ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – قصه حضرت یوسف (ع)، شرح و تفسیری عارفانه از سوره یوسف است که توسط احمد بن محمد بن زید طوسی، از دانشمندان قرن هفتم هجری به زبان فارسی نوشته شده است. در ادامه این مطلب شرح و معنی درس جمال و کمال ( درس هفتم فارسی دهم) بر اساس این داستان به همراه معنی کلمات و آرایههای ادبی آن را خواهید خواند.
معنی درس جمال و کمال؛ داستان حضرت یوسف
بدان که قرآن مانند است به بهشت جاودان؛ در بهشت از هزار گونه نعمت است و در قرآن از هزار گونه پند و حکمت است.
معنی: بدان و آگاه باش که قرآن مثل بهشت جاودان است و همانطور که در بهشت هزار نوع نعمت وجود دارد، در قرآن نیز هزار نوع پند و حکمت قرار گرفته است.
معنی کلمات:
مانند: همانند
آرایههای ادبی:
سجع: سجع میان نعمت، حکمت
∼∼∼∼
← معنی درس جمال و کمال →
و مَثَلِ قرآن، مَثَلِ آب است روان؛ در آب، حیات تنها بود و در قرآن حیات دلها بود.
معنی: و قرآن مانند آب روان است؛ آب سبب زندگی جسمهاست و قرآن موجب زندگی دلها و روانهاست.
معنی کلمات:
- مَثَل: حکایت
- بود: میباشد
- حیات: زندگانی (هم آوا؛ حیاط: محوطه باز خانه)
آرایههای ادبی:
قلمرو ادبی: تن ها، دل ها: رکن سجع
نکات دستوری:
- میباشد: بن ماضی: بود، بن مضارع: بو
پیام: ارزشمندی قرآن
∼∼∼∼
در قرآن قصهها بسیار است و لکن قصه یوسف نیکوترین قصههاست.
معنی: در قرآن داستان بسیار است ولی داستان یوسف زیباترنی داستان است.
این قصّه، عجیبترین قصّههاست؛ زیرا که در میان دو ضد جمع بوَد: هم فُرقَت بوَد و هم وُصلت؛ هم محنت بوَد، هم شادی؛ هم راحت بود هم آفت؛ هم وفا بود، هم جفا؛ در بدایت بند و چاه بوَد، در نهایت تخت و گاه بوَد؛ پس چون در او این چندین اندوه و طرب بوَد، در نهاد خود شگفت و عجب بوَد.
معنی: این داستان، شگفت آورترین داستان در میان داستانها است؛ چرا که دو چیز ضد را کنار هم گِرد آورده است: هم جدایی است و هم رسیدن؛ هم رنج است و هم شادی؛ هم آسایش است و هم سختی، هم وفاداری است هم پیمان شکنی و ستم؛ در آغاز این داستان اسارت و در چاه افتادن است و در پایان به تخت پادشاهی رسیدن است؛ پس چون در این داستان، این گونه غم وشادی وجود دارد، شگفت آور است.
معنی کلمات:
- بوَد: میباشد
- فُرقَت: جدایی
- وصلت: وصال، پیوند، پیوستگی، بهم رسیدن
- محنت: اندوه، ناراحتی
- راحت: آسایش
- آفت: بلا
- جفا: ستم
- بدایت: آغاز
- بند: گرفتاری، ریسمان
- گاه: تخت
- طرب: شادی
- نهاد: ذات و سرشت
آرایههای ادبی:
- سجع: سجع میان ” فُرَقت و وُصلت”، “راحت و آفت”، “وفا و جفا”، “جاه و گاه”، “هلاک و ملک” و “طرب و عجب”
- جناس: میان “وفا و جفا”
- کنایه: بند مجاز یا کنایه از گرفتاری و اسارت
- مجاز یا کنایه: تخت و گاه مجاز یا کنایه از فرمانروایی
- تضاد: تضاد میان “فُرَقت و وُصلت”، “محنت و شادی”، “راحت و آفت”، “وفا و جفا”، “بدایت و نهایت” و “اندوه و طرب”
- تضاد: تضاد میان گروههای “بند و چاه” و ” تخت و گاه”
- بوَد: میباشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو)
∼∼∼∼
← معنی درس جمال و کمال →
گفته اند «نیکو ترین»، از بهر آن بوَد که یوسف صدّیق وفادار بوَد و یعقوب خود او را به صبر آموزگار بود و زلیخا در عشق و درد او بی قرار بوَد، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار بود، و خبر دهنده از او مَلِک جبّار بوَد.
معنی: گفتهاند«نیکو ترین»، به این دلیل است که یوسف راستگو و وفادار بود و یعقوب خود به او درس صبر میداد و زلیخا در عشق و درد او بیتاب بود و اندوه و شادی در این قصّه بسیار است، و کسی که این قصّه را گفته، خداوند صاحب اختیار است؛ پس به ناچار سخن و داستان آنها، نیکوترین سخن زمانه بود.
معنی کلمات:
- از بهر: برای
- صدّیق: بسیار راستگو
- زلیخا: همسر عزیز مصر
- بی قرار: ناآرام
- مَلِک: پادشاه
- جبار: مسلطّ، (یکی از صفات خداوند تعالی است)
آرایههای ادبی:
- همه عبارت مسجع است؛ سجع بین وفادار ، آموزگار، بی قرار، بسیار، جبّار و روزگار
- تضاد: تضاد میان اندوه و شادی
← معنی درس جمال و کمال →
قصّه حال یوسف را نیکو نه از حُسنِ صورت او گفت، بلکه از حُسن سیرت او گفت؛ زیرا که نیکوخو، بهتر هزار بار از نیکو رو. نبینی که یوسف را از روی نیکو، بند و زندان آمد و از خوی نیکو، امر و فرمان آمد؟ از روی نیکوش حبس و چاه آمد، و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد.
