سوره کهف – صفحه ۲۴۹ قران
نتیجه استخاره شما خوب است. در آیات مربوط به این استخاره در سوره کهف داستان حضرت موسی و حضرت خضر آمده است؛ داستانی که در آن تنها راه همراهی حضرت موسی با حضرت خضر سبر و شکیبایی او بود.
نتیجه استخاره:
شرح استخاره:
این یک کار مشکل است لیکن شما باید آن را انجام دهید و بر آن استمرار داشته باشید و بعد از تلاش شماست که به خواست خداوند فوایدش به دست می آید.آیات استخاره سوره کهف به همراه ترجمه
سوره کهف (صفحه ۲۴۹)
هَـٰذَا نَصَباً (۶۲)
از این سفر (۶۲)
❈❈❈
قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى ﭐلصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ ﭐلْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا ﭐلشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَﭐتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی ﭐلْبَحْرِ عَجَباً (۶۳)
گفت: «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم -و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفت آورى راه خود را در دریا پیش گرفت!» (۶۳)
❈❈❈
قَالَ ذَالِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَـﭑرْتَدَّا عَلَىٰ ءَاثَارِهِمَا قَصَصاً (۶۴)
(موسى) گفت: «آن همان بود که ما مى خواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پى جویى مى کردند. (۶۴)
❈❈❈
فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً (۶۵)
(در آن جا) بنده اى از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم. (۶۵)
❈❈❈
قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (۶۶)
موسى به او گفت: «آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟» (۶۶)
❈❈❈
قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۶۷)
گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى! (۶۷)
❈❈❈
وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (۶۸)
و چگونه مى توانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؟! (۶۸)
❈❈❈
قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ ﭐللَّهُ صَابِراً وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْراً (۶۹)
(موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهى یافت؛ و در هیچ کارى مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (۶۹)
❈❈❈
قَالَ فَإِنِ ﭐتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (۷۰)
(خضر) گفت: «پس اگر مى خواهى بدنبال من بیایى، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو کنم.» (۷۰)
❈❈❈
فَـﭑنطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَکِبَا فِی ﭐلسَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (۷۱)
آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: «آیا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى؟! راستى که چه کار بدى انجام دادى!» (۷۱)
❈❈❈
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۲)
گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى؟!» (۷۲)
❈❈❈
قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (۷۳)
(موسى) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!» (۷۳)
❈❈❈
فَـﭑنطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا لَقِیَا غُلَاماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً (۷۴)
باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانى را دیدند؛ و او آن نوجوان را کشت. (موسى) گفت: «یا انسان پاکى را، بى آنکه قتلى کرده باشد، کشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى!» (۷۴)
❈❈❈
قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۵)
(باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمى توانى با من صبر کنى؟!» (۷۵)
❈❈❈
قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْراً (۷۶)
(موسى) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزى از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهى نکن؛ (زیرا) از سوى من معذور خواهى بود!» (۷۶)
❈❈❈
فَـﭑنطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ ﭐسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا
باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریه اى رسیدند؛ از آنان خواستند که
بدون نام
خیلی خوب بود