كاروان امام حسین علیه السلام روز هشتم ذیالحجه سال ۶۰ هجری قمری از مکه خارج شد و روز دوم محرم سال ۶۱ به كربلا رسيد. از این رو در شب دوم دهه اول محرم، روضه «ورود کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا» را می خوانند. با مجموعهای از متن روضه شب دوم محرم از مداحان اهل بیت با ما همراه باشید.
سید مهدی میرداماد
کیست زینب همیشه بی همتا
نور مستور عالم بالا
کیست زینب نفس نفس حیدر
کیست زینب تپش تپش زهرا
کیست زینب حسین پرده نشین
کیست زینب حسن به زیر کسا
زود می گم و رد می شم، حواست و جمع كن
کیست زینب کسی چه میداند
غیر آن پنج آفتاب هدی
کیست زینب تلاطم عباس
کیست زینب تموّج دریا
کیست زینب فراتر از مریم
روشنی بخش هاجر و حوّا
کیست زینب حجاب جلوه غیب
صبر اعظم ، صلابت عظما
ذوالفقار علی میان نیام
اوج نهج البلاغه ای شیوا
خیالت و راحت كنم،اگه تا صبح هم بگم كیست زینب،باید دوباره همین رو بگم
قلمم بشکند چه می گویم
من و اوصاف زینب کبری؟
من چه گویم که گفت اربابم
حضرت عشق ، التماس دعا
جانم زینب،یه جمله بسه،درخانه اگر كس است،یك حرف بس است،می خوای مقام زینب و بفهمی،امام زمانش بهش گفت،زینب جان فردا ،منو تو نماز شبت دعا كن،داداشت و دعا كن.
السلام ای شکوه نام حسین
دومین فاطمه ، تمامِ حسین
← متن روضه شب دوم محرم →
حالا این زینب فردا تموم غصه های عالم رو دلش می آد،مگه فردا چه خبره؟این زینب فردا یه لحظه ای می رسه،غم های عالم رو روی سینه اش می بینه،كِی؟ اون موقعی كه دیدند،ذوالجناح حركتنمی كنه،عوض شد مركب های ابی عبدالله،روضه مو بخونم و یاعلی،روایت می گه هفت مركب برا حسین علیه السلام عوض كردند،اما باید بمونه،آخه اینجا كربلاست،
همچین كه اون پیرمرد گفت:اینجا كربلاست،دیدن ابی عبدالله یه دست به محاسنش گرفت،یه نگاه به آسمون كرد،انا لله و انا الیه راجعون،اعوذباالله من الكرب و البلا، هاهُنا مسفك دمائنا،هاهُنا مقتل رجالُنا،اینجا كربلاست،همین جا می مونیم،زبون حال بگم برات،این جا می مونیم،اینجا خوبه، آب داره، نزدیك آبیم،آخه ما بچه كوچیك داریم،اینجا خوبه درختاش سایه داره،
چیه؟ مگه من چی میگم؟خوبه،اون تپه رو می بینید،برید خیمه هارو پشت تپه ها بزنید،محفوظ باشه،كسی زن و بچه ام رو نبینه،بچه ها همه دارن بابا رو نگاه می كنن،هزار تا سئوال تو چشماشون نهفته است،مهمونی كه می گفتی همینه،مردم من ازشما سئوال دارم،یكی بلند شه جواب من رو بده،تا حالا مهمونی دعوتت كردن،معلومه كه دعوت شدی،چقدر آمادگی پیدا می كنی،خصوصاً مهمونی كه آدم با زن و بچه دعوت بشه،خودت باشی،هر لباسی شد می پوشی،هرجور باشه آماده می شی،اما زن و بچه بخوای ببری،سخته،زن وبچه ببری،
حساسیت می ره بالاتر،حالا من ازت یه سئوال دارم،خداییش امشب رو این سئوال من فكر كن تا صبح،اگه با زن و بچه بری مهمونی راهت ندن،بهت بگن كی تو رو دعوت كرده،جلو زن و بچه ات چقدر خجالت می كشی؟هی بچه ها بهت می گن بابا چی شد،این همه قول دادی مهمونی می بریمون،بابا چی شد؟
