اشعار سهیل محمودی؛ منتخبی از زیباترین اشعار و ترانه‌ها

سهیل محمودی شاعر، نویسنده و مجری، در شکل‌گیری زبان شعر انقلاب نقش به سزایی را ایفا کرده است. منتخب اشعار سهیل محمودی را در مجله ستاره بخوانید.

اشعار سهیل محمودی

سید حسن ثابت محمودی که اغلب با نام سهیل محمودی شناخته می‌شود؛ شاعر، نویسنده و مجری ایرانی است. او در ۲۷ دیماه ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. وی در محله‌های قدیمی تهران، از کودکی با چاووشی‌خوانی حاجیانی که از مکه می‌آمدند آشنا شد. پس از فراغت از تحصیل به کار مطبوعاتی روی آورد و پس از انقلاب در ۱۸ سالگی به فضای مطبوعاتی وارد شد.

ورود او به عرصه شعر و آشنایی با رموز آن در پی آشنایی با اشعار مهرداد اوستا و شخصیت او صورت گرفت. وی تخلص سهیل را برای خود برگزید و هرچند اغلب با این نام شناخته می‌شود، کم‌تر از آن در شعر استفاده می‌کند. ترانه‌های سهیل محمودی توسط خوانندگان بسیاری خوانده شده است. محمودی سابقه نویسندگی برنامه ادبی و فرهنگی در انتهای شب را دارد. 

این شاعر بیشتر در قالب غزل و ترانه شعر می‌سراید. در نخستین مجموعه شعر خود (دریا در غدیر) به دوبیتی و رباعی نیز پرداخته است که موضوع عمده دوبیتی‌های وی شعر درباره شهید و شهادت است. همچنین در آثار او، بیشتر شعرهایی که رنگ حماسه به خود گرفته‌اند، در قالب رباعی سروده شده‌اند.

گزیده ای از بهترین اشعار سهیل محمودی

دست تو باز می‌کند پنجره‌های بسته را
هم تو سلام می‌کنی رهگذران خسته را

دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم
آینه قدیمی غبار غم نشسته را

پنجره بی‌قرار تو، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو لاله دسته دسته را

شب به سحر رسانده‌ام دیده به ره نشانده‌ام
چشم به راه مانده‌ام جمعه عهد بسته را

این دل صاف کم‌کمک شدست سطحی از ترک
آه شکسته‌تر مخواه آینه شکسته را…

✿•❀•✿

عشق طرح ساده لبخند ماست
معنی لبخند ما پیوند ماست

عشق را با دست‌های مهربان
هر که قسمت می‌کند مانند ماست

عشق یعنی اینکه ما باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ماست

دوستی همسایه نزدیک ما
مهربانی نیز خویشاوند ماست

شرح مبسوط زیان و سود عشق
چشم غمگین و دل خرسند ماست

گرچه ما خود را نصیحت می‌کنیم
عشق اما بی خیال پند ماست

دست خوبت را به دست من بده
دست‌های ما پل پیوند ماست

در همه قاموس‌های معتبر
عشق تنها واژه پسوند ماست

کیست عریان‌تر ز ما در متن عشق
ارتفاعات غزل الوند ماست

✿•❀•✿

عکس سهیل محمودی شاعر معاصر ترانه سرا

در رهت از پا فتادم یا علی دستم بگیر
سر به سودای تو دادم یا علی دستم بگیر

در میان گریه می‌خندم چو ابر نوبهار
با غمت پیوسته شادم یا علی دستم بگیر

سایه‌بان خستگی‌ها یا علی مهر تو بود
حاصل ما از دو دنیا یا علی مهر تو بود

در شب دریای طوفانی و امواج بلا
ساحل آرامش ما یا علی مهر تو بود

دین حق را هیچ راهی یا علی غیر از تونیست
بی پناهان را پناهی یا علی غیر ازتو نیست

یا علی گفتیم و از غم‌ها رهایی یافتیم
عاشقان راتکیه گاهی یا علی غیر از تونیست

غیراز تو یاری ندارم یا علی دستم بگیر
سر به پایت می‌گذارم یا علی دستم بگیر

از تو من سرشارم و با یاد تو تا اوج عشق
رهسپارم رهسپارم یا علی دستم بگیر

✿•❀•✿

باید ای دل اندكی بهتر شویم
یا نه! اصلاً آدمی دیگر شویم

از همین امروز هنگام نماز
با خدا قدری صمیمی‌تر شویم

سوء ظن در خوبی گل‌ها بد است
یادمان باشد كه خوش باور شویم

مثل رؤیای درخت و روح گل
زیر احساسات باران تر شویم

مثل رود از ذهن دریا بگذریم
با خیال آب هم بستر شویم

با همه افسردگی امّیدوار
آتشی در زیر خاكستر شویم

زیر دست و پای داغ آفتاب
مثل خواب لاله‌ای پرپر شویم

✿•❀•✿

ما حادثه‌ای بی ثمر و فاجعه باریم
ابریم که باید همه عمر بباریم

آیینه، ولی یکسره خاکستری و محو
یک واقعه گمشده، در پشتِ غباریم

فرزانگی و حوصله، تقدیر من و توست
باید همه ثانیه‌ها را بشماریم

بسیار عزیزند، مگر خاطره ها را
در گوشه دفترچه خود جا بگذاریم

یک عمر دریغ است سرانجام من و تو
انگار که صد سال ز هم فاصله داریم

تردید! همین یک کلمه مشکل ما بود
ای کاش که می‌شد به یقین دست برآریم

شاید شب تشویش، عطش‌کامی خود را
تا صبح، به آرامش باران بسپاریم

بس کن به چه دلگرم بمانیم؟ که حتی
یک لحظه به فردای خود امید نداریم

✿•❀•✿

گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده‌ام
عشق من! قبول کن هنوز بی تو مانده‌ام

تو: نهایت تمام قله‌های دوردست
من: کسی که عشق را به قله‌ها رسانده‌ام

هر شب از هزار و یک شبی که با تو بوده‌ام
دامنی ستاره پیش پای تو فشانده‌ام

گرچه من سرم برای عشق درد می‌کند
با وجود این، تو را به دردسر کشانده‌ام

دامن تمام ابرهای دوردست را
با هوای آفتاب روی تو تکانده‌ام

گرچه آسمان تمام هستی مرا گرفت
بر لبم به خاطر تو شکوه‌ای نرانده‌ام

خوب من! به جان آینه، به چشم تو، قسم
یک دل زلال در برابرت نشانده‌ام

حرف آخرم: همین که با تمام شاعریم
غیر تو، برای هیچکس غزل نخوانده ام!

✿•❀•✿

دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
شکسته باد کسی کاین چنینمان می خواست

شما چه قدر صبود و چه قدر خشم آگین
حضورتان چو تلافی صخره با دریاست

به استواری،معیار تازه بخشیدید
شما نه مثل دماوند،او به مثل شماست

بیا که از همه ی دشت ها سوال کنیم
کدام قله چنین سرفراز و پابرجاست؟

به یک کرامت آبی نگاه دوخته اید
کدام پنجره این گونه باز،سوی خداست؟

میان معرکه لبخند می زنید به عشق
حماسه چون به غزل ختم می شود،زیباست

شما که اید؟صفی از گرسنگی و غرور
که اتقامت و خشم از نگاهتان پیداست

اگرچه باغچه ها را کسی لگد کرده
ولی بهار فقط در تصرف گل هاست

تخلص غزلم چیست غیر نام شما؟
ز یُمن نام خود شما خود زبان من گویاست

عکس سهیل محمودی شاعر معاصر ترانه سرا

✿•❀•✿

تا همسفرم عشق است در جاده تنهايی
از دست نخواهم داد دامان شكيبايی

تا من به تو دل دادم افسانه شده يادم
چون حافظ و مولانا در رندی و شيدايی

از عشق تو سهم من، همواره همين بوده است
رسوايی و حيرانی، حيرانی و رسوايی

تو آتش و من دودم، دريا تو و من رودم
هرچند محال اما، چيزی است تماشايیی

چندی است كه پيوندی است، پيوند خوشايندی است
بين تو و آيينه، آيينه و زيبايیی

من دستم و تو بخشش، تو هديه و تو خواهش
من زين سو و تو زان سو، می آيم و می آیی

با گردش چشمانت افتاده به ميدانت
انبوه شهيدانت، تا باز چه فرمایی

بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت
چندی است كه طوفانی است، اين ديده ی دريایی

✿•❀•✿

آغاز من، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی

حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ی ایمان تویی

احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ویران من تویی

آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک، چه سخت یافتم: ”انسان” من تویی

پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من، آتش پنهان من تویی

هر صبح، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی

هر چند سرنوشت من و تو، دوگانگی است
تنهای من! نهایت عرفان من تویی

✿•❀•✿

عکس سهیل محمودی شاعر معاصر ترانه سرا

متن زیباترین ترانه های سهیل محمودی

دل من سیاه‌ست ولی آبی رو خیلی دوست دارم
روزای روشن آفتابی رو خیلی دوست دارم

با هوای تو توی کوچه‌های دلواپسی
غروب مبهم سرخابی رو خیلی دوست دارم

با خیال تو اگه باشه خیالی ندارم
شب تا صبح گریه و بی خوابی رو خیلی دوست دارم

میدونم یه روز میای عمریه بی قرارتم
انتظار تو و بی تابی رو خیلی دوست دارم

دوست دارم طناب ماهُ بگیرم بالا برم
واسه این شبای مهتابی رو خیلی دوست دارم

دوست دارم طناب ماهُ بگیرم بالا برم
واسه این شبای مهتابی رو خیلی دوست دارم

✿•❀•✿

بذار چشای روشنت، چراغ راه من باشه
بذار که جاده های شب، پیش چشام روشن باشه

ستاره‌های اشکتو، میون دامنم بریز
می‌خوام که امشب همه الماسا مال من باشه

بذار که شبنم باشمو، رو سینه گل بمونم
یه وقت دیدی که فردا صب، روز جدا شدن باشه

زدی شکستی دلمو ـ غرور تندیس غمو ـ
تو این زمونه هر کسی، باید یه بت شکن باشه

تموم شیرین کاریام، تو بیستون، برای تو
بذار که زخم تیشه هم، نصیب کوهکن باشه

آیینه‌های چشماتو، بذار جلوم، آدم باید
تو بی کسیش هم با یکی، همدم و هم سخن باشه

با تو دیگه غم ندارم، غم دیگه از کم ندارم
اگه تموم زندگیم، یه دونه پیرهن باشه

تازگیا تو تنهایی، غزل به دردم می‌خوره
می‌خوام که شعرام همشون، به شیوه کهن باشه

✿•❀•✿

عکس آهنگ روز و شب علیرضا افتخاری - شاعر سهیل محمودی

متن آهنگ روز و شب علیرضا افتخاری

مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب

هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام
تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب

عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام
تا بیابم شاید از تو رد پایی روز و شب

دلخوشم با خاطرات هر شب تو روزها
بی تو دارم با دل خود ماجرایی روز و شب

پیش رویم قاب عکسی از تو دارم ماه من
روز و شب با یاد تو دارم صفایی روز و شب

متن آهنگ دلواپسی ها محمد اصفهانی

دلواپسی هامو بگیر از من
غم هامو ای آیینه حاشا کن

قدری بخند و روشنی‌ ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن

تو سال‌ها همزاد من بودی
تصویری از دیروز و امروزم

همت کن و یاری م کن، بگذار
تا مهربونی رو بیاموزم

آیینه! ای همسایه! کاری کن
تا ساعتی پیش تو بنشینم

جز سایه سار مهربون تو
چیزی نه می‌خوام و نه می‌بینم

یک عمر دنبال چه می‌گشتی
درجاده های بی سرانجامی

یک عمر گشتم تا که فهمیدم
تو سایه بون خستگی هامی

متن آهنگ حسرت محمد اصفهانی

نمی‌خواستم خورشیدو ازت بگیرم
نمی‌خواستم آسمونت ابری باشه

نمی‌خواستم که چشات بارونی و سرد
سهم تو گریه باشه بی صبری باشه

آرزوم بوده که آسمون تو شب‌ها
برا تو یه سقف پر ستاره باشه

روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه
کهکشونا هم برات گهواره باشه

نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیاندیش

همه پنجره‌ها ارزونی تو
به جهانی خوب و دیدنی بیاندیش

سخن آخر

سهیل محمودی از شاعرانی است که در شکل‌گیری زبان شعر انقلاب نقش به سزایی را ایفا کرده است و برخی از اشعار او همانند اشعار سپیده کاشانی، اشعار حمید سبزواری و… رنگ و بوی انقلابی دارد.

آثار محمودی «فصلی از عاشقانه‌ها»، «عشق ناتمام»، «عاشقانه در پاییز»، «حرف آخر من و تو»، «با کاروان شعر عاشورا»، «می‌خواهم عاشقانه‌تر بخوانم»، «پرنده‌ها یک‌دیگر را دوست دارند»، «خانه‌ای روی ابرها»، «سپید، غزل، ترانه»، «پیش از تو یاس نام گلی بود»، «بهار ادامه پیراهن توست»، «دختری که می‌خواست پرنده باشد»، «از شلوغی پیاده‌روها» و… هستند. سهیل محمودی در حال حاضر با همراهی ساعد باقری مشغول گردآوری مجموعه صدسال شعر فارسی است، که توسط انتشارات امیرکبیر چاپ و عرضه می‌شود و تا کنون ۱۹ مجلد آن منتشر شده است.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید