در میان لیست ۱۴ رمان طنز جذاب و پرفروش، کتاب مغازه خودکشی، کتابی فانتزی و کمدی است محتوایی عمیق و تلخ دارد، نویسنده شرایط حاکم بر کتاب را جوری به تصویر کشیده است که برای هیچ یک از ما نا آشنا نیست. این کتاب یکی از برجستهترین آثار در زمینه کمدی سیاه است زیرا نکات تاثیرگذار و تامل برانگیز آن قابل چشم پوشی نیست، همچنین جذابیت و کشش داستان به قدری زیاد است که در حین مطالعه نمیتوان کتاب را زمین گذاشت.
در ادامه به معرفی، تحلیل و بررسی این کتاب میپردازیم؛
معرفی اجمالی کتاب
داستان کتاب مغازه خودکشی، اثر ژان تولی، در آیندهای نامشخص و تاریک میگذرد. فاجعه زیست محیطی جهان را داغدار کرده است، لایه اوزون ویران شده و بارانهای اسیدی مکرر بر سر زمین میبارد، کبوتران اگر بر فراز مناطق خاصی در شهر پرواز کنند میمیرند و اخبار ار همیشه بدتر است. با این حال، خانواده تواچ، یکی از معدود تجارتهایی را اداره میکنند که رونق دارد، مغازه خودکشی. آنها انواع راههای مختلف خودکشی را ارائه میدهند و به مشتریان خود در مورد روشهای مناسب مشاوره میدهند. شعار مغازه آنها این است: آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.
جو غمانگیز و تاریکی در جامعه وجود دارد، نه تنها تواچها بلکه هیچکس دیگری به نظر نمیرسد که شاد باشند. دو فرزند بزرگ تواچ به طور کامل و بی هیچ عیب و نقصی راه والدین خود را دنبال میکنند، اما کوچکترین آنها، آلن، تاریکیهای دنیا را نمیبیند و نمیتواند با آنها همراهی کند. او همیشه شاد است، تنها چیزی که میتواند ببیند جنبه روشن چیزهاست و به همین خاطر پدر و مادرش تلاش میکنند دید او را تغییر دهند تا تاریکیها را ببیند، اما ظاهرا بیفایده است.
آلن در این دنیای تاریک و سیاه جایی ندارد و فقط نقاط روشن و شاد هر مصیبت و اتفاق را میبیند. آلن با خوشحالی تلاش خانوادهاش برای ترویج خودکشی را خراب میکند، او رفته رفته روی مغازه خودکشی والدینش تاثیر میگذارد و همه چیز را تغییر میدهد، سپس یکی یکی از این کار آلن سپاسگزاری میکنند.
کتاب مغازه خودکشی با روایتی از تقابل نمادین مرگ و تلاش برای امید به زندگی است، این نبرد پر از طنزهای ظریفی است که خواننده را می خنداند، اما در پس آنها پیامهای مهم و عمیقی انتقال میدهد. می توان اینطور بیان کرد، اصلیترین پیام کتاب مغازه خودکشی این است که، حتی اگر کسی هم به دنبال امید نباشد، بازهم امید خودش را در لحظه لحظه زندگی قرار میدهد، به آنی جرقه میزند و شعلهور میشود.
ژان تولی کتاب مغازه خودکشی را طوری آغاز میکند که خواننده ابتدا خود را در دنیایی متفاوت از چیزی که در آن زندگی میکند متصور میشود، اما هرچه پیش میرود متوجه میشود که دنیای داستان بی شباهت با زندگی کنونی خودش نیست، دنیایی آلوده با مشکلات محیط زیستی، بی آبی، جنگ، انفجارهای اتمی و بلاهای طبیعی.
کتاب مغازه خودکشی به ما میگوید که اگر چه انسان با زندگی در چنین جهانی امیدی برای زندگی ندارد و مردن را ترجیح میدهند، اما حتی در خانوادهای که کسب و کاری مربوط به مرگ اداره میکنند نیز میتوان نگاهی پر از امید و شور زندگی داشت و نقاط نورانی را در زندگی تقویت کرد.
درباره ژان تولی نویسنده کتاب
ژان تولی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تصویر ساز و کاریکاتوریست فرانسوی، در ۱۹۵۳ چشم به جهان گشود. او یکی از هنرمندان برجسته فرانسوی است و در ۱۹۹۸ ازدواج کرد. قلم او در رمان نویسی بینظیر است و به همین علت تا به حال جوایز زیاد ادبی دریافت کرده است. ژان تولی تا به امروز موفق به تالیف ۱۰ کتاب پرفروش شده که در این میان “مغازه خود کشی”و “آدم خواران” به فارسی برگردانده شدهاند. کتاب مغازه خودکشی در سال ۲۰۰۶ تالیف و منتشر شده و جالب است بدانید که در ۲۰۱۲ نیز از روی آن یک انیمیشن با همین نام ساخته شد.
بهترین ترجمه کتاب مغازه خودکشی
کتاب مغازهی خودکشی تاکنون به بیست زبان مختلف در دنیا ترجمه شده است. خوشبختانه این کتاب به زبان فارسی و توسط چند انتشارات مختلف منتشر شده که از جمله آنها می توان به: ترجمه سودا وهابزاده و نشر عطر کاج، ترجمه محمدرضا آبیار و نشر چلچله، ترجمه محمدپارسا یزدی و نشر باغ فکر و ترجمه فروزنده دولتیاری و نشر نیک فرجام اشاره کرد؛ اما می توان گفت یکی از بهترین ترجمههای کتاب مغازهی خودکشی به زبان فارسی توسط احسان کرم ویسی صورت گرفته که انتشارات چشمه آن را منتشر کرده است. احسان کرمویسی کتاب دیگر این نویسنده، آدمخواران را نیز به فارسی برگردانده است.
قسمتهایی از متن کتاب
کتاب مغازه خودکشی کتابی هیجان انگیز و جذاب است که نکات تامل برانگیز خود را در قالب طنزی کم نظیر ارائه میکند. برای آشنایی اولیه با جو حاکم بر کتاب در ادامه قسمتهایی از متن و جملات کتاب را مرور میکنیم؛
-
آقای تواچ دوست داشت از جایش بلند شود، ولی مثل یک ماهی که در تور گیر افتاده باشد، بین ملحفهها پیچیده شده بود. نمیتوانست کاری کند، پس دستهایش را زیر روتختی برد. میدانست دارد مسخ میشود. این همه به خاطر آلن بود. میدانست از حالا همه چیز در مغازهٔ خودکشی توسط این کیمیاگر کوچک و کاردان تغییر میکند.
-
خانم تواچ غصه خورد و گفت: «کاش ما هم میتونستیم همینها رو به این بچه مون یاد بدیم. همه چی رو چپکی میبینه. باورتون میشه؟ من که نمیدونم چی بگم. باور کنید همون طور که اون دو تا رو بزرگ کردیم، این رو هم بار آوردیم. این هم باید افسرده میشد، ولی همیشه نیمهٔ پر لیوان رو میبینه. دیدش مثبته
-
میشیما دستور داده بود در اتاق خوابش بسته بماند. موقع اخبار، تلویزیون سه بعدی را روشن کرد. یکی از دکمههای کنترل را فشار داد. بلافاصله مجری زن در اتاق ظاهر شد. ابتدا کمرنگ و به تدریج واضح و واضحتر شد. «شب به خیر. تیتر اخبار.» چیزی جز چرندیات حال خراب کن نگفت. حداقل یک نفر بود که میشیما را ناامید نکرده بود. آن زن موجودی حقیقی به نظر میرسید. دست به سینه روی صندلی نشسته بود؛ انگار واقعا توی اتاق حضور داشت. از هر سمت که به او نگاه میکردی، محضرش آشکار بود. میشیما میتوانست بوی عطرش را در فضای اتاق حس کند؛ به نظرش کمی تند میزد. با کنترل تلویزیون تندی عطر را کم کرد.
-
خانم تواچ که لباس سرخ خونی تن کرده بود. تلفن را برداشت و از تلفن کننده خواست گوشی را نگه دارد. «یک لحظه گوشی آقا» و باقی پول مشتری زنی را داد که قیافهاش از نگرانی کج شده بود. او با پاکتی که نشانی مغازهی خودکشی رویش بود مغازه را ترک کرد. روی پاکت شعار مغازه چاپ شده بود. «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.» لوکریس با مشتری خداحافظی کرد و دوباره گوشی را برداشت.
-
آلن، چند بار باید بهت بگم؟ وقتی مشتریهامون از مغازه خرید میکنن، بهشون نمیگیم “بهزودی میبینمت”. ما باهاشون وداع میکنیم؛ چون دیگه هیچوقت برنمیگردن. آخه کِی این را توی کلهات فرومیکنی؟
-
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهی کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهی پر لیوان رو ببینیم.
-
خانم تواچ همچنان پای صندوق ایستاده بود و نمیتوانست چشم از کالسکهی بچه بردارد. کالسکه تکان میخورد و جیرجیرِ صدایش با طنین خندهی بچه میآمیخت. آقا و خانم تواچ مات و متحیر به یکدیگر نگاه کردند.
-
میشیما گفت: توی مغازه جایگاه خودت رو پیدا میکنی، میدونی من و مادرت تصمیم گرفتیم این وظیفه رو بهت بدیم که توی قسمت ترهبار باشی و مشتریهایی که داوطلبانه این نوع خودکشی رو انتخاب میکنند، با یه ماچ به درک بفرستی! بوسهی مرگ.
کلام آخر
کتاب مغازه خودکشی یک رمان سرگرم کننده با محتوای طنز تلخ است. در سراسر کتاب نویسنده سعی دارد امید را به خواننده انتقال دهد و بگوید درست است که اوضاع نابهسامان است اما در همین نابهسامانی نیز میتوان نور امید را پیدا کرد. پایان کتاب اما اوج غافلگیری است، در پایان شما با چیزی مواجه میشوید که اصلا انتظارش را ندارید و همین موضوع جذابیت کتاب را چند برابر میکند.