بیشتر کتابها و رمانهایی که در زمینه اوضاع سیاسی کشور و وضعیت مردم درهر دوره است، بیشتر مدح قهرمانیهای و از جان گذشتگی مبارزان و انقلابیون است، اما کتاب چشمهایش اثر سیاسی متفاوتی است که به نقش زنها و ایستادگی آنها اشاره میکند.
در ادامه به خلاصه، تحلیل و بررسی کتاب چشمهایش میپردازیم؛
معرفی اجمالی کتاب
کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی، رمانی با موضوع عشقی بی سرانجام، در سال ۱۳۳۱ نوشته شده است. چشمهایش را میتوان برجستهترین اثر بزرگ علوی دانست، چرا که یکی از جریان سازترین و موثرترین رمانها بر ادبیات فارسی و داستان نویسی میباشد. کتاب چشمهایش باعث شد که علوی به یکباره در بین نویسندگان معاصر مشهور شود.
علوی از همان آغاز رمان قصد دارد ما را با فضای سیاسی زمان خود آشنا کند. اما این رمان برخلاف سایر داستانهای سیاسی عاری از هرگونه شعار و قهرمان پرستی است. علوی نه فقط درباره جریان سیاسی، بلکه درباره جریان زندگی مردم در آن زمان مینویسد و آن را به تصویر میکشد.
زمان رمان چشمهایش به دوره حکومت رضاشاه برمیگردد، از این رو علوی سعی کرده تا خواننده ترس و وحشت مردم در این دوره را تجربه کند. مردمی که از ترس به یکدیگر اعتماد ندارند و در زندگیشان سراسر از عدم امنیت و آسایش رنج میبرند.
نویسنده در کتاب چشمهایش به جای اینکه با موضوعات تکراری، دلیری و شجاعت مبارزان و انقلابیها را به خواننده را مشغول کند، فداکاری، از خود گذشتگی و ایستادگی زنان اطراف آنها را به تصویر میکشد. نکته قابل توجه دیگر درباره این رمان این است با اینکه نگارش کتاب چشمهایش مربوط با سالیان دوری است، اما برخلاف انتظار نثری روان و امروزی دارد و از هرگونه تکلف دور است.
بزرگ علوی در چشمهایش، داستان نقاش معروفی را مینویسد که مبارز سیاسی بوده و با مرگ طبیعی در تبعید از دنیا میرود. پس از مرگ او حکومت برای سرپوش گذاشتن روی ماجرا هرساله نمایشگاه آثار او را برگزار میکند و در این میان مسئول نمایشگاه که به مرگ نقاش مشکوک است، توجهش به یکی از نقاشیهای او جلب میشود که آن نقاشی را تحت عنوان عنوان چشمهایش میشناختند.
مسئول نمایشگاه کنجکاو میشود و به دنبال صاحب آن چشمهایی که در نقاشی هست میرود. چرا که احساس میکند علت مرگ ماکان، نقاش و مبارز سیاسی را میتوان از صاحب چشمان رازآلودی که هم زیبا هستن و هم اغواگر، هم مهربان هستند و هم بدجنس، جویا شد.
بالاخره پس از سالها تلاش، مسئول نمایشگاه صاحب این چشمها را پیدا میکند. او کسی نیست جز زنی که یکباره پیدایش میشود و قصد دارد تابلو را با قیمت بالایی خریداری کند. ولی مسئول نمایشگاه او را میشناسد و در ازای پول تابلو می خواهد تا داستان عاشقانه خود با ماکان را تعریف کند.
از اینجا به بعد داستان روی دیگری از خود نشان میدهد و بزرگ علوی نقش یک زن در مبارزات سیاسی را برای خواننده بیان میکند، به نظر میرسد پیام نویسنده برای مخاطبان این است که بدون حضور زنها هیچ مبارزه و قهرمانی به سرانجام نخواهد رسید.
سادگی کتاب یکی از ویژگیهای مهم آن است. ممکن است در ابتدا اینطور برداشت شود که کتاب چشمهایش روایتی کلیشهای و کسل کننده دارد اما نوآوریهای نویسنده با استفاده از لحظات شوکه کنندهای که در داستان درست و بهجا به کاربرده است و همچنین تفکر مدرنی که دارد باعث میشود تازگی خاص خودش را داشته باشد. در واقع کتاب یک موضوع واحد را دنبال میکند و نویسنده با شخصیتها و جزئیات زیاد موضوع را پیچیده نکرده است.
لازم به ذکر است کتاب چشمهایش تا قبل از انقلاب اجازه انتشار در ایران را نداشت و پس از مدتی انتشارات مختلفی آن را به چاپ رساندند، همچنین این کتاب به زبان عربی و کردی هم ترجمه شده و در لبنان منتشر شده است.
درباره بزرگ علوی نویسنده کتاب
سید مجتبی آقا بزرگ علوی در سال ۱۲۸۳ در تهران به دنیا آمد. او که یکی از بزرگترین نویسندههای معاصر در حوزهٔ سیاست و مسائل مارکسیستی است، برای تحصیل با پدرش به اروپا عزیمت کرد. علوی پس از فارغالتحصیلی در رشتهٔ «علوم تربیتی» در برلین، به ایران بازگشت و پس از کمی فعالیت در عرصهٔ تدریس، با صادق هدایت و چند نفر دیگر، گروه ربعه را برای ترویج داستان نویسی به سبک مدرن تشکیل داد.
