شعر درباره اهواز | اشعار زیبا و احساسی درمورد شهر اهواز

شعر درباره اهواز ادای دین شاعران ایرانی به این شهر جنوبی و جذاب ایران است. اشعاری را که درباره اهواز سروده شده، در ستاره بخوانید.

سرودن شعر در مورد شهرهای مختلف، مثل شعر درباره تبریز، شعر در مورد اصفهان و شعر در مورد شیراز و شعر درمورد تهران یکی از مضامین جذاب در شعر شاعران ایرانی بوده و هست. اهواز نیز یکی از شهرهای جنوبی ایران است که به دلیل شب‌های زیبایش بسیار معروف است.  پس اگر اهل این شهر زیبا هستید و یا سفری به آنجا داشته‌اید در ادامه همراه ما باشید. همچنین می‌توانید شعر درباره کارون را در ستاره بخوانید.

شعر درمورد شهر اهواز

زیباترین زنِ سرزمینِ منی!

زنی که خلخال هایش را

“کارون” جلا می دهد

و شانه هایش پُلی معلقند

که خورشید

بر آن بوسه می زند.

گیسوانت را آتش زدند،

النگوهایت را شکستند

و تنِ نخل هایت هنوز

میهمانانِ فلزیِ ناخوانده در خود دارند

اما تو همچنان

زیباترین زنِ سرزمینِ منی!

زنی که هر سال

زنده به گور می شود

و نمی میرد.

یغما گلرویی

❈❈❈

برای شهر سوختهِ اهواز

کسی درِ گوشم نجوا خواند

آرام بخواب

ای شهر مهربان

اهواز، شهر نخلهای آرام

شهر دود و خاک و آوار

❈❈❈

اهواز

در شهرمن

اهواز

باد

خاک را به لرزه درآورد

وبادبا خاک

طوفانی بپا کرده است

که آواز مرگ را به صدا در آورده

نفس پر خاک

سینه ها پر درد

سکوتی از مرگ

همه جارا فرا گرفته

در شهر من اهواز

←شعر درمورد شهر اهواز→

❈❈❈

اهواز ِ من .. اهواز ِ زیبا .. شهر ِ خوبی
این مرکـز ِ پیوندِ اقوام ِ جُـنوبی …

شهر ی که مینازَد به پُـلهای قـشنگـش
پُـز میدهد با مَردُم ِ ز ِبر وُ زرنگـش

اهواز، آوای ِ خوش ِ دلدادگان است
شهر ِ نوای دِلکـَش ِ آهنگران است

شهر ِ صبوری وُ توان است وُ تحـَمُّـل
پَـرورده ی مَرد وُ زنان ِ بهتر از گـُل

اقوام ِ اهوازی غیورند وُ برومند
با لـَهجه های قـومی ِ شیرین تر از قـند

خون در رَگِ این مَردُمان، پیوسته گـرم است
یک مَردِ اهوازی، نجـیب وُ اَهـل ِ شـَرم است

اهـواز، با این مَردُمَش همتا ندارد !
هرکس که مهمانش شـَوَد، دِل میسِـپارَد

اهواز ِ من .. جانم فدای کوچه هایت
من دوستت دارم .. فراوان بی نهایت

❈❈❈

چشمه خاکیم ودر موج عذاب افتاده ایم

در پی بی آبی با حال خراب افتاده آیم

خنده خورشید برلب کرده خاک ریز گرد

ریز گردها جام می، ما در شراب افتاده ایم

آه ودرود غصه ایم، اهواز شهر خاکیان

شورو شوق ما همه رفته است بخواب افتاده ایم

عید آمد، عیدی اهوازیان ریز گرد خاک

رقص مرگ خاک شد، در پیچ وتاب افتاده ایم

بر لب کارون نر و،جز خاک آبی نیست، نیست

با نی هنبونه، در رقص سراب افتاده ایم

سهم ما از اینهمه نعمت بود ریز گرد وخاک

از پی نای تنفس در شتاب افتاده ایم

شهر اهواز، روزگاری شهر عشق وآب بود

گفت ،،،آرام،،، غم مخور ، از خاک بخاک افتاده ایم

تقدیم به دخترگلم سولماز که در اهواز از ریز گردها دچار مشکل تنفسی است.

