گلها حساسترین موجودات هستی هستند و برای شاداب ماندن نیاز به مراقبت، عشق و لطافت دارند. همچنین گلها در عین زیبایی خیرهکننده، عمر کوتاهی دارند. پس باید در زمان کوتاه عمرشان و قبل از اینکه پژمرده شوند، به آنها عشق ورزید و دوستشان داشت. گل در شعرهای مختلف مانند شعر گل یاس، مظهر عشق و محبت میان انسانهاست. در ادامه چند شعر گل خشکیده و متن گل پژمرده آوردهایم.
متن گل پژمرده و خشک شده
شاخِه گلے سُرخ بودم
در زِمستانِ دنیایت
منتظرِ بهار و جان گرفتن از گرمیِ نگاهت!
خوابِ زمستانی ام را
با کولاک برفِ بی مهریت
پایان دادی
و من همان گلِ ظریف طَبعم
که در زمُختیِ این حادثه پژمرد!
به کوتاهیِ عمرم قسم
که در سَرم آرزوی بهار بود
امّا
ریشه هایم را
آن روز کِه دیدمت
به شاخه ها بَخشیده بُودم …
★★★
← متن گل پژمرده و خشکیده →
وقتی چیزی تمام شد ترکش کن!
آب دادن به گل پژمرده فایده ای ندارد…
★★★
به گلبرگ های پژمرده گل ، با ناراحتی نگاه نکن…!
زیرا همانند زندگی ،
گاهی وقت ها قبل از دوباره شکوفه دادن باید پژمرده شد
★★★
انصاف نیست این گل پژمرده شود …
باید در کنار این آواز گل دهد
روشن است،
این چراغ است،
روشن است که عمر ما
پس از پژمردن این هزاران گل سرخ
به پایان میرسد …!
★★★
★★★
گلهای خشکیدهام را
هر که شمرد …
فهمید چند بار گفتهای دوستت دارم …
★★★
← متن گل پژمرده و خشکیده →
بر نگه سرد من به گرمی خورشید
مینگرد هر زمان دو چشم سیاهت
تشنه این چشمهام،
چه سود،
خدا را
جز گل خشکیدهای و برق نگاهی
از تو در این گوشه یادگار ندارم
★★★
گلی را که دیروز
به دیدار من هدیه آوردی،
ای دوست
دور از رخ نازنین تو
امروز پژمرد …
همه لطف و زیباییاش را
که حسرت به روی تو میخورد
و هوش از سر ما به تاراج میبرد،
گرمای شب برد …
صفای تو اما،
گلی پایدار است …
بهشتی همیشه بهار است؛
گل مهر تو در دل و جان،
گل بیخزان
گل، تا که من زندهام ماندگار است.
شعر گل خشکیده و پژمرده
نازک طبعی چو برگ گل بودم
به دستت افتادم پر پر گشتم …
★★★
ای عشق برایم گل پژمرده بیاور
چون طاقت جان دادن یک غنچه ندارم .
★★★
← متن گل پژمرده و خشکیده →
در تمام سال های رفته بر ما، روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
فاضل نظری
★★★
★★★
انصاف نیست این گل پژمرده شود
باید در کنار این آواز گل دهد…
★★★
غنچه ای را که به پژمرده شدن محکوم است
تا شکوفا نشده، بشکن و پرپر گردان
★★★
← متن گل پژمرده و خشکیده →
بر نگه سرد من به گرمی خورشيد
مینگرد هر زمان دو چشم سياهت
تشنه اين چشمهام، چه سود، خدا را
شبنم جان مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشكيدهای و برق نگاهی
از تو در اين گوشه يادگار ندارم
زان شب غمگين كه از كنار تو رفتم
يك نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زيبا، بهای هستی من بود
گر گل خشكيدهای ز كوی تو بردم
گوشه تنها، چه اشكها كه فشاندم
وان گل خشكيده را به سينه فشردم
آن گل خشكيده، شرح حال دلم بود
از دل پر درد خويش با تو چه گويم؟
جز به تو، از سوز عشق با كه بنالم؟
جز ز تو، درمان درد از كه بجويم؟
من دگر آن نيستم، به خويش مخوانم
من گل خشكيدهام، به هيچ نيرزم
عشق فريبم دهد كه مهر ببندم
مرگ نهيبم زند كه عشق نورزم
پاي اميد دلم اگر چه شكسته است
دست تمنای جان هميشه دراز است
تا نفسی میكشم ز سينه پر درد
چشم خدا بين من به روي تو باز است
فريدون مشيری
★★★
★★★
از رفتن تو دوباره افسرده شدم …
با زمزمه روی دستها برده شدم
در باغچهای که خاطراتت پوسید …
من نیز به خاطر تو پژمرده شدم.
★★★
← متن گل پژمرده و خشکیده →
سراپا اگر زرد و پژمردهایم …
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خوردهایم!
★★★
در دلم احساس باران خورده دارم، میخری؟
یک گلستان من گلِ پژمرده دارم، میخری؟
در فراقش سوخت احساس نجیبم ای رفیق
توی سینه یک دلِ افسرده دارم، میخری؟
آری هر روز و شبم درگیر جنگ و ماتم است
صد شهید نوجوان بر گُرده دارم، میخری؟
نه نگفتم عاشقم ،ای دوست من وابستهام
من هزاران شعر پیکان خورده دارم، میخری؟
کودکی از سر گذشته، بی خیال خاطرات
یک قلم، یک دفتر دل مرده دارم، میخری؟
گفتم از یاران هزاران زخم دارم یادگار
یک زمستان بغض سرماخورده دارم، میخری؟
عمر، کوتاه است آری درحد و اندازه نیست
من هزاران حسرت نشمرده دارم، میخری؟
★★★
گل سرخم،
چرا پژمرده حالی؟
بیا قسمت کنیم دردی که داری …
بیا قسمت کنیم،
بیشش به من ده
که تو کوچک دلی،
طاقت نداری!
از مجموعه شعرهای بابا طاهر عریان
★★★
← متن گل پژمرده و خشکیده →
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب کهنه کم کم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچهها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت
★★★
شاخه خشک گلی انگار در کنج اتاق
میبرد ما را به دوران جوانیهای باغ …
میبرد آنجا که لبها معنی لبخند داشت
هر زبانی جای جایش حبههای قند داشت
دستها بیمنت و احساس گندم پاک بود
ریشههای مهربانی واقعاً خاک بود …
شاخه خشک گلی در گوشه سرد اتاق
میبرد ما را به گرمای خوش یک اتفاق
میبرد آنجا که اندیشه گذرگاه تو شد
قلب من بازیچه فردا و گهگاه تو شد
خاک از فرط صداقت طعنه بر آیینه زد
عشق خورشیدی شد آتش بر هزاران سینه زد
★★★
حرف آخر
مطالعه شعرهای گل خشکیده و متن گل پژمرده در این مطلب میتواند به عنوان تلنگری برای ما باشد که از عشق و علاقه خود نسبت به عزیزانمان محافظت کنیم و نگذاریم که در تنهایی خشک و پژمرده شوند. همچنین اگر تمایل دارید، میتوانید به مطالب و اشعار ارائه شده در مقالههای «مجموعه شعر گل رز » هم نگاهی داشته باشید.
در آخر نظرات و پیشنهادات خود را با ما و دیگر همراهان ستاره به اشتراک بگذارید. آیا شعر زیبایی از گل پژمرده و بی آب سراغ دارید؟