شعر در مورد صبر؛ زیباترین اشعار درباره صبر و شکیبایی

شعر درباره صبر از نظر مضمون بسیار گسترده است. در اشعار عاشقانه صبر بر جفا و فراق یار و در ادبیات تعلیمی صبر بر مصائب روزگار را در بر می گیرد.

شعر درباره صبر

شعر درباره صبر اگر در شاخه ادبیات عاشقانه باشد، صبر از دوری و فراق محبوب و صبوری بر جفای معشوق را توصیف می‌کند. عاشق نمی‌تواند صبر کند و اطرافیان او را به صبر توصیه می‌کنند یا به اجبار روزگار تن به صبر داده است. در بعضی موارد شاعر تهدید می‌کند که صبرش در حال به پایان رسیدن است.

شعر با مضمون صبر اگر جزو ادبیات تعلیمی باشد به صبر در سختی‌های زندگی و مصائب روزگار، ناخوشی و بیماری اشاره دارد. گلچین اشعار کهن و معاصر در مورد صبر را در ستاره بخوانید.

تایپوگرافی صبر
شعر در مورد صبر

شعر درباره صبر عاشق

من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر می‌رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می‌بندم

من صبورم اما
چه قدَر با همه عاشقی‌ام محزونم
و به یاد همه خاطره‌های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه شب می‌ترسم
بی دلیل از همه تیرگی رنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما
آه، این بغض گران
صبر چه می‌داند چیست

“حمید مصدق”

✦✦✦

تمام قاصدک‌ها هم می‌دانند
که در ازدحام غیاب ناگزیرت
زیر تبسّم همین آسمان پرستاره
صبر ایوبی‌ام را کاسه کاسه پر از ترانه کرده ام

حالا که آب دلتنگی‌ام
از سر همه دریاها گذشته است،
آن چمدان پراشتیاق را
از جامه‌های آغشته به عطر علاقه پر کن

باور کن
بالاتر از سیاهی چشم‌هایت
رنگ آبی آسمانی‌ست
که برای پر پروازت آغوش گشوده است

“ماندانا پیرزاده”

✦✦✦
∼∼ شعر در مورد صبر ∼∼

دلم بهانه تو را دارد
تو می‌دانی بهانه چیست؟
بهانه همان است که شب‌ها
خواب از چشم من می‌دزدد

بهانه همان است که روزها
میان انبوهی از آدم ها
چشمانم را پی تو می‌گرداند

بهانه همان صبری است
که به لبانم سکوت می‌دهد
تا گلایه‌ای نکنم از نبودنت

✦✦✦

پیشنهاد: مجموعه شعر درباره سکوت و شعر درباره نامردی را می توانید در ستاره بخوانید.

عکس نوشته صبر
شعر در مورد صبر

بیا
پیش از آنکه آتشفشان دلم
صبر این کوه زنانه را
در خود ذوب کند

بیا
پیش از آنکه بیایی
و نباشم
دیگر هیچ جا
هیچ جا
نباشم

“زهرا آزاد”

✦✦✦

هنوز دیر نیست
هنوز صبر من
به قامت بلند آرزوست

عزیز همزبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟!…

“هوشنگ ابتهاج”

✦✦✦

دلدار بود دین و دل و طاقت و قرار
چون او برفت رفت به یکبار هر چهار

گویند صبرکن که بیاید نگار تو
آن روز صبر رفت که رفت از برم نگار

جایی که یار نیست دلم را قرار نیست
من آزموده‌ام دل خود را هزار بار

عاقل به اختیار نخواهد هلاک خویش
پیش از هلاک من زکفم رفت اختیار

تا یار هست از پی کاری نمی روم
دلداده را چکار به از عشق روی یار

شوریدگی نکوست به سودای زلف دوست
دیوانگی خوشست به امید چشم یار

آخر نمود بخت مرا زلف یار من
چون خویش سرنگون و پریشان و بی‌قرار

غم صدهزار مرتبه گرد جهان بگشت
جز من نیافت همدمی از خلق روزگار

قاآنی از جفای جهان هیچ غم مخور
می خور به یمن عاطفت صاحب اختیار

“قاآنی”

شعر درباره صبر و شکیبایی در برابر مشکلات

ای صبور! ای پرستار!
ای مؤمن!
پیروزی تو میوه‌ حقیقت توست
رگبارها و برف را
توفان و آفتاب آتش‌بیز را
به تحمل و صبر
شکستی...

احمد شاملو”

✦✦✦

برای ساختن کشتی آرزوهایت
هر چقدر هم که سخت باشد صبر کن
چرا که قایق کاغذی رویاها
خیلی زودتر از آنچه فکر می‌کنی
زیر آب خواهد رفت

رسول یونان”

✦✦✦

… نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟
قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟
صخره‌ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک، غمی غمناک است…

سهراب سپهری”

✦✦✦

دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند

بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد
که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند

همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند

حافظ”

✦✦✦

این جور که می‌ بریم تا کی؟
وین صبر که می‌کنیم تا چند؟

چون مرغ به طمع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند

افتادم و مصلحت چنین بود
بی بند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش از اینم
باشد که چو مردم خردمند

بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم

فکرم به همه جهان بگردید
وز گوشهٔ صبر بهترم نیست

با بخت جدل نمی‌توان کرد
اکنون که طریق دیگرم نیست

بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم

سعدی”

تک بیتی های ناب درباره صبر

خون می‌چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می‌کنم افشردن جان است

“هوشنگ ابتهاج”

✦✦✦

هی گریه پشت گریه و هی صبر پشت صبر
هر کس شنید قلبش از این ماجرا گرفت

“بیتا امیری”

✦✦✦

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست

✦✦✦

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

✦✦✦

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

✦✦✦

هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم

✦✦✦

کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند
که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

✦✦✦

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

✦✦✦

مایه پرهیزگار، قوت صبرست و عقل
عقل گرفتار عشق، صبر زبون هواست

✦✦✦

فراقم سخت میآید ولیکن صبر می‌باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم

“سعدی”

✦✦✦

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

“مولانا”

✦✦✦

∼∼ شعر در مورد صبر ∼∼

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

✦✦✦

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم

✦✦✦

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

✦✦✦

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

✦✦✦

از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد

“حافظ”

✦✦✦
∼∼ شعر در مورد صبر ∼∼

راهیست بی‌کرانه غم عشقش و مرا
چون پای صبر نیست به پایان نمی‌رسم

“انوری”

✦✦✦
بر غمم گفتی صبوری کن، بلی شاید کنم
هیچ جایی، صبر اگر بی آب ماهی می‌کند

“ظهیر الدین فاریابی”

✦✦✦

دارم عقیق صبر به زیر زبان خویش
مانند خضر، تشنه آب بقا نیم

✦✦✦

صبر کن بر تلخکامی ها که آخر روزگار
چشمه سار نوش سازد بوسه گاه نیش را

✦✦✦

صبر من در سخت جانی‌ها قیامت می‌کند
سایه بی دست زخم تیغ، ایوب مرا

✦✦✦

صبر درد بی دوا را عاقبت درمان کند
ناامیدی خضر ره شد رهرو گمراه را

✦✦✦

صبر و طاقت از دل بی تاب می‌جوییم ما
حیرت آیینه از سیماب می‌جوییم ما

“صائب تبریزی”

✦✦✦

قرار عاشق بیدل به صبر باشد و بس
چو صبر نیست دل بی قرار را چه کنم؟

✦✦✦

درد من عشقست و درمانش بغیر از صبر نیست
چون کنم؟ کز درد مشکل‌تر بود درمان من

✦✦✦

گفتی: اگر دل تو ربودم به صبر کوش
صبری که بود، پیشتر از دل ربوده‌ای

✦✦✦

دوستان، عاشقم و عاشق زارم، چه کنم؟
چاره صبرست، ولی صبر ندارم، چه کنم؟

دردمندان همه از صبر قراری گیرند
چون من از درد تو بی صبر و قرارم چه کنم؟

✦✦✦
∼∼ شعر در مورد صبر ∼∼

یک دو روزی صبر کن، ای جان بر لب آمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم ترا

