حکایت زیبا و آموزنده پیرزن و مسجد پادشاه

حکایت‌ها داستان‌های بسیار زیبایی هستند که خواندن آن‌ها خالی از لطف نیست. حکایت پیرزن و مسجد مصداق انجام کار برای رضای خداست.

حکایت‌ها داستان‌های شیرین و زیبایی هستند که در عمق آن‌ها پند و اندرزهای فراوانی نهفته است. این حکایت‌های کوتاه برای آن بیان شده‌اند تا ما درس زندگانی گرفته و از آن‌ها بتوانیم در رفتارهای اجتماعیمان استفاده نماییم. در ادامه حکایتی زیبا و عبرت آموز از پیرزنی خواهیم خواند که درسی بیادماندنی به همه ما می‌دهد.

حکایت پیرزن و مسجد پادشاه

نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند…

چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت…

شبی از شب ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!!

چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟!

سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است…

مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.!

در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید…

دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت…

صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست…

رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست.

پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد…

تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!

 

حکایت پیرزن و پادشاه
حکایت پیرزن و مسجد پادشاه

بیشتر بخوانید: ١۵ حکایت و داستان کوتاه آموزنده از بزرگان

پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند…

“پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد”

پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟

گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سال‌ام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم…

پادشاه گفت تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!!

گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز…

پادشاه گفت: بله!! جز چه؟
گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه می‌بندند برای بارکشی و…) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود…

تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی می‌کرد خود را به آب برساند نمی‌توانست…

برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم…

پادشاه گفت : آری!!
این کار را برای “رضای خدا” انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!

پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند…

از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.!

کاری که برای رضای خدا انجام گیرد، کاری است که با نیت خالص و بدون شائبه انجام شود. در این کار، شخص تنها به دنبال رضایت خداوند است و هیچ انگیزه دیگری در کار نیست. دقیقا کاری که پیرزن برای حیوان زبان بسته انجام داد.

انجام کاری برای رضای خدا، آثار و برکات زیادی به دنبال خواهد داشت که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

رضایت خداوند: خداوند متعال، از بندگانی که کارهایشان را برای رضای او انجام می‌دهند، خشنود می‌شود و آنان را در دنیا و آخرت پاداش می‌دهد.

قرب الهی: انجام کاری برای رضای خدا، باعث نزدیکی انسان به خداوند می‌شود.

افزایش ایمان و تقو: انجام کاری برای رضای خدا، باعث تقویت ایمان و تقوی انسان می‌شود.

تجلی خیر و برکت: کارهایی که برای رضای خدا انجام می‌شوند، خیر و برکت زیادی را به همراه دارند.

همانطور که گفته شد کار باید برای رضای خدا انجام شود. انجام عملی که برای شهرت باشد پایدار نخواهد بود. برای درک بهتر این موضوع می‌توانید حکایت عابد خشمگین و قوم بنی اسرائیل را در ستاره بخوانید.

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید