حاجی فیروز ازجمله آداب و سنن نوروز در ایران است و مژده رسیدن بهار را به ما میدهد. رنگ سرخ لباس حاجیفیروز خود نمادی از تحول در طبیعت است. آمدن شکوفههای سرخرنگ بهاری بعد از سرمای زمستان خود الهامی برای رنگ صورت و لباس حاجیفیروز است. صورت سیاه او نماد سرمای زمستان است و لبها و لباس سرخش سمبلی از بهار که بر جان این سرما مینشیند. در مطلبی که پیش رو دارید، ابتدا تاریخچه مختصری از حاجی فیروز و در ادامه متن شعرهای مختلف حاجی فیروز را بخوانید.
تاریخچه حاجیفیروز
در زمانهای قدیم و در جشن بازگشت مردگان، ایرانیان باستان بر این عقیده بودند که ارواح مردگان یا فروهرها به زمین بازمیگردند، ازاینرو افرادی با صورتهای سیاه در کوچه و بازار رفتوآمد میکردند. این رسم بعدها به شکل حاجیفیروز باقی ماند که تا چندین سال قبل با وسعت بیشتری ادامه داشت.
پیدایش حاجیفیروز به داستانی عاشقانه بازمیگردد که روایتی از ازدواج عمو نوروز است. او منتظر زنی است که با او ازدواج کند. تاریخ شناسان بر این باورند که این ازدواج نمادین میان عمو نوروز و زن بینام (سال) به داستان ازدواج مقدس الهه و شاه برمیگردد. عمو نوروز خود نماد کسی است که برکت میدهد، چه شاه باشد یا هر فرد دیگر، و زن نیز زمین است. زن همیشه با زمین هویت یکسانی دارند و علت آن باروری و زایندگی در هردو است.
برخی دیگر میگویند داستان حاجی فیروز از مراسم و افسانههایی گرفته شده که به حماسه شاهزاده سیاوش ربط دارد، که این نیز به نوبه خود به دست آمده از آن داستانهایی است که در ارتباط با خدایان کشاورزی و دامپروری میان رودان وجود داشتند، و همین طور داستان تموز (سومری: دوموزی). بعد از جیمز فریزر، بهار ادعا کرد که تموز، هر بهار از دنیای مردگان بر میگشت و جشنواره او یاد آور مرگ سالانه و تولد دوباره گیاهان بود. در برخی از این مراسم که در آن مردم در خیابانها آواز میخواندند ومیرقصیدند، بسیاری از مردم چهرههایشان را سیاه میکردند. از این شواهد ضعیف، بهار نتیجه گرفت که ماجرای حاجی فیروز ایرانی با چهره سیاه شدهاش، بایستی از مراسم بین النهرین به جا مانده باشد که در آن چهره شخص به خصوصی را سیاه میکنند تا در جشن تموز شرکت کند.
یک محقق دیگر ادعا میکند که حاجی فیروز، ادامه سنت سال نو از دوره ساسانی بوده است، که در طی آن بردگان سیاه پوست، با پوشیدن لباسهای رنگارنگ و آرایش فراوان و با رقص و آواز، موجبات سرگرمی مردم را فراهم میکردند و برخی دیگر اعلام میکنند شخصیت حاجی فیروز، مربوط به دوران اخیر است و ربطی به مراسم مذهبی باستان ندارد، بلکه به بردههای سیاهپوستی مربوط میشود که گروهی از هنرمندان را تشکیل میدادند. او میگوید رنگ قرمز نشانه شادی است و نام فیروز (روشن، پیروز) به عنوان نشانه فال نیک به آنها داده شده است.
متن اشعار کوتاه حاجی فیروز
بشکن بشکنه بشکن
من نمیشکنم بشکن
اینجا بشکنم یار گله داره
اونجا بشکنم یار گله داره!
این سیاه بیچاره چقد حوصله داره
☀♩☀♩☀♩☀
حاجی فیروزه
سالی یه روزه
همه میدونن
منم میدونم
عید نوروزه
☀♩☀♩☀♩☀
ارباب خودم سلام علیکم
ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم من ونگاه کن
ارباب خودم یک لطف به ما کن
ارباب خودم بز بز قندی
ارباب خودم چرا نمیخندی ؟
☀♩☀♩☀♩☀
متن شعر حاجی فیروز اومده عیده دوباره
باز دوباره اومد عید نوروز
باید بخونه این حاجی فیروز
بر تن بکنم پیرهن رنگی
در دست بگیرم دایره زنگی
فریاد بزنم مژده که عید شد
زمستون باز نصیب جن و غیب شد
مژده بدم ای مردم بازار
بیدار بشین از خواب دلازار
بر پا بکنین هل هله و شور
با شمام بهار داره میاد زود
این مشکله این حقیر هر سال
خیلی سخته تا بیدار بشن مردم بازار
چاره ندارم تا روز نوروز
باید بخونه این حاجی فیروز
ابراب خودم سامبولی بلیکم
ابراب خودم سرتو بالا کن
ابراب خودم از خواب بیدار شو
ارباب خودم همراه ما شو
با بنده که چند صد ساله هستم
دستتو بیار بزار تو دستم
با همدیگه یک صدا بخونیم
بعد از این دیگه با هم بمونیم
متن شعر ابراب خودم سامبولی بلیکم
حاجی فیروزه سالی یه روزه
ابراب خودم، سامبولی غلیکم