معنی: خداوند داستان و حال حضرت یوسف را نه به خاطر زیبایی ظاهر او که به علّت زیبایی باطن او روایت کرده است؛ زیرا کسی که باطن و سرشتی نیک دارد هزار بار بهتر از کسی است که زیبارو است. نمیبینی که روی زیبا، یوسف را به اسارت و زندان افکند و باطن زیبا او را به پادشاهی رساند؟ از زیبایی ظاهر برایش زندان و در چاه افتادن به دست آمد و از سرشت پاکش پادشاهی به دست آورد.
معنی کلمات:
- حسن: زیبایی
- صورت: چهره
- سیرت: رفتار
- نیکو: زیبا
- نیکوخو: خوش اخلاق
- رو: چهره
- بند: اسارت و گرفتاری در بند
- حبس: اسارت
آرایههای ادبی:
- سجع: آرایه سجع میان “صورت و سیرت”، “زندان و فرمان” و “چاه و گاه”
- مجاز: هزاربار مجاز از بسیار
- جناس: جناس میان “رو و خو” و “چاه و گاه”
- کنایه: امر و فرمان کنایه از اینکه به فرمانروایی رسید
- تضاد: تضاد میان صورت و سیرت
پیام: برتری خوی زیبا بر روی زیبا
∼∼∼∼
← معنی درس جمال و کمال →
پادشاه عالم، خبر که داد در این قصّه، از حُسن سیرت او داد، نه از حسن صورت او داد، تا اگر نتوانی که صورت خود را چون صورت او گردانی؛ باری، بتوانی که سیرت خود را چون سیرت او گردانی. آنکه گفتیم سیرتش نیکوترین سیرتها بود، از بهر آنکه در مقابله جَفا، وفا کرد و در مقابله زشتی، آشتی کرد و در مقابله لئیمی، کریمی کرد.
معنی: خداوند در این داستان از باطن زیبا و پاک یوسف خبر داد، نه از ظاهر زیبایش، تا اگر نمیتوانی ظاهرت را مانند او کنی و مانند او صورت زیبایی داشته باشی، به هر حال میتوانی باطن و درون خود را مانند باطن او کنی. آنکه گفتیم باطنش زیباترین باطنها بود، به این علت بود که در برابر ستم وفا کرد و در برابر رفتار زشت، آشتی و دوستی نشان داد و در برابر پستی، جوانمردی کرد.
معنی کلمات:
- حُسن: زیبایی
- باری: به هر روی
- چون: مانند
- از بهر: به خاطر
- مقابله: مقابل
- جفا: ستم، بی وفایی
- آشتی: صلح
- لئیمی: پستی، فرومایگی
- کریمی: جوانمردی
آرایههای ادبی:
- تضاد: تضاد میان “سیرت و صورت” و “لئیمی و کریمی” و “جَفا و وفا”
- جناس: جناس میان جفا، وفا
پیام: رفتار بد دیگران را با خوبی پاسخ داد.
∼∼∼∼
برادران یوسف، چون او را زیادت نعمت دیدند، و یعقوب را بدو میل و عنایت دیدند، آهنگ کید و مکر و عداوت کردند تا مگر او را هلاک کنند و عالم از آثار وجود او پاک کنند. تدبیر برادران برخلاف تقدیر رحمان آمد. مَلِک تعالی او را دولت بر دولت زیادت کرد و مملکت و نبوّت، زیادت بر زیادت کرد، تا عالمیان بدانند که هرگز کید کایدان با خواست خداوند غیب دان برابر نیاید!
معنی: برادران یوسف، وقتی نعمت فراوان او را دیدند، و میل و توجّه یعقوب را به او دیدند، تصمیم به مکر و حیله و دشمنی گرفتند تا او را بکشند و او را از عالم نیست و نابود کنند. چاره اندیشی برادران برخلاف تقدیر خداوند بود. خداوند بلند پایه او را هر روز داراتر و خوشبختتر کرد و به سلطنت و پیامبری او بسیار اضافه کرد، تا مردم جهان بدانند که هرگز فریب فریبکاران با اراده و خواست خداوند غیب دان نمیتواند مقابله کند.
معنی کلمات:
- زیادت: فراوانی، افزونی
- بدو: به او
- عنایت: توجه
- آهنگ: قصد
- کید: تزویر، حیله، فریب
- عداوت: دشمنی
- مگر: شاید
- هلاک: نابود
- تدبیر: چاره اندیشی
- تقدیر: سرنوشت
- رحمان: خداوند بخشاینده
- مَلِک: پادشاه
- مَلِک تعالی: خداوند والا مرتبه
- دولت: دارایی، خوشبختی
- نبوت: پیامبری
- کایدان: جمع کاید، حیله گران
آرایههای ادبی:
- سجع: سجع میان “نعمت، عنایت و عداوت” و “هلاک و پاک”
- تلمیح: اشاره به آیه «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» (آل عمران، آیه ۵۴) معنی: یهود با خدا مکر کردند و خدا هم در مقابل با آنها مکر کرد، و خدا از همه بهتر تواند مکر کرد.