ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – «زندگی در پیش رو» باید بهعنوان یکی از «۱۰۰۱ کتاب که باید قبل از مرگ بخوانید!» خوانده شود، اما این مهم است که شما چند سال دارید و «زندگی در پیش رو» را با چه هدفی میخوانید؟ اهمیت این سؤال آنجاست که وقتی کتاب را میخوانید، نگاه شما به آن و درکی که از محتوایش دارید، به سن و تجربهتان از زندگی، موقعیت اجتماعی و فرهنگی شما، محیطی که در آن هستید و سایر عوامل شخصی بستگی دارد. وقتی از مکان رویدادهای داستان و حتی چهره قهرمانان داستان تصویری در ذهن میسازید، سراغ آشناترین تصاویر خواهید رفت.
مطالعه «زندگی در پیش رو» برای من در سه برهه مختلف زندگیام رخ داد:
اولین دفعه دوازده ساله بودم که زندگی در پیش رو را خواندم. در آن زمان رمانهای کمحجم را برای مطالعه انتخاب میکردم. یکبار تصادفی این کتاب را برداشتم. بچهای را تصور کنید آنقدر سر به راه که معنای فحشهای رکیک را نمیداند. این کتاب برایم در حکم راهنما بود! توسط آن با دنیایی آشنا شدم که پیش از آن اصلاً نمیدانستم وجود دارد.
مرتبه دوم دوران دانشجوییام بود. میخواستم عناصر داستان ازجمله پیرنگ، زمان، مکان، زاویه دید، گرهافکنی و گرهگشایی و… را مشخص کنم. برخوردم با رمان خشک، رسمی و عصا قورتداده بود؛ یک دید تخصصی و علمی همراه کنکاش که رمان را قطعهقطعه میکرد و لذت خواندن را از مخاطب میگرفت.
و آخرین بار، همین دو سه روز پیش بود. قسمت عمده «زندگی در پیش رو»ی خودم را گذرانده بودم؛ میدانستم که درد بشریت یعنی چه، میفهمیدم در واقعیت همیشه و هنوز بدکارهها، فقیرها و پیرزنهای غمگین زیادی وجود دارند که در محلههای کثیف، زندگیشان را سپری میکنند. میتوانستم برای رزا خانم دلسوزی کنم، مومو را دوست بدارم و تلخی داستان را بچشم.
ادامه مطلب را بخوانید تا با کتاب زندگی در پیش رو آشنا شوید.
خلاصه رمان زندگی در پیش رو
رمان از قول پسری نامشروع در سن ده چهارده سالگی با بیان شیرین و زبان ساده نقل میشود. او شناسنامهای دقیق ندارد، تنها میداند که نامش محمد است و پدر و مادرش عرب مسلمان بودهاند. مدرک شناسایی او حوالهای است که طبق آن به رزا خانم واگذار شده: «از آقای قادر یوسف بابت پیشپرداخت برای محمد کوچولو، مذهب مسلمان، در تاریخ هفت اکتبر ۱۹۵۶ مبلغ پانصد فرانک دریافت شد.»
قادر یوسف احتمالاً پدر محمد است. او زنی هرزه به نام عایشه را دوست داشته و محمد فرزند آن دو نفر است. قادر یوسف عایشه را با ضربات چاقو به قتل رسانده و پسرش را به رزا سپرده است.
محمد یا همان مومو پیش مادام رزا زندگی میکند و از سه سالگی به بعدش را در خاطر دارد. مومو بسیار بزرگتر از سن و سالش فکر میکند و گاهی جملاتی قصار و فلسفی با لحن بچگانهاش میگوید.
رزا پیرزن یهودی لهستانیالاصل است و همواره کابوس دوره اسارت در آلمان نازیها را در سر دارد. او که ۳۵ سال فاحشه بوده؛ اکنون بازنشست شده و در طبقه ششم آپارتمانی بدون آسانسور در محله فقیرنشین «گوت دور» در حومه شهر پاریس از فرزندان مادرجـ.ها مراقبت میکند و در قبالش پول میگیرد. البته گاهی مقرری ماهانه بچهها قطع میشود، با این حال رزا همچنان از آنها نگهداری میکند. همانطور که مقرری مومو هم قطع شده است.
در ادامه قادر یوسف پس از ۱۱ سال از بیمارستان روانی مرخص میشود و به سراغ پسرش مومو میرود. رزا نهایت تلاش خودش را برای نگه داشتن محمد میکند و مومو نیز علاقهای ندارد که همراه پدرش برود و همانجا نزد رزا خانم میماند.
رزا روز به روز پیرتر و بدحالتر میشود. مومو از رزا خانم مراقبت میکند، حتی برای اینکه رزا خانم بوی خوب بدهد، از مغازه عطر میدزدد. در اواخر رمان رزا میمیرد و مومو تا زمانی که بوی تعفن او ساختمان را برنداشته، مانند شیئی مقدس از جسد او مراقبت میکند. تا اینکه بوی تعفن باعث سررسیدن همسایهها میشود، مومو را در کنار جسد رزا پیدا میکنند و از آن وضعیت بیرون میآورند.
در آخر میفهمیم تمام رمان یک مخاطب خاص داشته؛ مومو در حال تعریف کردن داستان زندگیاش برای شوهر زنی خوشقلب به نام نادین بوده و قصد دارد بقیه عمرش را در کنار خانواده آنها زندگی کند.
بررسی کتاب زندگی در پیش رو
رومن گاری در سال ۱۹۷۵ زندگی در پیش رو را منتشر نموده و نام مستعار امیل آژار را برای نویسنده این رمان انتخاب کرد. او که جایزه گنکور را در سال ۱۹۵۶ با نام اصلیاش برای رمان «ریشههای آسمان» بهدست آورده بود، با اینکار موفق شد تنها کسی باشد که در طول تاریخ دو بار این جایزه مهم ادبی را میگیرد.
نام رمان به وضعیت محمد اشاره میکند؛ مومو زندگی را در پیش رو دارد و نقطه مقابلش خانم رزا و آقای هامیل هستند که زندگی را پشت سر گذاشتهاند و اتفاقاً هر دو از شخصیتهای تأثیرگذار رمان هستند.
زاویه دید رمان، اول شخص است؛ مومو خاطراتش را برای مخاطب بازگو میکند و ما از نگاه شخصیت اصلی به وقایع نگاه میکنیم.
درونمایه داستان زندگی در پیش رو رنجهای مردم جامعه است. مردمی که در محله فقیرنشین «گوت دور» در حومه شهر پاریس در کنار یکدیگر زندگی میکنند و به سبک خودشان به یکدیگر عشق میورزند.
این مردم هرکدام از یک ملیت و یک کشور در آنجا جمع شدهاند، اما تعصبهای مذهبی و نژادی خود را کنار گذاشتهاند و به چشم انسان به یکدیگر نگاه میکنند. بهعنوان مثال در جایی از رمان دکتر کاتز به مومو میگوید: «تو اولین عربی هستی که میخواهد یک جهود را به اسرائیل بفرستد.» پیش از آن نیز رزای یهودی هر کار از دستش برمیآمده برای مومو کرده است.
نویسنده قصد دارد چگونه برخورد کردن با زندگی را در قالب داستان بیان کند؛ به همین خاطر زندگی در پیش رو در عین حال که تلخی بخشی از جامعه را به تصویر میکشد، مملو از جملات مفهومی و فلسفی شیرین درباره زندگی است. مومو اگر دزدی میکند، صرفاً برای جلب توجه است، اگر خانه را کثیف میکند، چون فکر میکند اینطوری مادرش برمیگردد و رفتارهایش دلیل عاطفی بخصوصی دارند.
بجز مومو که قهرمان داستان است، دیگر شخصیتها در جای جای رمان وارد میشوند تا نقشآفرینی کنند؛ در خاطرهای که مومو از آنها دارد، حضور پیدا میکنند و سپس محو میشوند. پیرنگ خطی رمان بارها به هم میریزد و وقایع داستان از لحاظ زمانی عقب و جلو میروند.
داستان پایان باز دارد و مومو به زندگی ادامه میدهد تا با چالشهای آن دست و پنجه نرم کند.
ترجمه فارسی زندگی در پیش رو
زندگی در پیش رو ترجمه لیلی گلستان سالهاست که بهعنوان ترجمهای معتبر شناخته میشود، گرچه این ترجمه روند عادی تجدید چاپ را طی نکرده است. در سال ۱۳۵۵ انتشارات امیرکبیر این رمان را با ترجمه گلستان در ۲۴۴ صفحه منتشر کرد. نام نویسنده «امیل آژار» نوشته شده بود. این کتاب یک سال پس از انقلاب نیز در بازار موجود بود. با واگذار شدن انتشارات امیرکبیر بعد از چند دوره تجدید چاپ کتاب توقیف شد. از مترجم خواستند که این کودک بیادب را ادب کند. لیلی گلستان حاضر به این کار نشد و زندگی در پیش رو توقیف شد و ۱۲ سال ممنوعیت چاپ داشت.
بعدها برای اینکه زندگی در پیش رو مجوز چاپ بگیرد، کار کتاب به تعدیل و سانسور کشانده شد؛ این کار انجام شد و گلستان اعلام کرد: «کمتر از آنچه فکر میکردم تعدیل صورت گرفت.» لیلی گلستان پس از درآوردن کتابش از لیست ممنوعها آن را به نشر بازتاب نگار سپرد.
در مقدمه این کتاب آمده است: «به هیچ وجه سعی نکردم که نثر بچه را شسته و رفته تحویل خواننده بدهم، نهایت سعیام را کردهام تا آنجا که مجاز بودم حرفهای به ظاهر رکیک را به ناسزاهای مؤدبانه مبدل نسازم. امانت در ترجمه را بر عفت کلامِ ساختگی ترجیح دادهام.»
این کتاب مجدداً در اواخر دهه هشتاد ممنوعالنشر شد. چاپهای غیرقانونی زیادی از این کتاب به فروش رفت. چاپهای آفست که با هدف سودآوری عملاً حق کپی رایت را زیر پا گذاشتند؛ با اینحال مترجم اعلام کرد قصد من از ترجمه مالاندوزی نبود، بلکه دوست داشتم خوانده شود که دارد خوانده میشود.
زندگی در پیش رو سال ۹۷ دوباره از لیست ممنوعهها بیرون آمد! ترجمه گلستان را نشر ثالث منتشر کرد. سه هفته از اولین چاپ نگذشته بود که کتاب به چاپ چهارم رسید. اکنون این رمان به چاپ سیزدهم رسیده، تعداد صفحاتش ۲۳۲ صفحه و قیمت آن ۲۸۵۰۰ تومان است.
این رمان رومن گاری همچنین با نام «زندگی پیش رو» در سال ۹۸ با ترجمهای از لیلا عبداللهی به همت نشر جامی ـ. مصدق در ۲۰۰ صفحه با قیمت ۲۶۰۰۰ تومان به بازار آمد.
جملات فلسفی کتاب زندگی در پیش رو
زندگی میتواند زیبا باشد، اما هنوز کسی آن را زیبا ندیده و فعلاً باید سعی کنیم که خوب زندگی کنیم.
او هرگز نمیتوانست کاملاً آسوده خاطر باشد. چون برای آسودگی کامل، باید میمرد. در زندگی همیشه وحشت وجود دارد.
آدم برای زندگی کردن باید از زمان جوانی دست به کار شود. چون بعداً تمام ارزشهایش را از دست میدهد و هیچکس هم در حقش لطفی نمیکند.
امید، همیشه از همه چیز قویتر بوده.
فهمیدن، گاهی کارها را که درست نمیکند سهل است، حتی خرابتر میکند.
هیچچیز سفید سفید یا سیاه سیاه نیست و گاهی سفید همان سیاهیست که خودش را جور دیگری نشان میدهد و سیاه هم گاهی سفیدی است که سرش کلاه رفته.
وقتی آدم دل و دماغ ندارد، چیزهای خوب، خوبتر به نظر میآیند. وقتی آدم دلش میخواهد بمیرد، شکلات از مواقع دیگر خوشمزهتر میشود.
ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؛ ﺍﮔﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺭﺩﻧﮕﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﯾﻢ، ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﺩ ﺑﻪ ﭼﺎﮎ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻏﯿﺮﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﯽﺷﻮﻡ؛ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﻭﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻫﯿﭻﮐﺠﺎ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩﻡ.
بخشهای خواندنی از رمان زندگی در پیش رو
آن اولها نمیدانستم رزا خانم به خاطر حوالهای که آخر هر ماه میرسید از من نگهداری میکند. وقتی این موضوع را فهمیدم، شش هفت سالم بود، و وقتی فهمیدم برایم پول میدهند یکه خوردم. تا آن وقت فکر میکردم رزا خانم به خاطر خودم دوستم دارد و هر کداممان برای هم ارزش خاصی داریم. یک شب تمام گریه کردم و این اولین غم بزرگم بود.
رزا خانم وقتی فهمید غصهدار شدهام برایم تعریف کرد که خانواده معنایی ندارد و حتی کسانی هستند که وقتی به تعطیلات میروند سگشان را به درخت میبندد و به این ترتیب هر سال سه هزار سگ از بیمحبتی میمیرند. مرا روی زانویش نشاند و برایم قسم خورد عزیزترین کسی هستم که در زندگی دارد. اما من همان وقت به فکر حواله افتادم و گریه کردم و رفتم.
«آقای هامیل، چرا همیشه لبخند میزنید؟»
«مومو کوچولو، هر روز خدار را شکر میکنم که به من حافظه خوبی داده…»
اسم من محمد است، اما همه برای اینکه سن مرا کوچکتر کنند، مومو صدایم میزنند. «…شصت سال پیش که جوان بودم، با زنی جوان آشنا شدم. او مرا دوست داشت، من هم دوستش داشتم. هشت ماه گذشت و بعد خانهاش را عوض کرد. حالاکه شصت سال گذشته، هنوز هم به یادش هستم. بهش گفتم: فراموشت نمیکنم. سالها گذشت و فراموشش نکردم. گاهی اوقات ترس برم میداشت، چون هنوز زندگی درازی در پیش داشتم، و چطور میتوانستم به خودم، به خود بیچارهام، اطمینان بدهم در حالی که مدادپاککن به دست خداست؟ اما حالا آرامم. دیگر جمیله را فراموش نمیکنم. وقت زیادی باقی نمانده. پیش از این که فراموشش کنم میمیرم.»
هنوز نمیدانستم که بعدها پلیس خواهم شد یا تروریست. این را بعدها که بزرگتر شدم خواهم فهمید. اما کشتن را خیلی نمیپسندم، برعکسش را ترجیح میدهم. نه، چیزی که دوست دارم، این است که کسی بشوم مثل ویکتور هوگو. آقای هامیل میگوید با کلمات میشود همه کار کرد، بی آنکه کسی را به کشتن بدهیم. به وقتش خواهیم دید. آقای هامیل میگوید کلمات از هر چیزی قویترند.
اگر عقیده مرا بخواهید، میگویم اگر جوانکها تفنگ به دست دارند به خاطر این است که وقتی بچه بودهاند کسی بهشان محل نگذاشته؛ نه کسی آنها را دیده و نه کسی آنها را شناخته. حتی هستند بچههایی که مجبور میشوند از گرسنگی بمیرند تا کسی بهشان توجهی بکند. بعضیهایشان هم گروههایی تشکیل میدهند تا توجه جلب کنند.
من هرگز ندانسته بودم که برای جلب توجه چه باید میکردم. باید کسی را میکشتم یا گروگان میگرفتم یا چه میدانم. برایتان قسم میخورم که توی دنیا آنقدر بیتوجهی زیاد است که مجبور به انتخاب هستیم، عیناً مثل تعطیلات که نمیشود هم به ییلاق رفت هم به کنار دریا. آدم مجبور است از بین بیتوجهیهای دنیا آنهایی را که بیشتر میپسندد انتخاب کند. آدمها همیشه بهترینها و گرانترین را انتخاب میکنند. مثل نازیها که کارشان به قیمت میلیونها آدم تمام شد یا قضیه ویتنام.
سخن پایانی
زندگی در پیش رو رمانی است که ارزش خواندن و چند بار خواندن را دارد و آن را در هر سنی که باشید به شما توصیه میکنیم. این کتاب به صورت فایل پی دی اف و کتاب صوتی در اینترنت موجود است و فیلمی نیز با اقتباس از این رمان ساخته شده است. اگر دوست دارید با نویسنده آن آشنا شوید، چکیده بیوگرافی رومن گاری را میتوانید در مطلب معرفی کتاب خداحافظ گاری کوپر بخوانید.
خوشحال میشویم که دیدگاهتان را درباره این مطلب با دیگر مخاطبان ستاره در میان بگذارید؛ بنویسید آیا قصد خواندن زندگی در پیش رو را دارید یا آن را خواندهاید و اگر خواندهاید نظرتان راجع به آن چیست.