ابراب خودم، سرتو بالا کن
ابراب خودم، بزبز قندی
ابراب خودم، چرا نمی خندی
ابراب خودم، فصل بهاره
ابراب خودم، موقع کاره
ابراب خودم، بلند شو خوش باش
ابراب خودم، دیگه نمی آد جاش
ابراب خودم عمری که هی شد
بگو کی اومد و گذشت و طی شد
حاجی فیروز اومده سرتو بالا کن
عید نوروز اومده سرتو بالا کن
پر شده باغ و گلستان ز شکوفه
بلبل از راه اومده لونه شو نیگا کن
کوچه باغای قشنگ ده شمرون
یاکه آبادی های آباد ایروون
همه از شور و امید پر می شه وقتی
میخونه حاجی فیروز با لب خندون
ابراب خودم، سامبولی علیکم
ابراب خودم، سرتو بالا کن
ابراب خودم، بزبز قندی
ابراب خودم، چرا نمی خندی
ابراب خودم، فصل بهاره
ابراب خودم، موقع کاره
ابراب خودم، تو کنج هشتی
ابراب خودم، پس چرا نشستی
رنگ صورتت سیاه اما
قلب پاک تو، یه رنگ با ما
وقتی میخونی، با رنگ شادت
همه جمع میشن از اینجا و آنجا
حاجی فیروز بخون صدات قشنگه
رختای تنت، رنگ و وارنگ
صدای دایره ات، نوای شادیست
می خونه باهات هرکی زرنگه
حاجی فیروز اومده سرتو بالا کن
عید نوروز اومده سرتو بالا کن
پر شده باغ و گلستان ز شکوفه
بلبل از راه اومده لونه شو نیگا کن
شعر آهنگ حاجی فیروزه سالی یه روزه مرتضی احمدی
ارباب خودم سلام و علیکم
علیکم السلام پیر شی ایشالا
ارباب خودم سرتو بالا کن
توی هردوچشام نمیری ایشالا
ارباب خودم به من نیگا کن
ارباب خودم بزبز قندی
ارباب خودم چرا نمیخندی؟
ارباب خودم گلی به جمالت
از کجا بگم وصف کمالت
حاجی فیروزم
بله
سالی یه روزم
بله
حاجی فیروزم
بله
مثه نیم سوزم
بله
بشکن بشکنه
بشکن
من نمیشکنم!
بشکن
من نمیتونم
میتونی
چجوری بشکنم؟
تق تق
چطوری بشکنم؟
تق تق
اینجا بشکنم یار گله داره
اینجا بشکنم یار گله داره
اونجا بشکنم یار گله داره
این عاشق بیچاره چقدر حوصله داره
تکست و متن آهنگ حاجی فیروزه سالی یه روزه مرتضی احمدی
حاجی فیروزم
بله
سالی یه روزم
بله
سالی که گذشت سال بد بود
سالی که گذشت سال بد بود
سالی بد و بد زبد بدتر بود
ای سال برنگردی
بری دیگه برنگردی
مردارو اخته کردی!
مردارو اخته کردی
زنارو شلخته کردی
دکونارو تخته کردی
همرو خسته کردی
ای سال برنگردی بری دیگه برنگردی
درسایه ی ایزد تبارک عید همگی بوَد مبارک
یاحق
یاهو
هرکی به کاری مشغول
پولی بریز تو کشکول
یاحق
یاهو
همه ی روزتان پیروز…
متن شعر حاجی فیروز جدید
ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم مردم ایران
بچه ها و پیرها و جوانان
ارباب خودم چشما رو بازکن
نوروز اومده اخما رو بازکن
ارباب خودم پسته و بادوم
مژده ای دارم برای مردوم
ارباب خودم کشک و بادمجون
همه چیزها میشه ارزون ارزون
تخممرغ و گوشت فط و فراوون
روغن و برنج و نفت و صابون
ارباب خودم فلفل ریزه
لباس بچهها چه قدر تمیزه
بازی در میارن توی کوچه
جیباشون پر از نقل و کلوچه
ارباب خودم خسته نباشی
سالی را تو پشت سر گذاشتی
یادمون نره آنچه گذشته
ارباب خودم فندق و پسته
مثل گلی بر سبزه نشسته
قربونش برم کارش درسته
دست از خوبیها هنوز نشسته
ارباب خودم عیدت مبارک
زیر سایه ایزد تبارک
امیدواریم شعرهای حاجی فیروز برای شما جالب بوده باشد. از طریق ارسال نظر بنویسید کدام یک از شعرهای حاجی فیروز به گوش شما آشناتر بود.
مطلب متن شعر بوی عیدی + ترانه های مشابه به همراه آکورد را نیز در ستاره می توانید ببینید.
فردین
ولی دوستان داستان اصلی از این قراره ک پیروز نهاوندی یا همون حاجی فیروز کسی بوده ک دومین خلیفه عباسی یعنی عمر رو به قتل میرسونه و چون مردمان اصیل ایران از همون پایه عرب هارو میشناختند و عرب ها ظالم بودند مردم از این اتفاق بقدری خوشحال شدند که این اتفاق زیبارو به عید باستانیشون افزودند و هرساله با چشن و پایکوبی نشون میدادند ک چقدر از این که یک قدم ب آزادی نزدیک شدند خوشحالند.
در واقع در یکسری منابع میگن ک اون لحظه شعر ک پیروز میگه ارباب خودم ارتو بالا کن خود پیروز داشته سر جنازه رو بالا میورده و تکرار میکرده ک ارباب خودم چرا نمیخندی
مم
عالیییییی
فاطمه
خیلی خیلی شعرهای حاجی فیروز قشنگ هستند ومن هرسال عید شعرهایش رو میخوانم