حمید آرامیان

❈❈❈

قزوه که نگفته شعرِ اهواز

بس کن دگر ای بلند پرواز

تهمت چوزدی به یک مسلمان

سیلی زده ای به روی قرآن

حرف از دگران میان کشیدی

آیات عذاب حق ندیدی ؟

این پیرهنی که تن نمودی

خود دوختی و خودت بریدی

اهواز اگر چه گَرد و خاک است

از حرف دروغ و خُدعه پاک است

گر سنگ ببارد از سمایش

کنده نشود کسی زِ جایش

این خاک اگر دوا و درد است

بهتر ز‌ دروغ و کِذب مرد است

پس گوش کن این سخن پسر جان

بسپار به ذهن خود چو رِندان

خاکی که نشسته روی اهواز

خواهد برود چو خَس به پرواز

اما صفتی که زشت باشد

مانع ز رهِ بهشت باشد

تهمت به کسی نزن پسر جان

گر خواسته ای بهشت جانان

←شعر درمورد شهر اهواز→

❈❈❈

شهر خفته در خاک من اهواز

شهرخاکستری من،رنگ غم دیگه گرفته

پر شد از حسرت و خواهش،نفسش دیگه گرفته

نه صدای رود و آبی،نه صدای باد و بارون

کوچه ها خاکی و سردن،مردم از غصه فراون

نه قناری نغمه خونه،نه گلی دیگه میخنده

رود پر آب قدیمی،بی صدا ،یه کوه درده

شهر من ،دیگه قشنگ نیست،یادگار جنگ و درده

دیگه جای زندگی نیست،سر به سر یه کوه گرده

رود کارونی که روزی،همه جا ورد زبون بود

از ابهت و خروشش،یه مثل تو این زمون بود

مینویسم از سکوتش،از یه بغض که تو گلوشه

از نگاه پر ز آهش،عاقبت چی روبروشه

❈❈❈

به اهواز رفتم

به شهری قشنگ

که یاد آورم خاطرات قدیم

قدم تا نهادم برآن خاک پاک

سفر کرد ذهنم به دوران دور

به آن سالهای پُر ازکودکی

به آن روزهای تهی از هراس

به ایّامی از نوجوانی خویش

که آن دختر ناز همسایه مان

به یک عشوه می‌برد از من حواس

نشستم لب رود کارون دَمی

به آرامی آب روان در عبور

مرا برد افکار سیّال ناب

به شهر گذشته به ایّام دور

به عصر بلم های چوبی در آب

به عصری که خالی بُد از اضطراب

❈❈❈

غروبش پُر از خاطرات قشنگ

شبش داشت مهتاب سیمینه رنگ

هوایش خنک بود در نیمه شب

ولی روزهایش پُر از سُوز تب

به آن روزها که قدم می زدم

لب رود کارون به وقت قرار

به روزی که از من جدا گشت و رفت

ولی ماند مهرش به دل ماندگار

دوصد خاطره زنده شد درخیال

لب از آتش آه می‌سوختم

برای تسلای دل باز هم

نگاهم به کارون او دوختم

مرا اُلفت است با تو اهواز من

به عشقت زند نغمه این ساز من

ز شیراز اگر بُد مرا آب وگِل

مپندار مهرت برون شد زدل

←شعر درمورد شهر اهواز→

❈❈❈

فهمیده ام که داغِ جنوب از وجود توست

اهواز بی حضور تو تبریزِ دیگریست

❈❈❈

دلم گرفته و کاری نمی کند باران

چقدر حال و هوایم شبیه اهواز است!

❈❈❈

به عقب برگرد خلیج فارس

به کارون

به قطره قطره زردکوه‌ ام

اشک‌ هایم جا مانده است

❈❈❈

←شعر درمورد شهر اهواز→

مثل خرمشهر آزادم کن از چنگ جنون

این بغل را داغ تر از شرجی اهواز کن

❈❈❈

ای سرگشته بیرق های تاتاری

ای تانک های چنگیز و ای اسب های وحشی صدام

ای زره پوش های آمریکایی، ای نخفته بوش پدر

ای نشکفته به اندیشه ی خنجر

ای ناسفته سنگ،

این منم خوزستان…

اندیمشکم و شوش

اهواز و دزفول

این منم…

فرزند نفت و دیار دانیالم

من از سربداری بیم ندارم

این منم شوشترم

مسجد سلیمان و یک خرمشهر و یک جهان

❈❈❈

بنازم من به خوزستان… به اقوام ِ بـُرومَـنـدَش
به ایل ِ بختیاری وُ عرب های هنرمنـدَش…

به دزفولی ِ خوش لهجه… به آبادانی ِ خونگرم
به اهوازی ِ پرشور و نجیب و بی همانندش…

بنازم من به خوزستان، به نیزار ِ شِـکـرخیـزَش
به نخلستان ِ زیبا و به کارون ِ شـُکوهـمنـدَش

خوشا برحال ِ آنان که ز نسل ِ پاکِ کارونند
و خوش برحال ِ آنکس که نمک گیر است و پابـنـدَش

بنازم من به خوزستان، به گرمای دِل انگیـزَش
به آفتابِ پراز عشق و به شرجی ِ خوشایـَنـدَش…

دَم ِ فـرزنـدِ خوزستان چو گرمای هوایـَش گرم…
همیشه در اَمان باشد… نگهدارَد خداونـدَش….

←شعر درمورد شهر اهواز→

❈❈❈

سلام من به خوزستان، پیام من به سامانش

به بهمنشیر جوشان و به کارون خروشانش

به خرمشهر زیبا و به اهواز دل افروزش

به آبادان آباد و به هرمزجان ویرانش

الا ای خاک خوزستان تو آنستی که دیدستی

سکندرها و قیصرها و لشکرهای جوشانش

اگر از هول قیصر بند شادروان گسست از هم

بدیدی دست و پا در بند آخر زار و گریانش

بمان آباد و فرخ روز و شیرین کام و روشن دل

که ایران مهد دانش‌هاست نپسندند ویرانش

حسین مسروری

❈❈❈

به نیمشب ز غریو کریه بمباران

لم چگونه نلرزد ؟ که شهر می لرزد

در آن سیاهی شب همره ستاره ی اشک

خیال را به در و دشت می دهم پرواز

روم به غمکده ها

به دوردست غریب

به کوچه کوچه ی غربت گرفته ی اهواز

به خانه خانه ی در هم شکسته دزفول

به کوی و برزن محنت رسیده ی شیراز

به شهر اندیمشک

به خطه ی بوشهر

به تلده ی کاشان

به هر خرابه ی دلتنگ و هر فرود و فراز

صدای ناله بلندست از زنان

غریب

غریو ضجه برآید ز کودکان یتیم

جوان و مرد و زن و کودکان خواب زده

میان شعله خمپاره ها به سوز و گداز

فراز تله خاکی فتاده نوزادی

به خواب مرگ به سوادی شیر مادر خویش

دو چشم خویش فروبسته و دهانش باز

به کوچه یی دیگر

دو دست مرگ فشردست بی نوایان را

یکی

به حالت اشک

یکی به حال نماز

درون کلبه ی تنگ

زنی ز داغ پسر ناله می زند جانسوز

یکی به مرگ پسر ضجه می کند آغاز

بسا سرست که از تن جدا افتاده به خاک

بسا عروس که در خواب مرگ خفته به ناز

بسا ترانه که دیگر نمی رسد در گوش

بسا پرنده که دیگر نمیکند آواز

ولی در این غوغا

هنوز در شب کشتار خون گرفته ی ما

به شوق کشتن خلق

ز سوی دشمن دیوانه بس هواپیما

فراز کشور ویرانه میکند پرواز

←شعر درمورد شهر اهواز→

❈❈❈

رود اروند خبر داده به کارون که نترس

دلبر ماست گمانم که خرامیده به شهر

❈❈❈

اینکه از دور تو را خوب ببینم کافیست

تار دیدن هنر اکثر اهوازی هاست!!

❈❈❈

سردی آغوش من را، با تنت اهواز کن

❈❈❈

بی تو تنفس در هوای خانه ممکن نیست

همچون تنفس در هوای شرجی اهواز!

←شعر درمورد شهر اهواز→

 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید