تاریخ ادبیات ایران تاکنون شاهد شاعران، نویسندگان و افراد سرشناس بسیار زیادی بوده است. همین موضوع نیز باعث شده تا این ادبیات یکی از پربارترینها در دنیا باشد. شمس تبریزی یکی از عارفان نامی زمان خود بود و با شاعران بزرگی مانند مولانا ملاقات و در واقع بر تفکر و اشعار آنها اثر گذاشت.
هر ساله از کشورهای خارجی و استانهای داخلی افرادی زیادی برای بزرگداشت روز شمس تبریزی در آرامگاه وی حاضر میشوند. به تاریخ شمسی، روز هفتم مهرماه هر سال، تاریخ و روز بزرگداشت این عارف و شاعر نام آشنا و پرآوازه است.
راه و رسم زندگی این عارف بزرگ، امروزه نیز به عنوان سرمشق و الگویی برای بسیاری افراد است و در میان علاقهمندان به ادبیات از جمله شاعران بسیار محبوب شناخته میشود.
زندگینامه شمس تبریزی
نام اصلی او محمد بن علی بن ملکداد تبریزی است که در ادامه به شمس الدین یا شمس تبریزی ملقب شد. او در سال ۶۸۲ هجری قمری چشم به جهان گشود. شهر محل تولد او، تبریز بود و از همان دوران نوجوانی و کودکی به طریقه عارفی علاقه زیادی نشان میداد.
شمس در ابتدای راه توسط شمس خونجی تعلیم و آموزش داده میشد. در ادامه او راه و روش سلوک و عارفی را از استادانی همچون سله باف یا شیخ رکن الدین محمد سُجاسی معروف به پیر سُجاسی آموخت.
شمس در مورد مادر و پدر خود صحبت چندانی به میان نمیآورد و آثاری نیز درباره آنها به جای نمانده است. شمس در جایی درباره نازپرورده بار آمدن خود میگوید: “این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند”. قدیمیترین مدارک در مورد زندگی و راه رسم شمس تبریزی را میتوان ابتدا نامه سلطان والد یا رساله سپهسالار دانست.
به طور کلی اطلاعات جامعی در مورد این عارف بزرگ در دسترس نیست. این موضوع ریشه در بیزاری او از شهرت و شناخته شدن دارد و حتی در زمان حیاتش هم چندان در معرض دید عموم ظاهر نمیشد. شمس بیشتر عمر خود را در سفر و به آموختن طریقت میگذارند.
او به مکتب داری علاقه زیادی داشت و در هر توقفگاهی که مکتبی در آن وجود داشت، مدتی را به مکتب داری مشغول میشد. شمس در برابر آموزش و مکتب داری هیچ مزدی دریافت نمیکرد و این کار را همواره در طول سفر به رایگان انجام داد.
فاصله علمی، شخصیتی و رفتاری شمس چنان با اطرافیانش زیاد بود که حتی صحبتهای کوتاه نیز به سختی میان او و دیگران، شکل میگرفت.
رابطه مولانا و شمس تبریزی
شمس تبریزی با وجود این که یک عارف بزرگ بود، اما از خانقاهها بیزار بود و ترجیح میداد طریقت و سلوک را در سفر و از علما و انسانهای دیگر بیاموزد. شمس در ۶۰ سالگی در حین سفرهای خود به دنبال فردی بود که لیاقت دانش و تعلیمات او را داشته باشد. سرانجام در راه خود به شهری به نام قونیه رسید.
او خواب دیده بود که رسالت یافته تا مدتی را برای هم صحبتی با عالمی در روم شرقی بگذراند. او برای انجام این رسالت، خود را به شهر قونیه در روم شرقی رساند و به دنبال آن عالم میگشت. این شهر محل زندگی مولانا بود. تاریخ دقیق ملاقات این دو شاعر پرآوزه و نام آشنا در ۲۶ جمادیالثانی سال ۶۴۲ هجری قمری بود.
مولانا در قونیه شهرت و آوازه خوبی داشت و در چهار مدرسه بزرگ فقه در این شهر به تدریس مشغول بود. میزان مقبولیت مولانا در میان مردم و بزرگان بسیار زیاد بود و بسیاری در رکاب او سر تعظیم فرود میآورند.
اثرات راه و رسم شمس تبریزی بر مولانا
همه چیز برای مولانا پس از ملاقات شمس، تغییر کرد. او پس از مدت کوتاهی تحت تاثیر تفکرات و روش زندگی شمس قرار گرفت. مولانا درس و منبر را کنار گذاشت و لباس و دستار خود را عوض کرد. شمس به مولانا آموزش میداد که سکوت کند، چرا که سکوت یکی از مراحل اصلی عرفان است.
تغییر رفتاری و نحوی زندگی و همچنین دنباله رویی مولانا از شمس تبریزی باعث شد تا همگان شگفتزده شوند. اطرافیان، بزرگان و حتی نزدیکان مولانا دیگر نمیتوانستند او را درک کنند. کارهایی که او در کنار شمس انجام میداد مانند رقص سما و نزدیکی به خداوند از طریق موسیقی و رقصهای دیگر، باعث شده تا تمام افرادی که او ار میشناختند علیه او برخیزند.
شمس که در جریان این اتفاقات قرار گرفته بود پس از گذشت یک سال و نیم از هم نشینی با مولانا، به طور ناگهانی او و شهر قونیه را به مقصدی نامعلوم ترک کرد. حال مولانا پس از این بار دیگر دگرگون شد و گوشه نشینی و عزلت برگزید. او حتی با خانواده خود نیز ارتباط نمیگرفت و این شرایط تا جایی پیش رفت که همگان از نحوی برخوردشان با شمس پشیمان شدند.
سلطان ولد فرزند مولانا در این زمان به دنبال شمس فرستاد و توانست او را پیدا کند. شمس پس از مدتی نامهای برای مولانا نوشت که نشان میداد در شهر شام حضور دارد.
دور شدن دوباره شمس و مولانا برای بار دوم
پس از این که مولانا نامه شمس را دریافت کرد، فرزندان و ۲۰ نفر دیگر از نزدیکان خود را به دنبال او فرستاد. مولانا مجلس سماعی تشکیل داد و از آمدن دوباره شمس به قونیه خوشحالی بسیار کرد. بازگشت شمس برای او شادی زیادی همراه داشت اما حسادتها و رفتارهای ناشایست اطرافیان مولانا باعث شد تا شمس تبریزی برای بار دوم تصمیم به رفتن از قونیه بگیرد.
پس از این که شمس برای بار دوم مولانا را ترک کرد، او دستار از سر برداشت و راه و رسم خود را برای همیشه کنار گذاشت. در سخنان مولانا دیگر اثری از جهنم، تقدیر یا دوزخ نبود و او آموخته بود که چگونه باید شراب نوشید، به موسیقی گوش داد و هرگز دچار خطا و اشتباه نشد.
اشعار شمس تبریزی
شمس رفتار و شخصیتی بسیار خاص داشته و کمتر اهل نوشتن بوده است. آثاری که به نام او به جای ماندهاند همگی مربوط به زمان ملاقات با مولانا و پس از آن هستند. این آثار شامل پرسش و پاسخهایی که میان شمس و شاگردانش اتفاق میافتاده است. در این مقالات به ارتباط شمس با مولانا، شخصیت او و حکایتهایی که شمس از طریق آنها به مولانا آموزش میداده، اشاره شده است.
دیوان
دیوانی که به نام شمس تبریزی امروزه مشاهده میکنید با نام دیوان کبیر نیز شناخته میشود. این دیوان تشکیل شده از اشعار مولانا در وصف شمس تبریزی است که از سمت او به شمس نسبت داده شده است.
نحوه مرگ شمس تبریزی
بار دومی که شمس تبریزی قونیه را ترک کرد، آخرین ملاقات وی با مولانا بود. شمس معتقد بود که تا آن زمان تمام آن چیزهایی که باید به مولانا میآموخت را انجام داده و ماندن بیشتر در کنار او و این شهر، بیهوده است. شمس این بار از مولانا خواست که پس از رفتنش، دیگر سراغی از او نگیرد و کسی را به دنبالش نفرستد.
روایتهای مختلفی درباره نحوهی مرگ این عارف بزرگ وجود دارند. برخی معتقدکه شمس پس از ترک قونیه، از نظرها غیب شده است. منابعی هم وجود دارند که حاکی از به قتل رسیدن او توسط پسر مولانا، یعنی سلطان ولد هستند. حسادتها و رفتارهای خسمانه سلطان ولد با شمس دلیل اصلی این روایات است.
بیشتر منابع و آثار به جای مانده اما نشان میدهند که شمس پس از ترک قونیه به صورت ناشناس تا شهر خوی در ایران رفته و در آنجا مدتی زندگی و در انتها به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
آرامگاه شمس تبریزی
منابع زیادی وجود دارند که ثابت میکنند شمس در شهر خوی با مرگ طبیعی از دنیا رفته است. یکی از این منابع کتاب مجمل فصیحی است که به مزار او در شهر خوی اشاره میکند. منارهای که امروزه در آرامگاه شمس تبریزی وجود دارد، باقی مانده آثاری است که در اثر زلزله نابود شدهاند. به علاوه در شهر قونیه نیز مسجدی در یادبود شمس ساخته شده بود. این مسجد که همچنان پابرجاست متلعق به قرن سیزدهم است.
شمس تبریزی، عارفی جهان دیده
اثراتی که شمس روی دیگران داشت، تنها به مولانا محدود نمیشد. کیمیا خاتون که دختر خوانده مولانا بود، پس از آشنایی با شمس تبریزی دلباخته او شد. پس از مدتی به اصرار مولانا، شمس و کیمیا به عقد هم درآمدند. البته که شمس با این ازدواج مخالف بود و در تمام مدت به کیمیا خاتون بی توجهی میکرد تا از علاقه او بکاهد.