آدم راش ندن می ره یه جای دیگه،راهش رو عوض می كنه،می ره یه جای دیگه،اما وای به اون روزی كه نذارن برگردی،وای به حال اون روزی كه بگن برو وسط بیابون بشین،حق نداری حرف بزنی،صدا زد همین جا خیمه ها رو برپا كنید،خیمه ها رو زدن،اما چه خیمه ای،چه زدنی،
می خوام امشب هزار بار بگم وای از دل زینب می دید دارن خیمه ها رو می زنن داداش این چه خیمه زدنیه،مگه می خوای این خیمه هارو جمع نكنی،یه جوری خیمه می زنی،انگار می خوای بری،قراره من تنها باشم،من چه جوری تنها خیمه هارو جمع كنم،زینب غصه نخوری تنهایی نمی ذارم جمع كنی،میآن كمكت،یه عده نامحرم میآن،نمی ذارن خسته بشی،خودشون خیمه ها رو آتیش می زنن،هیچی از خیمه ها نمی مونه،حسین…
خیمه هارو زدن،بچه هارو جمع كرد،همه دور ابی عبدالله حلقه زدن،یاالله،می گن ابی عبدالله فقط نگاه می كرد،گریه می كرد، دین ما سفارش اكید می كنه،سفر می خوای بری،اول باید همسفرهاتو انتخاب كنی،من می خوام سئوال كنم،همسفر بهتر از عباس؟همسفر بهتر از علی اكبر؟ آدم با این همسفرها هرجای عالم بره غصه نداره؛اما ابی عبدالله فردا هی نگاه می كرد،گریه می كرد،هیچی نمی گفت،
شروع كرد بعد از اون گریه خطبه معروفی رو خوندن،الله اكبر:می بینید به حق عمل نمی شه، می بینید امر به معروف و نهی از منكر نمی شه، شروع كرد حضرت خطبه خوندن،تاریخ می گه اصحاب بلند شُدن،زهیر بلند شد،یااباعبدالله، اگر دنیا بقاء دائم باشه،ببین یار به این می گن،حسین جان نبینم گریه كنی آقا، اگر دنیا بقاء دائم باشه ،ماهم عمر جاویدان داشته باشیم، آقا محال تورو رها كنیم،ما اومدیم تو این سرزمین برات بمیریم، بصیرت رو نگاه كن،نمی گه اومدیم پیروز بشیم، خیلی ها نرفتن كربلا،چون می دونستند،در ظاهر پیروزی با اون لشكره.
گفتند چه كاریه هفتاد نفر بریم به جنگ سی هزار نفر،مگه عقلمون رو از دست دادیم،ولی نمی دونستند توی این لشكر یه نفر هست به نام حسین علیه السلام،نمی دونستند پای اعتقاد و پای ایمانشون باید وایستند،گفت ما اومدیم برات جون بدیم
← متن روضه شب دوم محرم →
بُریر گفت:آقاجان خدا به ما منت گذاشته،توفیق داده برات جهاد كنیم،ان شاءالله می مونیم توفیق بده برات تیكه تیكه بشیم،ما دست از تو برنمی داریم،تو همین حالات بودند یه وقت ابی عبدالله دید از توی خیمه زن ها صدای ضجه می آد،روضه مو دارم می برم به نقطه اوج ،هركی آماده ناله است بسم الله،
چه خبره؟دید بچه های زینب دارن می دوند،دایی به دادمون برس،چرا؟گفتند دایی مادرمون داره دق می كنه،دایی بیا ببین مادرمون داره یه جوری گریه می كنه،ما می ترسیم از این گریه،الله اكبر،ابی عبدالله اومد تو خیمه،نشست جلو خواهر چه زینبی چه حسینی ،پنجاه و چهار سال باهم بودند،
یه نفر تو این عالم،می تونه زینب و آروم كنه،اونم حسینه،این حسینی كه جلوش نشسته، همونیه كه وقتی به دنیا اومد،خودش زینب و بغل كرد،این حسین روز اول زینب و آروم كرد، این حسین همونیه كه یاالله،نمی خوام بی اشك بری،این حسین همونیه كه وقتی اون شب مادرشون و داشتند شبونه می بردند،می دید خواهرش دنبال جنازه هی می خوره زمین، خدا مادرم را كجا می برند.
این حسین همونه،اون شب زینب و آروم كرد،این حسین همونه كه وقتی باباشو با فرق شكافته،آوردند،زینب و آروم كرد،وقتی جیگر پاره پاره رو دید زینب و آروم كرد،حالا باید كربلا زینب و آروم كنه،خواهر چی شده،نبینم،زانوی غم بغل بگیری،حالا زبون حال خونده،روضه ی من این چند بیته،صدا زد داداش:
آه از این خاک و خارها برگرد
وای از این شوره زارها برگرد
خوب پیداست جای نخلستان
لشگری در غبارها برگرد
جان به لب کرده کودکانت را
خندهی نیزه دارها برگرد
یه اسمی رو ببرم شب دومی براش لعنت بفرستی
حرمله آمده ست و بند آمد
نفس شیرخوارها برگرد
دخترانت چقدر میلزرند
از حضور سوارها برگرد
ای حسین…
ترس دارم که بال و پر بزنند
به علمدارمان نظر بزنند
تا که از خواهرت جدا نشوی
تا که صاحب عزای ما نشوی
تا که در خارهای این صحرا
غرق در زخم ها نشوی
داداش نگام افتاد به این گودال تنم لرزید
تا که در شیب تند آن گودال
با لب تیغ آشنا نشوی
تا لباس تو را ز تن نبرند
تا هم آغوش بوریا نشوی
جان مادر بیا بیا برگرد
آه از این کربلا بیا برگرد
انگار زینب داره می بینه،با چه عزتی پیادش كردند،همه مراقب زینبند،همه مراعات زینب و می كنند،تموم شد روضه ام،همه میآن دورش حلقه می زنند،قد و بالاش و نبینه دشمن،ای وای،همه كاری می كنند،گرد و خاك رو چادرش نشینه،آخه این زینبه،این دختر علی است،
همه مراقبند،نمی دونم،هشت روز دیگه،نه روز دیگه،كار همین زینب،به جایی رسید،دیدند داره وسط بیابون می دوه،هی دو دستی رو سرش می زنه،هی می گه واحسینا،كارش به جایی رسید،این زینب پرده نشین،اومد تو گودال نیزه هارو كنار زد،شمشیرهارو كنار زد،ای وای می خوای بگم آخرش چی شد،این لبهاشو گذاشت رو لبهای بریده،حسین…
← متن روضه شب دوم محرم →
حاج میثم مطیعی
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِالله
خیمه ها برپاست، بسم الله الرحمن الرحیم
کربلا اینجاست، بسم الله الرحمن الرحیم
بار بگشایید یاران چون قرار ما و دوست
در همین صحراست، بسم الله الرحمن الرحیم
آه از آن ساعتی که بسم الله نگفته سر از بدنِ پسر فاطمه جدا کردن.. آه از آن ساعتی که با تنِ چاک چاک نهادی ای تشنه لب، صورت خدا را به خاک…
بار بگشایید یاران چون قرار ما و دوست
در همین صحراست، بسم الله الرحمن الرحیم
هاهُنا مَوضِعُ کَربٍ وَ بَلا، این سرزمین
قتلگاه ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
حسین جان .. حسین جان ..
قتلگاه ماست، بسم الله الرحمن الرحیم ..
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین ..
دست و پا میزد حسین ، زینب صدا میزد حسین ..
حسین جان،حسین جان
خیمه گاه بزم عشاق خدا در دشت خون
تا ابد برپاست، بسم الله الرحمن الرحیم
آقا این بیتُ که خوندم ، یه عرض حاجتی دارم .. آقا اربعین یادت نره مارو .. آقا دستت همیشه روی سرِ ما پیاده هاست، این اربعین به لطف خدا کربلایی ام …حسین جان ، حسین جان
← متن روضه شب دوم محرم →
حاج محمود کریمی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ،عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ،وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ،وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ”
آمد ورودیه بارانی است حال و هوای حسین
در اوج احترام یک کاروان رسیده ، به صحرای ماریه
خیلی باید مَحرم باشیم ناله مادرشو بشنویم برا پسرش داره گریه میکنه ….
گرچه رسیده اند، پایان این سفر شده آغاز مرثیه
زینب به خویش گفت، بوی فراق می رسد از سمت بادیه
قدم به قدم ،لحظه به لحظه خانوم دلشوره اش بیشتر میشه .تو مسیر گفتن: آقا جان! خواهرتون کار داره با شما .مهار ذوالجناح رو برگردوند به تاخت اومد کنار محمل حضرت زینب…
چنان به سرعت برگشت اومد کنار محمل خواهرش زینب ؛خواهر جان ، خانوم جان …خیلی احترام میکرد حضرت زینب رو .داریم به حضرت زینب فرموده : بانو ..
امام حسین با دو رکعت نماز شب عاشوراش همه عالم رو نجات داده بعد به حضرت زینب میگه که منو یادت نره .دعا کنی منو .تو نماز شبت منو دعا کن .
نزدیک و نزدیک تر شد .خواهر جان چی شده ؟ داداش دلم شور زد .یه آن گرد و غبار شد ندیدمت…جلو چشم من باش…
← متن روضه شب دوم محرم →
زینب به خویش گفت ، بوی فراق می رسد از سمت بادیه
قبل از ورود شمر قلبش شکست ، حضرت زهرای مرضیه
ناحیه ی گلو شد شرحِ آن زیارت مخصوص ناحیه
امسال می رسد دست رقیه،دست ابالفضلِ مرثیه
امسال می خورد اصغر از آب مشک و لو چند ثانیه
حی علی الصلاة…حی علی العزا شد و آغاز مرثیه …
دل اضطراب داشت ، شکر خدا رقیه به صورت نقاب داشت…
هر محملی که بود از گیسوی فرشته به دورش حجاب داشت…
کاروان اومدن با یه جلال و جبروت و قانون و مراسمی ؛ همه ی بنی هاشم به صف ایستادن ، عقیله بنی هاشم ، شفیقهی امام حسن ، نایبه ی امام امیرالمومنین ، نایبه ی فاطمه ،علیا مخدره ، بانوی عالم بعد از فاطمه سلام الله علیهما،میخواد از محمل پیاده بشه .شتر رو خیلی آروم نشوندن .همه آماده شدن اول خانوم ، خسته است خانوم ، پیاده شدن …یه قدمی بزنن با ابی عبدالله ..
همه از روی محمل میان پایین.راحت میان پایین…و لو سر سوزنی نمیخواد اذیت بشه…عباس تا رسید زانو زد.سریع زانوهای مبارک رو گذاشت .خانوم جان دستتونو بدید به من. یه دست رو شونه علی اکبر یه دست رو شونه عباس ….
هر رفت و آمدی در کاروان عشق حساب و کتاب داشت .
آمد سکینه و شرم حضور پیش رخ آفتاب داشت…
از ناقه بر زمین زینب قدم گذاشت و اکبر رکاب داشت…
عباس من کجاست ؟ عباس من کجاست ؟
اینجاست خانوم جان…امری دارین؟
آری هنوز پرسشِ زینب جواب داشت…
عباس من کجاست ؟ آری هنوز پرسش زینب جواب داشت .
تو مدینه زینب می گفت عباس کجاست ؟ همه میرفتن صداش می کردن .مثل برق و باد می رسید خانوم جان امری بود ؟
اولین باری که عباس من کجاست؟ جواب نداشت این بود : عباس من کجاست ؟ جوابش کشیدنِ عمودِ خیمه شد .*
حرف از عطش نبود …سقا برای اهل حرم مشک آب داشت .
سیراب و بی صدا پیش رباب، کودک شش ماهه خواب داشت .
وقتی پیاده شد خانوم زینب؛دستش رو ابی عبدالله گرفت شروع کردن تو این بیابونا قدم زدن….
← متن روضه شب دوم محرم →
سید مجید بنی فاطمه
حسین و یارانش ؛ رسیده اند به صحرا طلایه دارانش
بهشت خواهد شد، به زیر پای رباب عاقبت بیابانش
حسین آمده با اویس و مالک و عمار و حجر و سلمانش
ببین چه سقایی که آب هم بکند جان خود به قربانش
زن است و مردترین کسی که حضرت عباس بوده دربانش
دو هدیه آورده که افتخار کند عاقبت به طفلانش
رباب با خنده نشانده اصغر سیراب را به دامانش
موذن این دشت به صوت خویش اذان را نموده از آنش
به رسم هدیه حسن دو ظرف پر عسل آورده نزد جانانش
زمان جلو می رفت به روی دوش زمین کاروان جلو می رفت
تا رسیدن کربلا،تاریخ میگه: اباعبدالله الحسین علیه السلام،هفت مرکب ابی عوض کرده، می دید اسبا حرکت نمی کنند،پیر مردی رو گفتن اومد،حضرت اومد سوال کرد،پیر مرد اسم این سرزمین چیه؟آقا جان! اینجارو نینوا میگن،قادسیه هم میگن، دونه دونه گفت تا رسید به یه جمله تن زینب لرزید،دلشوره ی زینب شروع شد،آقا جان! اینجا رو کربلا میگن،فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست،آب و خاکش با دل و جان آشناست،اینجا همون جاییِ است که جدم رسول خدا فرمود….
