ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – انشا درباره فیل و فنجان شاید با تصور یک فیل نشسته در فنجان آغاز گردد و پس از آن ذهن به مفاهیم مشابه و شاید در عین حال بسیار متفاوتی پر میکشد. به هر صورت مفهوم عدم تناسب و یک وجهه فانتزی با آن همراه خواهد بود.
با نوشتن انشا درباره فیل و فنجان میتوان یکی از بامزهترین مناظر و تصورات فانتزی را به شکلی به دنیای واقعیت پیوند زد. شاید پیشتر بارها از این عبارت ترکیبی استفاده کرده باشید، اما باید دید در قالب یک انشا، چه فرمی به خود میگیرد.
انشا درباره فیل و فنجان
انشا اول: پسرعمه های فیل و فنجانی
مقدمه (زمینه سازی)
میخواهم درباره امروز بنویسم، امروز که به جشن تولد دو تا از پسرعمههایم دعوت شدهام. آنها با هم دوقلو هستند، اما مادربزرگ همیشه میگوید که این دو برادر مانند فیل و فنجان مینمایند. گرچه هردوی آنها همسن و سال همدیگرند، اما یکی از آنها قدبلند و چهارشانه و دیگری قدکوتاه و بسیار لاغر است. همیشه در خانواده درباره تفاوتهای آنها صحبت میشود و خودشان هم از این تفاوت در ظاهرشان تعجب زده هستند. بعضی وقتها تفاوت این دو با همدیگر، باعث خنده میشود، بعضی وقتها هم میزان تفاوت این دوقلوها که باید نقطههای مشترک زیادی با هم داشته باشند، آنقدر زیاد است که همه را تعجب زده میکند!
بندهای بدنه (متن نوشته)
پدرم میگوید آنها تنها پنج دقیقه با هم اختلاف سنی دارند و جالب این جاست که برادر بزرگتر، از نظر ظاهر ریز اندامتر و لاغرتر است و برادر کوچکتر اندام درشتتری دارد. پدرم می گوید که وقتی آنها به دنیا آمدند تفاوتی بینشان نبود و حتی در کودکی هم شبیه هم بودند؛ اما کم کم فاصله قدشان از هم زیاد شد و حالا به جایی رسیده که به آنها فیل و فنجان میگوییم!
آنها حتی از نظر درسی هم مانند فیل و فنجان هستند؛ برادری که لاغر است همیشه نمرههایش بیشتر از آن یکی بوده و درسش از او بهتر است. اما با این که آنها از نظر قد و قواره و توانایی جسمی و نمرات درسی با هم فرق زیادی دارند، باز هم خیلی همدیگر را دوست دارند و به هم احترام میگذارند و بسیار به هم وابسته هستند. حرکات آنها خیلی شبیه به همدیگر است، اما سلیقههایشان با هم تفاوت دارد. برادر بزرگتر دلش میخواهد یک دانشمند معروف باشد، در حالی که برادر کوچکتر دوست دارد یک بسکتبالیست حرفهای شود.
فیل و فنجان بودن این دو برادر هم از نظر قد و اندازه، هم از نظر قدرت بدنی و هم از نظر درس طوری است که ما بعضی اوقات نمیتوانیم آنها را برادرهای دوقلو بدانیم. اما با تمام اینها محبت و مهربانی آنها نسبت به هم واقعا مانند دو برادر است. آنها به هم کمک میکنند و در کنار هم مشکلات و نقصهای یکدیگر را جبران مینمایند. پدربزرگم همیشه میگوید که این دو برادر مکمل هم هستند. تفاوت ظاهریشان نه تنها باعث نشده که صمیمیت و دوستی و عاطفه برادرانه آنها نسبت به هم کم شود، بلکه مقدار عشق و علاقه و اهمیت و ارزشی که برای یکدیگر قائل هستند، واقعا قابل تحسین است. آنها با هم به مدرسه میروند و با کمک هم درس میخوانند. در کنار هم ورزش میکنند، با هم به مسافرت و تفریح میروند و حتی در جمعهای خانوادگی در کنار هم ساز مینوازند و بهترین دوستهای همدیگر به حساب میآیند. در واقع نمیتوان هیچ وقت آنها را جدا از هم تصور کرد.
مادر آنها میگفت پیوند صمیمیت این دو برادر خیلی محکم است. او از مسافرتی تعریف میکرد که به هنگام شنا کردن، برادر بزرگتر در آب دریا افتاده بود و نزدیک بود غرق شود، اما برادر کوچکتر با زحمت فراوان او را از بین موجهای تند بیرون کشیده بود. حتی از روزی تعریف کرد که برادر بزرگتر با وجود این که مریض بود تمام روز به برادر کوچکتر در درسهایش کمک میکرد تا او بتواند نمره خوبی در امتحانش بگیرد. همه میدانند که آنها با هم خیلی مهربان هستند و همدیگر را از همه آدمهای دنیا بیشتر دوست دارند.
بند نتیجه (جمع بندی)
امروز جشن تولد هفده سالگی این دو برادر است؛ آنها هفده سال در کنار هم زندگی کردند. با وجود همه تفاوتها و شباهتهایی که با هم دارند، همدیگر را دوست داشته و به هم کمک کردند. وقتی آنها را میبینم فکر میکنم که تفاوت آدمها با هم مهم نیست، بلکه مهربانی و خوش قلبی آنها نسبت به همدیگر مهم است، حتی اگر فرقهای زیادی با هم داشته باشند.
انشا دوم: یک روز در باغ وحش
مقدمه (زمینه سازی)
هفته پیش پدربزرگ به خانه ما آمد و من بسیار خوشحال بودم. او از من پرسید که چه مقصدی را برای تفریح دوست دارم و من هم باغ وحش را انتخاب کردم. با پدربزرگ به باغ وحش رفتیم و با این که من قبلا هم به باغ وحش رفته بودم، این بار با وجود پدربزرگ خیلی بیشتر به من خوش گذشت و یک روز عالی را در کنار او گذراندم. حالا هم دلم میخواهد درباره سفر چند ساعتی خودم به باغ وحش بنویسم؛ درباره ماجرای فیل و فنجان!
بندهای بدنه (متن نوشته)
در حالی که دست در دست پدربزرگ از کنار قفس حیوانات مختلف میگذشتیم و من با خوشحالی و گاهی با تعجب به آنها و حرکاتشان نگاه میکردم، پدربزرگ درباره حیوانات صحبت میکرد و راجع به آنها و نوع زندگی کردنشان به من توضیح میداد. من هم دلم میخواست بیشتر بدانم. وقتی به نزدیکی قفس فیل رسیدیم صدای بلند آن به گوشم رسید. من قدمهایم را تندتر کردم و در کنار قفسش ایستادم. برای دیدن چهره فیل باید سرم را بالا میگرفتم و به چشمهای ریز و خرطوم بزرگش نگاه میکردم. برای من خیلی تعجب آور بود که حیوان بزرگ و غول پیکری مانند فیل، فقط از گیاهان تغذیه میکند و گیاهخوار است. همیشه فکر میکردم که فیل با آن اندام بزرگش برای سیر شدن نیاز به شکار و خوردن حیوانات بزرگ دارد.
اما بعدا متوجه شدم که همین بزرگ بودن جثه فیل، به او اجازه نمیدهد که سریع باشد و بتواند به دنبال شکارش بدود. در عوض خدا به او توان این را داده که بتواند با خوردن گیاهان، سیر شود و به زندگیاش ادامه دهد.