✦✦✦

ای صبر، کجایی؟ که ز حد می‌گذرد باز
بر دل ستم آن مه و بر من ستم دل

“هلالی جغتایی”

✦✦✦

ز بیدلان که ندارند بی تو صبر و قرار
روا مدار جدائی که خود ترا دارند

“خواجوی کرمانی”

✦✦✦

بر سر عقل آستینی می‌زنم
از در صبر آستانی می‌کنم

“خاقانی”

✦✦✦

بهر درد بینوایی صبر تسکین است و بس
دست بر دل زن‌ که دیگر دلق ما را پینه نیست

✦✦✦

دو روزی با غم و رنج حوادث صبر کن بیدل
جهان آخر چو اشک از دیده‌ات یک بار می‌افتد

“بیدل دهلوی”

✦✦✦

صبر از دل من مخواه در عشق
کشتی نرود چو لنگر افتاد

✦✦✦
∼∼ شعر در مورد صبر ∼∼

چه کنم گر نکنم صبر فروغی در عشق
گر نیارد دلم از صحبت دلدار گذشت

“فروغی بسطامی”

✦✦✦

به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
«چنین عزیز نگینی، به دست اهرمنی»

“رهی معیری”

✦✦✦

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

✦✦✦

شاهرگ‌های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا! کاسه صبر درختان پر شده ست

“فاضل نظری”

✦✦✦

تا ببرد صبر و قرار از دلم
با دل تو عشق قراری گذاشت

“مژگان عباسلو”

✦✦✦

شاید آن روز بیاید، من و تو «ما» بشویم
پر شده کاسه صبر من از این شایدها
سعید شیروانی”

✦✦✦

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمد، من تو را روز نخستین دیده‌ام

“سیدحمیدرضا برقعی”

✦✦✦

چیزی نمانده از جگر ما که سال‌هاست
دندانِ صبر بر سرِ دندان فشرده‌ایم
“حسین جنتی”

✦✦✦

من خسته‌ام از این همه تاوان جدایی
ای بی‌خبر از حال من امروز کجایی

من صبر نکردم که به این روز بیفتم
اینقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی

ای دوست کجایی
روزبه بمانی”

تایپوگرافی مقام صبر

∼∼ شعر در مورد صبر ∼∼

 

رباعی و دوبیتی و در مورد صبر

بر عشق توام، نه صبر پیداست نه دل
بی روی توام، نه عقل برجاست نه دل

این غم که مراست، کوه قافست نه غم
این دل که تراست، سنگ خاراست نه دل

“رودکی”

✦✦✦

از درد دل خود به فغانم چه کنم؟
وز زندگی خویش به جانم چه کنم؟

صبرست مرا چاره و دانند همه
لیکن من بیچاره ندانم، چه کنم؟

“هلالی جغتایی”

✦✦✦

دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می‌کرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا می‌کرد

نقش رخسار تو پیرامن چشمم می‌گشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما می‌کرد

“عبید زاکانی”

✦✦✦

می‌توانم بود بی تو، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم، شکیباییم هست

سوی تو گویم نخواهم آمد اما، می‌شنو
ایستاده بر در دل، صد تقاضاییم هست

“وحشی بافقی”

کلام آخر

امیدواریم از مطالعه اشعار بالا لذت برده باشید. شما می‌توانید نظرات و پیشنهادات خود را با ما و سایر همراهان مجله ستاره از قسمت “نظرات و پرسش‌ها” به اشتراک بگذارید.

مطالب زیر را نیز از دست ندهید:
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید