ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – در صفحه ۱۱۹ فارسی هفتم حکایتی از کتاب بهارستان جامی به نام «چراغ» آمده است. کتاب «بهارستان» يا «روضة الأخبار و تحفة الأبرار» نوشته عبدالرحمان جامى (شاعر قرن نهم معروف به خاتم الشعرا) كتابى است به نثر مسجع ساده، به زبان فارسی که شامل حكايتها و اندرزهاى اخلاقى است و در سال ۸۹۲ قمری نوشته شده است. در این مطلب مفهوم و معنی حکایت چراغ فارسی هفتم را میخوانید.
شما میتوانید معنی شعر رستگاری با آرایه های ادبی را نیز که در کتاب فارسی پایه هفتم پیش از حکایت چراغ آمده است در ستاره بخوانید.
معنی حکایت چراغ پایه هفتم
نابینایی در شب، چراغ به دست و سبو بر دوش، بر راهی میرفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمیبینی چراغ به چه کارت میآید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند.
یک شب، انسان نابینایی در حالی که چراغی در دست و کوزه ای بر شانه اش داشت، در مسیری میرفت. یک نفر به او گفت: تو که چیزی نمیبینی، پس چه نیازی به نور چراغ داری که چراغ برداشتهای؟ مرد نابینا پاسخ داد: این چراغ را (نه برای خودم بلکه) برای عابران گمراه و سر به هوا با خودم حمل میکنم تا از نورش آنها من را ببینند و به من و کوزۀ من آسیب نرسانند.
معنی لغات:
- سبو: کوزه سفالی
- دوش: شانه
- از بهر: برای
- کوردل: کندفهم و نادان
- تاریک اندیش: گمراه، فردی با افکار منفی و بد
مفهوم:
علم و دین و آگاهی مثل چراغی است که نه تنها برای پیدا کردن راه درست برای هر فرد عمل میکند، بلکه با آگاه کردن دیگر گمراهان و نادانان، از آسیب رسیدن به فرد نیز جلوگیری میکند. همچون چراغی که باعث میشد دیگران مرد نابینا را ببینند و کوزه ی او را نشکنند.