زمان جلو میرفت به روی دوش زمین کاروان جلو میرفت
شبیه جنگ جمل دوباره یک حسن نوجوان جلو میرفت
به سمت اکبر خویش دریغ جام جهان نیمه جان جولو میرفت
یه شعبه با شدت به قصد زیر گلو از کمان جلو میرفت
زمان عقب می ماند در زمان گریه سنان جلو میرفت
امیر بود چنان که نیزه تا وسط استخوان جلو میرفت
برای خاتم نه، برای غارت او ساربان جلو میرفت
رقیه دید خودش، برای بوسه به لب خیزران جلو میرفت
گفت: داداش! اگه میشه بیا برگردیم،صدا زد: خواهر غصه نخور عزیزم،گفت: داداش! اینجا بوی جدایی میاد،خدا تو رو ازم نگیره،میخوای درد دلی برات بگم؟ داداش! چهار ساله بودم بین در و دیوار مادرم رو کشتن،بابام و کوفه شهید کردن،دلم خوش بود داداش دارم،سایه ی حسن بالاسرم هست… سایه ی حسین بالاسرمه،یه روز اومدم پاره های جگر حسن و دیدم،ای سایه ی سرم نکنه زینب و تک و تنها بزاری…
حالا همه اومدن پایین،اول کسی که داره علم داری میکنه ابالفضلِ،شروع کردن برا خیمه زدن، دستورات رو ابالفضل میده حالا دونه دونه میخوان زن و بچه رو پیاده کنن،رباب و گفتن بچه شیرخواره داره زودتر پایین بیارید…رقیه رو بغل گرفت،یه مرتبه دیدن جوانای هاشمی جلو یه محملی رو گرفتن،کوچه درست کردن،عباس زانو زد سر مؤدب پایینِ، علی اکبر جلو اومد، میخوان عقیله رو از محمل پایین بیارن،یه دست زینب و علی اکبر گرفت، یه دستش رو قاسم، پا رو پای عباس… چرا دورش و گرفتن؟ چون کسی قد و بالای زینب و نبینه….
با احترام زینب و پایین آوردن،این طرف رو نگاه میکرد قاسم،عبدالله ،عون ،جعفر، محمد،اباالفضل….
اما یه شب…شب یازدهم…همه رو دونه دونه سوار کرد زینب،دور و برش و نگاه کرد دید فقط نامحرم ها ایستادن….
← متن روضه شب دوم محرم →
حاج منصور ارضی
غصه وغم ،اشک وماتم رابه من دادی حسین
بهترین های دوعالم را به من دادی حسین
یازده ماه است کارم را معطل کرده ام
خوب شد ماه محرم را به من دادی حسین
هرزمان دم میدهم یعنی زتو دم میزنم
نیستم عیسی ولی دم را به من دادی حسین
خانه زاد کربلایم خانه ات اباد باد
خانه ام آباد شد غم را به من دادی حسین
پیش ختم الانبیا و پیش ختم الاوصیا
همنشینی دوخاتم را به من دادی حسین
من محرم تامحرم فطرس این خانه ام
بال من افتاد بالم را به من دادی حسین
من حسینیه شدم رخت سیاهم پرچمت
ای به قربانت که پرچم را به من دادی حسین
کار باباران ندارم گریه هایم رانگیر
بهتراز باران زمزم را به من دادی حسین
ریزه خواران محرم سفره دارعالمند
سفره های چند حاتم را به من دادی حسین
من کنار سفره های روضه ات ادم شدم
توبه مقبول آدم را به من دادی حسین
سررسید از حکایات من ودلبر من
تا چه آید وسط دشت بلا برسرمن
این زمینی است که فرمود مادر من
کربلا جای تو و جای حسین دخترمن
من قسم خوردم از شوق تو پرپر بزنم
اگرامروز کنار نفس یارم هست
همچنان کوه بدنبال علمدارم هست
لشکر هاشمیان در پی هرکارم هست
لطفشان درهمه خوابم بیدارم هست
ترسم اوقات خوشم تار شود
تو نباشی به خدا کار دلم زارشود
اگر امروز رکابم شده زانوی قمر
روی اکبرشده ماه شب من تا به سحر
سینه قاسم تو گشته برایم چوسپر
نیست دورروبرم از چشم پراز فتنه خبر
ماه نیمه نشده خسته و دلگیر شوم
هم صدای غم و هم ناله زنجیر شوم
چند روزی نشده شام دلم تار شود
غصه عالم و آدم به سرم بار شود
اکبرت در نظر نیزه گرفتار شود
تیرهم مدعی چشم علمدار شود
پای من را زسرکوی تو دلبر ببرند
ماه نیمه نشده از بدنت سرببرند
← متن روضه شب دوم محرم →
حاج حسن خلج
هزار تا لشكر آمده بیا كه برگردیم،بیا كه برگردیم
یكی با خنجر آمده،بیا كه برگردیم، بیا كه برگردیم
دل نگرون ِ زینب،برا سرت برادر
من هیچی
رباب دلش می لرزه،برا گلوی اصغر
می دونم اینجا یه جوریه،همین كه پام به اینجا رسید،دلشوره ام شروع شد.