سبک بزرگ علوی برای نوشتن رئالیسم یا واقعگرایی بود. به همین دلیل بزرگ علوی در تمام داستانها و رمانهایش سعی برای به تصویر کشیدن زیر و بم و تمام وقایع، اتفاقات و وضعیت دوره زندگیاش داشت. درست است که آثار اولیهٔ او رنگ و بوی سیاسی ندارد، اما بزرگ علوی را عموما یک نویسنده سیاسی میدانند.
درواقع او پس از پیوستن به حزب توده و زندانی شدن در سالهای ۱۳۱۶ تا ۱۳۲۰، آثارش حال و هوای سیاسی به خود گرفت و اوضاع کشور را به بهترین شکل ممکن مورد نقد قرار داد. علوی پس از آزاد شدن از زندان با کودتای ۲۸ مرداد از ایران رفت و مقیم آلمان شد. از سیاست کناره گرفت و تمام عمر مدرس دانشگاه ماند.
از جمله آثار او میتوان به مجموعه داستان کوتاه چمدان، مجموعه داستان کوتاه میرزا، مجموعه داستان کوتاه گیلهمرد، ورقپارههای زندان، چشمهایش، سالاریها، موریانه، روایت و چند اثر غیر داستانی دیگر اشاره کرد.
قسمتهایی از متن کتاب چشمهایش
بزرگ علوی، کتاب چشمهایش را با قلمی روان و ساده نوشته است، گویی که داستان عاشقانهای میان دو جوان امروزی درحال رخ دادن باشد. در ادامه مروری بر بخش هایی از کتاب چشمهایش خواهیم داشت؛
-
تو و امثال تو نمیتوانید این دستگاه را به هم بزنید. مگر این دستگاه به روی پای خودش ایستاده که شماها بتوانید واژگونش کنید؟ آنهایی که نگهش میدارند،از قایم موشک بازیهای شما هراسی ندارند. این دیو احتیاج به قربانیهای زیاد دارد. اما من کسی را مرد میدان نمیبینم. میترسم عوض اینکه او را ضعیفتر کنید، از خونخواری پروارتر بشود و بیپروا به شما بتازد.
-
درباره گذشته قضاوت کردن کار آسانیست. اما وقتی خودتان در جریان طوفان میافتید و سیل غران زندگی شما را از صخرهای در دهان امواج مخوف پرتاب میکند، آنجا اگر توانستید همت به خرج دهید، آنجا اگر ایستادگی کردید، اگر از خطر واهمهای به خود راه ندادید، بله، آن وقت در دوران آرامش، لذت هستی را میچشید.
-
بعضی چیزها را احساس میکنید، رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید، میبینید که بیرنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد در آن نیست.
-
عشق پنهانی، عشقی که انسان جرات نمیکند هرگز با هیچکس درباره آن گفت و گو کند، به زبان بیاورد، به هر دلیلی که بخواهید از لحاظ قیود اجتماعی، از نظر طبقاتی، به سبب اینکه معشوق ادراک نمیکند و به هر علت دیگری آن عشق است که درون آدم را میخورد و میسوزاند و آخرش مانند نقره گذاخته شفاف و صیقلی میشود.
-
آخ بدبختی میدانید چه بود؟ همین که نمیتوانستم این رفتار غیر انسانی او را با خودم توجیه کنم. آیا از من رنجیده بود؟ درست گفتگوی خود را در آخرین ملاقات با او از خاطرم گذراندم. گفته بود: «فرنگیس عزیز، من از تو نجات فرهاد میرزا را میخواهم. به هر قیمتی که شده باید نجاتش بدهی ولا او را خواهند کشت. او کسی نیست که چیزی بگوید. زجرکشش خواهند کرد.» پرسیدم: «به هر قیمتی؟» جوابی نداد.
-
اما آخر استاد هم بیتقصیر نبود. میتوانست در من تاثیر کند. چرا خود را در قفس سکوت محبوس میکرد؟ چرا نمیکوشید راهی به قلب من باز کند؟ لازم نبود که من حتما زن یا معشوق او باشم. آیا نمیتوانست مرا برای زندگی سودمندی که وارد آن شده بودم، جلب کند؟ برعکس، مرا از خود و از آن دنیای پرتلاش راند و به دنیای رجالهها فرستاد.
کلام آخر
قبل از اینکه کتاب چشمهایش را مطالعه کنیم، اینطور به نظر میآید که علوی در داستانی خفقان ایران در دوره رضاشاه را شرح داده است، اما با مطالعه آن متوجه خواهید شد که درواقع جو عاشقانه و رومانتیک میان ماکان و فرنگیس روی داستان سایه افکنده و این کتاب بیشتر جنبه عاشقانه و روانشناسی دارد. به همین خاطر جریان داستان بسیار هیجان انگیز است و هرخوانندهای را مجاب میکند که تا انتها آن را بخواند.