نمیتواند درست باشد. چرا که اعراب هیچ گاه آن قدر بر ایرانیان نفوذ فرهنگی نداشتهاند که بتوانند ضرب المثلی بسازند و میان ما رواج دهند.
حسن انوری در کتاب خود با نام «فرهنگ امثال سخن» چنین مینویسد که این مثل به عنوان جملهای طنزآمیز و بر خلاف معنی واقعی خود به کار میرود. به این کاربرد منفی جملات کنایه یا تعریض میگویند؛ مثل این که شخصی از نمرات پایین فرزند خود ناراحت است و میگوید: «به به! عجب نمرات بالایی!» بدین معنی، مفهوم این ضرب المثل آن است که کاری بر خلاف میل شخص پیش برود و نهایتا از فرجام کار راضی نباشد.
در کتاب دیگری با نام «ریشههای تاریخی امثال و حکم» نوشته مهدی پرتوی آملی آمده: از آنجا که در ابتدای شاهنامه، فردوسی سلطان محمود غزنوی را مدح میکند و پس از پایان شاهنامه سلطان شاهنامه را طرد میکند و به اندازه ارزش واقعی آن، به این کتاب اهمیت نمیدهد، این مثل ساخته شده است. این نظر هم از واقعیت تا حدی به دور است؛ زیرا ماجرای رفتار سلطان محمود با فردوسی و عدم استقبال او از این کتاب، در شاهنامه ذکر نشده است. پس بنابراین نمیتوان گفت ضرب المثل «شاهنامه آخرش خوشه» به این مسأله برمیگردد.
محیط طباطبایی در کتاب خود با عنوان «شاهنامه چگونه به پایان رسید» معتقد است در گذشته که نقالان در قهوه خانهها و دیگر مکانهای عمومی به نقل شاهنامه میپرداختند، وقتی یک دوره شاهنامه را به پایان میبردند، با چای و شیرینی از حاضران پذیرایی میکردند و بدین گونه این ضرب المثل ساخته شد.
به هر حال به نظر میرسد معنی واقعی این مثل منطبق بر نظر انوری باشد و در مورد کسانی به کار برود که در نتیجهگیری از کاری عجله میکنند و قبل از پایان کار نظر قطعی خود را اعلام میکنند؛ بدون این که احتمال دیگری بدهند.
♠♠♠♠ گسترش ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه ♠♠♠♠
۲. داستان کوتاه درباره ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه
علیمراد به قهوه خانه آمد و شیرعلی و رمضون را دید که مشغول خوردن چای بودند و در مورد مسألهای به طور جدی با هم صحبت میکردند. علیمراد به قهوه چی اشاره کرد که یک استکان چایی هم برای او بیاورد. بعد کنار دوستانش نشست و گفت: «چه خبر؟ چی شده؟ بحثتون انگار خیلی داغه؟» شیر علی گفت: «یا الله» و نیمخیز شد و گفت: «آره. داریم درباره صالح حرف میزنیم. همین پسره که تازه از اسدآباد اومده. گفته میخواد یه محموله چای کلکته از هند بیاره و اینجا بفروشه. گفته حداقل دو برابر سود توشه. حالا داره دنبال سرمایهگذار میگرده.»
علی مراد گفت: از کجا معلوم که راسته؟ پولا رو نگیره و بزنه به چاک جاده؟» رمضون گفت: «جیبش پره. ماشینش رو دیدی؟ خدا تومن قیمتشه. اون که دنبال چندر غاز پول من و توی بدبخت دهاتی نیست. کرور کرور پول داره. تازه خودش گفته تضمین میکنه سرمایهمون دو برابر میشه. من که میخوام درآمدم رو از کشت پنبه امسال بدم بهش.» شیر علی گفت: «منم همین جور.» علی مراد رفت توی فکر که: «اگه میشه آدم سرمایه ش رو دو برابر کنه، چرا دست دست کنه و از دیگرون عقب بمونه؟»
…..
شیرعلی و رمضون در قهوه خانه کنار هم نشسته بودند و همین طور پف و پف قلیان میکشیدند و دودش را به هوا میدادند و هیچ نمیگفتند. علی مراد به قهوه خانه رسید و در حالی که رو به روی آنها برای خودش جا باز میکرد، خطاب به آنها گفت: «دیدین چه جوری دستی دستی پولامون رو دادیم به این از خدا بی خبر؟» رمضون در حالی که از دهان و بینیاش دود بیرون میداد، با یک دست محکم روی دست دیگرش زد و گفت: نفهمی کردیم کاکا، نفهمی! نگاه به وضع توپش کردیم.
گفتیم لابد تاجر و تاجر زاده است نمیدونستیم عاقبت گرگ زاده گرگ شود.» ماشالله از میز آن طرفی پک محکمی به قلیان زد و رو کرد به رمضون و گفت: «بنده خدا کلاهتون رو که نبرده این جور پشت سرش حرف میزنین. خدا رو خوش نمیاد. خودش هم کلی سرمایه گذاشته. حالا هم ضرر کرده. باید فکر میکردیم که معامله دو سر داره: یا سوده یا ضرر.»
شیر علی گفت: «نه بابا! کدخدا رفته بود زندون دیدنش. بهش گفته بود: «تو چه تاجر زادهای هستی که حسابات اشتباه از کار در اومد؟» اون هم گفته بود: «آقام تاجره؛ خودم که تا حالا تجارت نکرده بودم. بار اولم بود. میخواستم جلوی بابام خودی نشون بدم. این ماشین رو هم از صدقه سر پول آقام دارم. من اشتباه کردم که به همه گفتم پولتون رو دو برابر میکنم.» آره بابا جون! میگن شاهنامه آخرش خوشه؛ ولی بیراهه میرن. شاهنامه آخرش بدبختیه. همین جور که ما اشتباه کردیم و به زمین خوردیم.»
سرمایهگذارهای خرده پا و عجول چای کلکته طی آن روز و روزهای بعدی مرتبا به قهوه خانه رفت و آمد میکردند و قلیان میکشیدند و از بخت بدشان شکایت میکردند؛ اما تا سالها در آن ده هیچ کس لب به چای نزد.
لطفا نظر خود را درباره گسترش ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه در این مطلب، از طریق «ارسال نظر» با ما در میان بگذارید.