برا چی؟
مارو می گیرند از هم،بعیده كه بمونی
سه ساله ات رو بغل كن،حالا كه پیشمونی
زینب جان اینقدر بی تابی نكن
هنوز حرم عمو داره
نگاه به قد و بالای عباس بكن
هنوز حرم عمو داره،غصه نخور خواهر،غصه نخور خواهر
خانمم چرا اینقدر رنگت پریده؟
ركاب محملت میشه،پای علی اكبر ،پای علی اكبر
از الان زوده این جور بی تابی كنی،صبر كن یه خورده
یه روز میآد كه خواهر،مَحرم برات نمونه
آتیش بی حیاها، خیمه رو می سوزونه
وقتی به خیمه ریختند،گوشواره ها رو وا كن
از دست تازیونه، رقیه رو جدا كن
حسین….
تا شنید اینجا كربلاست،فرمود:عباس جان
با احتیاط لاله ی من را زمین گذار
عباس جان:
سه ساله ی من را زمین گذار
با احتیاط یار حرم را پیاده كن
زانو بگیر وقار حرم را پیاده كن
با احتیاط تا كه نیوفتد ستاره ای
می ترسم آنكه گیر كند گوشواره ای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزه گان محترمه در پناه تو
با حوریان رفته به زیر نقاب ها
یك لحظه روبرو نشده آفتاب ها
اینها آفتاب ندیده هستند عباس جان،اینها پرده نشین های پیغمبرند عباس جان
← متن روضه شب دوم محرم →
تو هستی و اهالی ِاین خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند
خیالم راحت ِ عباس جام
هستی تو و به روز حرم شب نمی رسد
چشم كسی به قامت زینب نمی رسد
چقدر كار عباس سنگین شد
از این به بعد ماه حرم آفتاب باش
عباس جان،مراقب این با حجاب باش
جون تو و جون زینب
یك عده یوسفند و یك عده مریمند
احساس می كنم همه دلواپس همند
فرمود:خیمه هارو به پا كنید،دقایقی گذشت. آقا ابی عبدالله دیدند بی بی زینب نیست،خبری از زینب نیست،این طرف آن طرف زینب من كجاست؟ كسی زینب من رو ندیده؟ یه مرتبه دیدند علی اكبر سراسیمه آمد جلو،بابا، عمه رفته پشت یه خیمه ای نشسته زانوهاش رو بغل گرفته،هی زیر لب میگه آخه من چیكار كنم؟
آخه من چه جوری بدون تو برگردم؟سراسیمه رسوند ابی عبدالله خودش رو بالا سر زینب، بالا سر زینب ایستاد آفتاب به صورت زینب نخوره،خواهر جان چی شده اینقدر بی تابی؟سرش رو بلند كرد،گفت: حسین، خدا سایه ات رو از سر من كم نكنه. علی اكبر خبرم كرد،گفت:داری بی تابی میكنی،چیه زینب جان؟فرمود:حسین جان از وقتی پام به این زمین رسیده قلبم تحت ِ فشاره
از آن ترسم به غم دم ساز گردم
تو را بگذارم و خود باز گردم
حرف هایی بین این خواهر و برادر رد و بدل شد،همه راجب به امروز شما،زینب جان:اینجا میشه سرزمینی كه قبله ی دوستان ما میشه،از تمام عالم میآن،زیارت میكنند،برای ما گریه میكنند،خدا گناهاشون رو می بخشه،اگه اینجوریه باشه قبوله فچشم،صبر میكنم، حرف ها كه تموم شد سرش رو بلند كرد یه نگاه به علی اكبر .گفت: علی جان یه دون عمه به تو بدهكار شد،رفتی داداشم رو آوردی ممنونم عزیزم،بدهی رو گذاشت زینب، كی بدهی رو داد؟ابی عبدالله بالا سر علی اكبر نگاه كرد دید زینبم نشسته، حسین…
← متن روضه شب دوم محرم →
حاج محمد رضا طاهری
از خدا هر وقت که اذن محرم خواستم
پیشتر از آن ظهورت را دمادم خواستم
هر زمان هم رخصت سینه زدن می خواستم
پشت بندش دیده ای از اشک زمزم خواستم
خواستم در این عزاداری بساطی جور را
تا که خرج تو شوم رزقی فراهم خواستم
صبح گریه می کنی تا شب، و شب تا صبح را
گریه کردن را شبیه تو دمادم خواستم
وقتی از آقا امام زمان(عج) در عالم رؤیا سئوال كرد برا كدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند،اگه اشك چشمم تموم شه خون گریه می كنم؟ آیا روضه ی جد غریبتون حسین بود؟ فرمود:اگه جدَّم هم بود با من برای این روضه گریه می كرد.آیا روضه ی عمو جانت قمر بنی هاشم بود؟فرمود: اگه عموم هم بود با من گریه می كرد. روضه ی علی اكبر و قاسم؟نه..آقا پس اون كدوم روضه است؟ فرمود:من برای روضه ی عمه جانم زینب ،برای مظلومیت عمه جانم زینب،برای اسیری رفتن عمه جانم زینب
تا عزاداران جدت را بگریانم ز تو
روضه و شعر و گریز و نوحه و دَم خواستم
چون شهیدان در رکاب تو شهادت را ولی
روی دامان تو در خط مقدم خواستم
كجایند اونایی كه با اخلاص برای عمه جان امام زمان اشك می ریختند؟
تو عزاداری و در این روزها غرق غمی
از سر شرمندگی بوده اگر کم خواستم
آقا جان كم خواستم از شما،اما این یكی رو التماستون هم می كنم:
تا که امضای تو زینت بخش طومارم شود
غیر اشک و ناله از تو کربلا هم خواستم
كربلا،كربلا….هر كی دلش دنبال قافله ی حضرت زینب سلام الله علیهاست بگه:كربلا،كربلا…..
این دل تنگم غصه ها دارد
گویا میل كربلا دارد
كربلا كربلا…..
می روم بینم در كجا زینب
شكوه از شمر بی حیا دارد
از راه خسته ای از التهاب می لرزید
تمام ِ عاطفه زیـر ِ نقـاب می لرزید
ستاره رنگ پریده سراغ ِ ماه گرفت
ز ترس و دلهرهی بی حساب می لرزید
گلابِ اشك رویِ گونه هایِ معصومی
كه پوست پوست شد از آفتاب می لرزید
← متن روضه شب دوم محرم →
تا حالا كه سوار برمحمل ها بودند،سایه ی عمو رو سرشون بود،سایه ی داداش علی اكبر رو سرشون بود،حالا كه دارند از مركب ها پیاده میشند،امشب صورت ها سوخته،پوست پوست شده. ای وای از بعد از این چه می كنند بچه ها؟ هر كار كردند مركب تكون نخورد:
گرفته بود زمین پایِ ذوالجناح انگار
ز شرم ِ هِی شدن و اجتناب می لرزید
هر آنچه بیشتر از نام ِ این زمین می گفت
چه بیشتر دلی از هر جواب می لرزید
كجاست این سرزمین؟این جا رو غاضریه میگند،این جا رو نینوا هم میگند.آقا اباعبدالله فرمود:آیا اسم دیگه ای هم داره؟یه وقت یه پیرمردی گفت:آقاجان،بله، این جا رو كرببلا هم میگند. تا گفت:كرببلا. یه وقت دیدند زینب یه آهی كشید،صدا زد وای دلم،حسین جان،این چه سرزمینی است؟یه مرتبه ابی عبدالله صدا زد: اَعوذُ بالله مِنَ الْکَربِ وَالْبَلا
كشید چادرِ عصمت عقیله بر صورت
ز گریه شانهی او در حجاب می لرزید
یه نگاه ابی عبدالله كرد،عباسم چرا معطلی؟ خواهرت رو با احترام پیاده كن،جوانهای بنی هاشم صف كشیدند،جلوتر از همه قمر بنی هاشم،پاهاشو ركاب قرار داد،سیدتی و مولاتی،پای عباس ركاب شد
به خیر گذشت، ز محمل پیاده اش كردند
عجیب پاش ولی بر ركاب می لرزید
نشست سایه و گهواره را تكان می داد
ز برقِ تیرِ سه شعبه رباب(س) می لرزید
ز رسمِ تازهی مهمان نوازیِ كوفه
هنوز شكرِ خدا مشكِ آب می لرزید
وزید گرد و غباری كه بویِ هجران داشت
نگاهِ ابریِ زینب(س) هوای باران داشت
گفت:داداشم،عزیز دلم،این چه سرزمینی است قربونت برم؟
بگو اكبر ببندد محمل من
كه این صحرا نموده خون دل من
اَمون از دل زینب،وای از دل زینب
گفت:گریه نكن عزیز دلم،این وعده ی حتمی خداست،جدم رسول خدا رو در عالم رؤیا دیدم اینجارو بهم نشون داده،زینب جان یاد خاطره ای افتادم برات بگم:از جنگ صفین برمی گشتیم،رسیدیم توی این سرزمین یه چند لحظه بابام امیرالمؤمنین سرش رو گذاشت روی شونه ی داداش حسنم،یه چند لحظه ای خوابید،یه مرتبه دیدم بابام از خواب بیدار شد،شروع كرد گریه كردن،داداشم می گفت:باباجونم چی شده؟چرا اینقدر بی تاب شدی بابا؟ فرمود: الان توی این سرزمین دیدم دریایی از خون ِ،حسینم توی این دریا داره دست و پا میزنه، هرچی میگه: یكی كمكم كنه، كسی به دادش نمی رسه
← متن روضه شب دوم محرم →
گفت حسین(ع)جان
چقدر لشكر ِ مستِ غرور می آید؟
برایِ بستن ِ راهِ عبور می آید!
كتابِ خاطره های دلِ صبورم را
شرارِ تیغ برایِ مُرور می آید
پی گرفتنت از زندگی ِ شیرینم
سپاهِ حرمله با چشم ِ شور می آید
تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت
داداش من كه یادم نرفته،تو همین كوفه،وقتی خشك سالی اومده بود،اومدند دورت رو گرفتند،گفتند: حسین جان بابات علی گفته بیاییم پیش تو،تو دعا كنی خدا باران رحمتش رو بفرسته، حسین جان یادته تا دستت رو بالا آوردی،اصلاً خدا نگذاشت معطل بشی،چنان باران رحمتی تو این شهر فرستاد،سابقه نداشت حسین،یادته حسین اومدند دورت حلقه زدند،گفتند:حسین جان ان شاءالله یه روز برات تلافی می كنیم، حالا موقشه
تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت
كمان و تیر به حدِّ وَفور می آید
میخوای ناله بزنی برای این ناله بزن:
دلم برای گلویِ تو غرق ِ آشوب است
ز بسكه نیزهی پهن و قَطور می آید
به چنگِ مسلخ ِ این دشت چند خورجین سنگ
به قصدِ كشتن ِ آیاتِ نور می آید
ابی عبدالله از همین روز اول سفارش كرد،زینب جان: نكنه بی صبری كنی،نكنه یه وقت موهاتون بر اثر عزاداری در برابر نامحرم مشخص بشه، حالا زینب داره یه روزهایی رو می بینه،گفت:
گُل و خوش آمدِشان پیشكش، چرا دیگر؟
برایِ بردنِ معجر به زور می آید
رقیهی تو دلش آب می شود از ترس
صدایِ شیهه و سُمِّ سُتور می آید
صدایِ مادر ِ پهلو شكسته از حالا
ز سمتِ كوفه ز كُنج ِ تنور می آید
حسین……. با چه عزت و جلالی عمه ی سادات رو پیاده كردند، اما این عزت و جلال چقدر زود تموم شد،چیزی نگذشت اومد كنار گودال،نشست روی خاك،صدا زد آی غیرت الله، پاشو ببین ناموست رو دارند می برند،یكی بیاد به داد زینب برسه….حسین… اشكاتو روی دست بگیر،موقع اجابت دعاست، اللهم عجل لولیك الفرج