تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدها، همانند داستان عصای حضرت موسی در دریا یکی از معجزات اوست که در این مطلب، آن را به زبان ساده بیان میکنیم.
داستان تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدها
موسی با برادرش هارون نزد فرعون رفتند و خواستند که فرعون را به یکتا پرستی دعوت کنند، اما فرعون قبول نکرد. پس موسی گفت: حتی اگر نشانه آشکاری درباره پیامبری خویش برایت بیاورم قبول نمیکنی؟ فرعون: گفت: اگر راست میگویی آن را بیاور! در این هنگام موسی عصای خود را به زمین انداخت، ناگهان دیدند که آن عصا به صورت ماری بزرگ درآمد، سپس موسی دستش را در جیب خود فرو برد و بیرون آورد، همه حاضران دیدند دست او سفید و درخشنده شده است.
فرعون به اطرفیانش گفت: این موسی جادوگری آگاه و ماهر است! او میخواهد با سحر و جادو شما را از سرزمینتان بیرون کند، شما چه نظری دارید؟ اطرافیان فرعون گفتند: به موسی و برادرش هارون زمان بده و مأمورانی را در تمام شهر بگذار تا جادوگرانی ماهر پیدا کنند و آنها را نزد تو بیاورند.
فرعون، مأمورانش را به همه نقاط مصر فرستاد، تا جادوگران را نزد او ببرند. مأموران او تعداد زیادی از جادوگران را آوردند. ساحران به فرعون گفتند: در صورتی که بر موسی پیروز شوند، از فرعون پاداشی گرانبها میخواهند. فرعون هم پذیرفت و قول داد تا به آنها ثروت و مقام بدهد.
در روزی که قرار بود همه دور هم جمع شوند و موسی و جادوگران مبارزه کنند، تعداد زیادی از مردم هم جمع شدند. فرعون و اطرافیانش در جایگاه مخصوص خود نشستند. ساحران با غرور به موسی علیه السلام گفتند: آیا اول تو عصای خود را میاندازی یا ما بساط و وسایل جادویی خودمان را بیندازیم. موسی با خونسردی پاسخ داد: شما کارتان را شروع کنید.
ساحران، طنابها و عصاهای خود را به میدان انداختند و جادویی عجیب را نشان دادند که ترسناک بود. آنها به قدری به پیروزی خودشان مغرور بودند که گفتند: به عزت فرعون قطعاً ما پیروزیم. وسایلی که ساحران به میدان انداختند، به شکل مارهایی بسیار بزرگ درآمدند. همه تماشاچیان از دیدن این صحنه تعجب کرده بودند.
در قلب موسی که همراه برادرش هارون بود، ترس اندکی به وجود آمد و نگران شد که مبادا جادوگران پیروز شوند. در این هنگام خداوند به موسی وحی کرد: نترس! برتری و پیروزی با توست. عصایی که در دست داری بیانداز، عصای تو همه آنچه را جادوگران ساختهاند میبلعد.
موسی، عصای خود را انداخت و عصا به اژدهایی بزرگ تبدیل شد که به جان مارها و اژدهاهای مصنوعی ساحران افتاد و همه آنها را بلعید. تماشاچیان به قدری وحشتزده شده بودند که فرار کردند. جمعیت زیادی در زیر دست و پا ماندند و کشته شدند.
فرعون و طرفدارانش متعجب بودند. جادوگران میدانستند کاری که موسی انجام داده از نوع جادو نیست. چون اگر سحر و جادو بود وسایل آنها را نمیبلعید و نابود نمیکرد. آنها میدانستند که قدرت الهی چنین کاری انجام داده. به همین دلیل ساحران به خاک افتادند و به خدا سجده کردند و گفتند: ما به پروردگار جهانیان، پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم.
فرعون مطمئن شد که نتوانسته موسی را شکست بدهد. او به جادوگران گفت: موسی، بزرگ و استاد شما است و او به شما جادوگری را یاد داده، به همین دلیل هم بر شما پیروز شد. به زودی دست و پاهای شما را بر عکس یکدیگر (پای راست و دست چپ) قطع میکنم و همه شما را دار میزنم.
جادوگران که به خدای موسی ایمان آورده بودند، گفتند: مهم نیست، هر کاری که میتوانی انجام بده، ما به سوی پروردگارمان باز میگردیم و امیدواریم پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد.