متن و شعر درباره رنگها با توجه به رنگ انتخابی، حال و هوای خاصی به خود میگیرد. برخی از رنگها چون قرمز، توأم با خیالات عاشقانه و جنجالی بوده و برخی دیگر چون آبی، موجی از آرامش و سکون را به همراه دارند. سبز به یاد جنگلهای انبوه و زرد عجین شده با عناصری مانند شعر گل آفتابگردان و با یاد انوار طلایی رنگ خورشید و … در زیر میتوانید به تعدادی متن و شعر درباره رنگ های مختلف توجه نمایید.
شعر درباره رنگ ها
شعر درباره رنگ بنفش
چو دامن بنفشه، سیه باد جامه ام
آه ای وطن، ز سوگ به خون خفتههای تو
«موسوی گرمارودی»
♦Ξ♦Ξ♦
صبح بخیرِ بنفش تو
از آن سوی گوشی تلفن
جنگلی را در من رویاند
«نزار قبانی»
♦Ξ♦Ξ♦
تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش میکنی؟
♦Ξ♦Ξ♦
بنفش گریه میکند تمام اتاق
تا صبح !
در همآغوشی خاطرههایت
و مردی
با موسیقی باران
شعر میکند گریههایش را
بنفش …
«امید صباغ نو»
♦Ξ♦Ξ♦
هر روز عصر
سر میکند روسری بنفشاش را
و جارو میکند
تمام خاطرههایش را با من !
که شروع کند
همه چیز را بی من !!!
«امید صباغ نو»
♦Ξ♦Ξ♦
غار کبود میدود
دست به گوش و فشرده پلک و خمیده
یکسره جیغی بنفش
می کشد
«هوشنگ ایرانی»
شعر درباره رنگ قرمز
روی کسی سرخ نشد بیمدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
«مولوی»
♦Ξ♦Ξ♦
زردها بی خود قرمز نشدند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف کوه ازاکو اما
وازنا پیدا نیست
♦Ξ♦Ξ♦
من همسفر شراب، از زرد به سرخ
من همره اضطراب، از زرد به سرخ
یک روز، به شوق، هجرتی خواهم کرد
چون هجرت آفتاب، از زرد به سرخ
«قیصر امین پور»
♦Ξ♦Ξ♦
رنگ ِ قرمز شاهنشاه رنگهاست
با آن تو شهبانوی قصهها میشوی
پر میکشی بر داستانهای شبانه
پیام آور شادی و مرهم غصهها میشوی
**
رنگ ِ قرمز با تو منظره ی غروب است
غروبی که سرخ تر از آن را ندیدهام
رنگ قرمز با تو مثل ِشاخه گلی است
گلی که سرختر از آن را نچیدهام
«مجید مهرجویی»
♦Ξ♦Ξ♦
بانوی سرخ پوش غزل، عشوه ات مدام
ناز تو میبرد دلِ این شاعران خام
لختی بیا و اندکی از شعر چشم خود
پر کن سطور دفتر این سینه، با مرام!
♦Ξ♦Ξ♦
دوستی قرمـــز است و جان قرمــز
خــــــون خوشرنگ عاشقان قرمــز
پر شکـــوه است آسمان به غروب
چــون که باشد در آن زمان قرمــز
♦Ξ♦Ξ♦
رنگ قرمز ، رنگ خونه
رنگ عشق رنگ جنونه
رنگ لیلی رنگ مجنون
رنگ سیبای تو ایوون
♦Ξ♦Ξ♦
تمام شعرهای جهان،
لب های قرمز زنان را سروده اند…
راستش را بخواهی
امروز، پیراهن قرمز یقه هفتی خریده ام
کارناوال جنگ براه خواهد افتاد!
و من،
می یابم ات
♦Ξ♦Ξ♦
من رنـگ قـرمـز هستم
هیچ رنگی نیست رو دستم
رنـگ گیـلاس ، آلبـالـو
شـــاتــوت و رنـــگ لبـــو
انـــــار دونـــه دونــــه
رنگ تـــوی هنــدونــــه
تمشـک و تـوت فـرنگی
تـــاج خـــروس جـنـگـــی
رنــگ لــب و دهــانــم
ســـرخــــی رو زبـــانـــم
رنــگ شــاد عـروســی
مـهـمـــونـی و روبــوســـی
مــاهـی قـرمـز حــوض
گــــل هــــای لالــــه و رز
بــا نــور قــرمــز مــن
بـــه آسمـــان ســر بــزن
وقـتـی بــاران می بـاره
رنـگـیـــن کمــان مــی آره
کـوچولو بـا رنگ قـرمـز
غـمگیــن نبـاشـی هـرگــز
♦Ξ♦Ξ♦
در هیچ جای این شهر
اثری از رنگ قرمز نیست
اگر نبودند چراغهای قرمز
یادمان میرفت که
خطوط قرمز چه مزه ای دارند
شاید آنهایی که
طعم تلخ این رنگ را بر نتافتند
استعداد فرصت طلبی نداشتند!
شعر درباره رنگ آبی
من میشنوم رنگ صدا را آبی
آهنگ تر ترانههای را آبی
در موج بنفش عطرگل میبینم
موسیقی لبخند خدا را آبی
«قیصر امین پور»
♦Ξ♦Ξ♦
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده آه فقط یک پرنده بود …
«فروغ فرخزاد»
♦Ξ♦Ξ♦
بیا رنگ آبی بزن روی در
گمونم یکی داره در میزنه
پرندهس ببین دنبال آسمون
یه عمره داره بال و پر میزنه
«زینت رحیمی»
♦Ξ♦Ξ♦
آسمان و هر چه آبی دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدر رفته است
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگها که هدر رفتند و تو نشدند
♦Ξ♦Ξ♦
اگر فقط چشمهایت آبی بود
آواز دریا
در رودخانهی چشمهایم شنیدنی بود،
اگر و فقط اگر
اتاقم درخت اناری داشت
به فصل چیدن
جای دستهایت
بر دیوارها پنجره میرویید
کلمه اگر بودم
لابد
در دستهای تو شعر میشدم
حتی اگر چشمهایم آبی نبود
♦Ξ♦Ξ♦
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ… تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
«از مجموعه اشعار مهدی فرجی»
♦Ξ♦Ξ♦
کنار دل نشستهام
دارم من از تو مینویسم
حرفهای عاشقانهمو
به رنگِ آبی مینویسم
♦Ξ♦Ξ♦
زندگانی آبی است
مثل رودی شاید
مثل دست من و تو
من در آخر, روزی
همه جا را آبی خواهم کرد
مردمان آبی را
رنگ غم میدانند
چون بهار دلشان
هم چنان پاییز است
«مهزاد متقی»
♦Ξ♦Ξ♦
رفته بودم تا بگویم، یک غزل با رنگ آبی
یک غزل هم رنگ دریا، با دلی دلتنگ آبی
«زهرا وهاب»
♦Ξ♦Ξ♦
آبی رنگ گرمی است
رنگ بستر آتش
رنگ غریبانهی اتاق انزوا
آبی همه رنگ
♦Ξ♦Ξ♦
رنگ آبی رنگ دریاست
رنگ آسمون رویاست
رنگ قطره رنگ بارون
گاهی وقتا رنگ فرداست
♦Ξ♦Ξ♦
رنگ آبی را که برتن می کنی
آبی دریا کناری میرود
♦Ξ♦Ξ♦
شعر درباره رنگ سبز
سبز، تویی که سبز میخواهم
سبز ِ باد و سبز ِ شاخهها
اسب در کوهپایه و
زورق بر دریا
سراپا در سایه، دخترک خواب میبیند
بر نردهی مهتابی ِ خویش خمیده
سبز روی و سبز موی
با مردمکانی از فلز سرد
(سبز، تویی که سبزت میخواهم)
«فدریکو گارسیا لورکا: ترجمه شاملو»
♦Ξ♦Ξ♦
در درون خود بیفزا درد را
تا ببینی سبز و سرخ و زرد را
کی ببینی سبز و سرخ و بور را
تا ببینی پیش از این سه نور را
«مولوی»
♦Ξ♦Ξ♦
عشق تو
پرندهای سبز است
پرندهای سبز و غریب
بزرگ میشود
همچون دیگر پرندگان
انگشتان و پلکهایم
را نوک میزند
«نزار قبانی»
♦Ξ♦Ξ♦
که ایستاده به درگاه … ؟
آن شال سبز را ز شانهی خود بردار
بر گونههای تو آیا شیارها
زخم سیاه زمستان است… ؟
در ریزش مداوم این برف
هرگز ندیدمت
زخم سیاه گونه ی تو
از چیست؟
آن شال سبز را ز شانه ی خود بردار ،
در چشم من ،
همیشه زمستان است …
«خسرو گلسرخی»
♦Ξ♦Ξ♦
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
سبز است لبت ساغر از او دور مدار
می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن
«حافظ»
♦Ξ♦Ξ♦
میشناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
♦Ξ♦Ξ♦
بچهها جون، منم منم
سبزی دشت و چمنم
نگاهی کن به سبزهزار
رنگ درخت، رنگ بهار
تو مزرعه، روی زمین
رنگ علفها رو ببین
رنگ شوید، اسنفاج
درخت بید، سرو و کاج
چغاله بادام و خیار
کنار گوجه سبز بکار
مداد سبزت را بیار
برای برگهای چنار
بکش یک قورباغه تو آب
یک طوطی حاضر جواب
با رنگ سبز تو بی شمار
بکش درخت و برگ و خار
زندهترین رنگ زمین
سبزم و شادی آفرین
Ξ♦Ξ شعر کودکانه درباره رنگ سبز Ξ♦Ξ
شعر درباره رنگ زرد
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است
«میلاد عرفان پور»
♦Ξ♦Ξ♦
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
«سعدی»
♦Ξ♦Ξ♦
به تو فکر می کنم و برگهای زرد
یکی یکی شکوفه میشوند
راستی آن جا هم پاییز این همه زیباست؟
♦Ξ♦Ξ♦
شادی به رنگ زرد است
زردی به گونههاست
زردآب غم
به دل بینوای ماست
♦Ξ♦Ξ♦
گریه نکن
مرد،
درد،
رنگ زرد؛
هم قافیهاند!
«محمد زارع»
♦Ξ♦Ξ♦
با رنگ سرخ میافکنم طرحی از آبی را
از رنگ زرد برای قلبم بستری میسازم
«ساناز کریمی»
♦Ξ♦Ξ♦
اگر دنبال زردی
کوچولو باید بگردی!
از این ور و از اون ور
از خورشید پشت ابر
تابیده شد بر جهان
نور از زمین و زمان
آفتاب زرد تابان
پیدا شد و نمایان
شاید خبر نداری
از رنگ یک قناری
زنبوری زرد و خوشحال
لیمو و سیب و بلال
رنگ موز و طالبی
زردآلو و گلابی
رنگ گندم، رنگ کاه
جوجه زرد را نگاه
♦Ξ♦Ξ♦ شعر کودکانه درباره رنگ ها ♦Ξ♦Ξ♦
متن درباره رنگ ها
متن درباره رنگ بنفش
بنفش به تنهایی به سان رنگین کمانی است که تا ساعتها پس از بارش باران، در جای خود باقی میماند.
♦Ξ♦Ξ♦
به رنگ بنفش، دشتهای پر از بنفشهای میکشم که عطرشان تا فرسنگها احساس میشود.
♦Ξ♦Ξ♦
متن درباره رنگ قرمز
رنگ قرمز، رنگ عشق است یا خون و خونریزی؟ باید نگاهی دیگر داشت تا این رنگ را به درستی تعبیر کرد.
♦Ξ♦Ξ♦
قرمز رنگ گل کردن جهان در سلوک عاشقانهای است که میتوان بارها و بارها شکوفه بارانش را تماشا کرد.
♦Ξ♦Ξ♦
متن درباره رنگ آبی
آبی آسمان خیال من، شبیه به آبی دریاهایی است که پیشتر اشکهای تو را به خود دیدهاند.
♦Ξ♦Ξ♦
هر آن قدر که وسعت آبی چشمهای تو را بیشتر کشف میکنم، در آنها بیشتر غرق خواهم شد.
♦Ξ♦Ξ♦
به صبح سلام می کنم
و در آینه ی آسمان
انتظار را می بینم
که قلب تپند ه اش را
می فشارد
تا به رنگ آبی بشوند تمام جاده ها
تا هیچ مرزی نباشد
روزی بین دوست داشتن ها….؛
♦Ξ♦Ξ♦
آبی تر از رنگ
آبی تر از عشق
آبی ِ آبی
نه رنگ ِ دریا
به رنگ ِ فردا
به رنگ ِ نوری …
از ظلمت ِ شب
آرامی بخش ِ…
قرمزی ِ تب
نه رنگ فوتبال
قرمز و آبی
به رنگ داور
ساده و آبی
رنگ ِآسمان
کم رنگ ِ آبی !
هفت پله بالا
از آسمانها
قافله آبی
با ساربانها
هرکه گذر کرد
به عشق ِ آبی
بیند خدایش
به رسم ِ آبی
♦Ξ♦Ξ♦
دفتری کهنه بدست
دفتر خیس و باران خورده
چتری از شعر به رنگ آبی
بهر او خواهم ساخت
متن درباره رنگ سبز
به دشتهای سبز زمردین بنگر که چطور پهلو به پهلو گرفته و تا چشم کار میکند رنگهای نشاطآور خود را به رخ میکشند.
♦Ξ♦Ξ♦
مادر زمین همین است، نگینهای سبز رنگ خود را به بشر ارزانی داشته و از او چشم داشتی ندارد.
♦Ξ♦Ξ♦
متن درباره رنگ زرد
چه کسی گفته زرد رنگ غم انگیزی است؟
زرد رنگ گلهای نرگس و رنگ انوار طلایی خورشید است.
♦Ξ♦Ξ♦
زرد را به نفرت تعبیر نکنیم که میتوان با آن روزها و شبهای عاشقانههایی پی در پی سرود
♦Ξ♦Ξ♦
متن و شعر درباره رنگ سفید
شلوار سفید دوست داشتنی داشتم
که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت …
گلی شد و من بی خیال پی اش را نگرفتم
به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود ولی نشد …
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
این لباس چِرک مرده شده !
گفت : بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛
باید تا زنده اند پاک شوند! چرک مُرده شد …
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !
♦Ξ♦Ξ♦
ماه
از شبی که
این پیراهن سفید را
بر تن پنجره کرده ام
راه اتاقم را گم کرده است
مثل من
که تو را گم کردم
درست از روزی که
آن توری سفید چین دار را تنت کردند!
♦Ξ♦Ξ♦
دلم برای مداد سفید میسوزد…..!!!!
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ ﺗﻮ ﺟﻌﺒﻪ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟
ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ !! ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎ ….
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻧﮓ ﻧﺪﺍﺭن ﻭ ﺧﺎﻟصن….
متن و شعر درباره رنگ سیاه
قشنگی ماجرا اینه که تو با یه قلمو و آبرنگ هفت رنگ اومدی قلب مشکی منو رنگین کمونی رنگ کردی …!
♦Ξ♦Ξ♦
عاشق رنگ سیاهِ شب یلـدام
آخه از روشنـی هیچ خیری ندیــدم
عاشق تلخــیِ انتهــایِ عشقــم
حالا که به آخــر قصـه رسیــدم
♦Ξ♦Ξ♦
عاشق سیاهیـم ، عاشق غربت
خسته ام از تو و این همه خیــانت
♦Ξ♦Ξ♦
از چرخ به هر گونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
سخن پایانی
کدام شعر را درباره کدام رنگ بیشتر دوست داشتید؟ شما چه شعرهای زیبای دیگری درباره رنگها سراغ دارید که در این مطلب از قلم افتاده بود؟ پیشنهاد میکنیم زیباترین اشعار درباره فصل بهار و زیباترین اشعار درباره پاییز را نیز در ستاره بخوانید.