خدای من! من داشتم بزرگترین حیوان را از نزدیک و از پشت میلههای قفس میدیدم! حتی اگر به آن طرف قفس میرفتم و خودم را حرکت میدادم و دستم را از میلهها داخل میبردم، میتوانستم آن را لمس کنم! اما پدربزرگ به من هشدار داد که این کار خطرناک است و ممکن است به من آسیبی وارد شود. با اینکه همیشه دوست داشتم فیلها را در جنگل ببینم، اما حالا هم با دیدن یکی از آنها در قفس و از این فاصله نزدیک، هیجان زده و خوشحال بودم و دوست داشتم زمان بیشتری آنها را نگاه کنم. هیچ کدام از خوراکیهایی که برای دادن به حیوانات دیگر با خودم آورده بودم، به درد فیل نمیخورد و در قفس آن فقط سبزیجات و گیاههای مختلف قرار داده بودند. همین طور که غرق تماشای فیل و حرکات بامزه او بودم، متوجه شدم که یک فیل کوچک از داخل لانهای که در قفس ساخته شده بود بیرون آمد؛ این فیل بزرگ بچهای کوچک داشت.
پدربزرگ خندهکنان گفت که فیل و بچهاش واقعا مانند فیل و فنجان هستند؛ من با تعجب به او نگاه کردم و پدربزرگ ادامه داد: این فیل کوچک در مقابل مادرش مانند یک فنجان است و من تازه متوجه حرف او شدم. وقتی با دقت بیشتری به آنها نگاه کردم، فهمیدم که قد این فیل کوچک فقط تا زانوی مادرش است. او واقعا خیلی کوچک است و مثال پدربزرگ برای مقایسه اندازه آنها با هم مناسب است. بعد از بازگشتن از باغ وحش و آمدن به خانه، من هنوز به حیواناتی که در باغ وحش دیدم فکر میکردم، مخصوصا به آن فیل عظیم الجثه و بچه کوچکش!
اما آن شب اتفاق عجیبی افتاد و آن این که من خواب عجیبی دیدم؛ خواب یک فیل بزرگ را دیدم که قصد داشت خودش را داخل یک فنجان کوچک جا بدهد و بعد هم فنجان به طور سحرآمیزی بزرگ شد و فیل را داخل خود کشید! وقتی از خواب بیدار شدم فهمیدم که فکر کردن زیاد درباره مثال پدربزرگ باعث شده که من این خواب عجیب را ببینم.
بند نتیجه (جمع بندی)
گشت و گذار آن روز من در باغ وحش یک خاطره به یاد ماندنی بود و مثال پدربزرگ و خوابی که بعد از آن دیدم را هیچ وقت فراموش نمیکنم، من دوست دارم باز هم به باغ وحش بروم و به قفس آن فیل و بچه زیبایش سر بزنم. کاش میشد آنها را آزاد کنم و خیالم راحت باشد که تمام حیوانات در جنگل و بدون قفس زندگی میکنند و خوشبختند.
سخن پایانی
انشا درباره فیل و فنجان اگر چه مفهومی بامزه و فانتزی به شمار میآید؛ اما با این همه میتواند به عنوان تمثیلی از تفاهم و همکاری در عین تفاوت از زمین تا آسمان، مطرح شود. اگر به یافتن تفاوتها بین دو موضوع و نوشتن درباره آن علاقهمندید میتوانید نمونه انشاهای مقایسه ای (انشا به روش سنجش و مقایسه) را نیز در ستاره بخوانید. شما چه چیزی را با زمزمه عبارت فیل و فنجان به یاد میآورید؟ از تصورات خود در این خصوص با ما و خوانندگان ستاره بگویید.
امیرحسین
سلام . با تشکر از سایت عالی ستاره بابت انشای عالی . میخواستم یه اشکالی رو از متن انشا بهتون بگم . داخل متن انشا گفته شده که برادر لاغر درس و نمراتش خوبه ولی بعد از چند خط نوشته شده که برادر بزرگ اندام با اینکه مریض بود به برادر لاغر در درس هایش کمک میکند . لطفا این متن رو اصلاح کنید .
مدیر سایت
مخاطب عزیز از نظر معنایی ایرادی در متن ارائه شده وجود ندارد. در واقع با اینکه برادر با اندام لاغرتر از نظر درسی تواناییهای بیشتری دارد ولی برادری که تنومندتر است نیز میتواند در شرایط خاص، از نظر درسی نیز به بردار خود کمک کند.
عرفان
عالی هر کس نخونه اشتباه کرده