در کشور ما و در سراسر جهان، از گذشتههای دور تا به امروز سینه به سینه برای توضیح و بیان سازوکار جهان و آموختن هر مفهوم و باوری داستان و حکایتی میساختند یا از دیگران نقل میکردند و در قالب حکایتها و داستان کوتاه جالب و آموزنده به سایرین بیان میکردند تا از این حکایتهای شیرین و خواندنی درسی بیاموزد و توشهی مسیر زندگی سازد.
این حکایات به زبان ساده نقل میشوند به طوری که برای همه قابل فهم و درک باشند در این مطلب با حکایت خواندنی “مرشد پاکدل و مرید پنهان کار” همراه شما هستیم.
حکایت مرشد پاکدل و مرید پنهانکار
یکی از پیران طریقت که عالمی آگاه و روشندل بود، روزی با یکی از پیروانش به سفر دور و درازی رفت. مرید همراه خود کیسهای پر از زر داشت که در طی سالیان دراز آن را به سختی پسانداز کردهبود و همیشه این کیسه را همراه خود داشت و حتی به مرشد هم در این باره هیچ نگفتهبود و از او پنهان کردهبود. مرشد پیر از راز مرید باخبر بود؛ مگر میشود مرشد از مریدش بیخبر باشد و مرید بتواند چیزی را از استادش پنهان کند. اما از آن جا که میدید مرید به شدت در تلاش است کیسه زر پنهان بماند و او از کیسه چیزی نفهمد، سکوت اختیار کردهبود. این سکوت مرشد مرید را به اشتباه انداختهبود و به خیالش نمی رسید که مرشد پیر از حالش با خبر باشد.
مرشد پیر و مریدش همچنان در راهی که در پیش رو داشتند میرفتند، تا بر سر یک دو راهی رسیدند. بر سر یکی از دو راه تختهای به زمین فرو کردهبودند و دیدند که بر آن خطی حکاکی شدهبود بود که چنین معنی میداد:
زنهار از این راه مروید که دزدان در کمینند. اگر از آن راه دیگر بروید که در امانید. مرشد پیر به دو راهی که رسید قدم در راه خطرناک نهاد.
با شنیدن حرف پیر، رنگ از صورت مرید پرید و تمام پیکرش به لرزه درآمد. رو به سوی مرشد پیر کرد و گفت: ای رهنمون راه حق، از این راه نرویم که بسی خطرها به دنبال دارد و جان عزیزت «خدای ناخواسته» به خطر میافتد.
پیر پاکدل لبخندی ملایم به مرد زد و با صدائی آرام و آهنگی درآمیخته به مهربانی گفت: نور دیدهی من، آن کیسه زر که پنهان کردهای، در درون چاهی بیانداز تا دلت از ترس و وحشت دزدان آسوده شود. این اندک مایه زر که همراه داری خانهی شیطان شده و ابلیس را در پی تو انداختهاست. زر را رها کن تا خانهی جانت از دیو حرص و طمع خالی شود و آرامش خاطر جایگزین پریشانی گردد. ای فرزند دلبند، زر تو را گمراه کرده و از همین روست که نمیدانی به کدام راه باید بروی و از کدام راه پرهیز کنی.
پیام حکایت
حرص میل شديد به چيزى يا میل شدید براى به دست آوردن چيزى است که از رذایل اخلاقی به شمار میرود و ریشهی آن دنیا دوستی است که منجر به دوری از خداوند و معارف زندگی میشود. در احادیث دینی و حکایات اخلاقی، حرص را با قناعت و یاد مرگ میتوان مهار و کنترل کرد. بنابه فرموده امام صادق علیهالسلام، حرص آسایش زندگی را از فرد سلب میکند چون دائما فکر و بدن فرد حریص به علت نگرانی بی فایده از سرنوشتی که سرانجام به سراغش خواهد آمد و نیز به علت حُزن بر داراییهایی که هنوز به دست نیاورده، همواره در رنج و کسالت است و از زندگی بهره و لذتی نخواهد برد و زندگی بی فایدهای را خواهد گذراند.
گاهی در زندگی باید رها کردن را یاد گرفت، به خصوص رهایی از تعلقات مادی و دنیوی که ما را در ترس و اضطراب دائمی نگه میدارند و حتی ممکن است باعث شوند مسیر زندگی را اشتباه انتخاب کنیم. اگر هنر به موقع رها کردن و دل نبستن به امور دنیوی را یاد بگیریم، زندگی سادهتر اما آرامتری خواهیم داشت و میتوانیم به حقیقت زندگی دست یابیم.
برای خواندن حکایات بیشتر در زمینه حرص و طمع نسبت به پول و تعلقات مادی، خواندن داستان ضرب المثل “دندان طمع را کشیدن” را به شما پیشنهاد میکنیم.
نظر شما درباره حکایت “مرشد پیر و مرید پنهان کار” چیست؟ شما چه پیامی از این حکایت متوجه شدید؟
لطفا در انتهای همین مطلب، نظرات و پیشنهادات خود را با ما و کاربران محترم سایت ستاره به اشتراک بگذارید.