متن خطبه امام سجاد (ع) در شام با ترجمه فارسی

خطبه امام سجاد (ع) در مسجد شام و در حضور یزید ایراد شد. امام سجاد (ع) در این خطبه به معرفی خاندان اهل بیت پرداخت و با روشنگری خود باعث رسوایی یزید و یزیدیان شد.

ستاره | سرویس مذهبی – امام سجاد (ع) زمانی که به عنوان اسیر وارد شهر شام و دربار یزید شد در سن نوجوانی به سر می برد. با این حال زمانی که از یزید خواست تا خطبه ای ایراد کند یزید از دادن اجازه به او می ترسید ولی در نهایت این اجازه را به او داد و امام (ع) مردم با واقعیت عاشورا آشنا کرد.

 

متن خطبه امام سجاد در شام
متن خطبه امام سجاد در شام

 

زمانی که امام سجاد (ع) به عنوان اسیر وارد شام شد از یزید خواست تا در روز جمعه در مسجد خطبه ای بخواند. معاویه، پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تاثیری دارد؟ بگذار تا هر چه می خواهد بگوید. یزید که نگران بود گفت: شما قابليت‌های اين خاندان را نمی‏‌دانيد، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث می‏‌برند، از آن می‌ترسم كه خطبه او در شهر فتنه برانگيزد و وبال آن گريبان‌گير ما گردد. یزید معتقد بود اگر امام سجاد (ع) به بالای منبر برود پایین نخواهد آمد مگر این که او و خاندان ابوسفیان را رسوا کند. با تمام این تفاسیر در نهایت یزید با اصرار مردم و اطرافیانش اجازه ایراد خطبه را به امام (ع) داد. وقتی که روز جمعه رسید یزید یکی از مزدوران خودش را به مسجد فرستاد و به او دستور داد تا در زمان خطبه خوانی امام سجاد (ع) هر چه می تواند به علی (ع) و حسین (ع) توهین کند.

 

متن خطبه امام سجاد (ع)

امام سجاد (ع) خطبه معروف خود را این طور شروع کردند

أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ.

اى مردم! خداوند به ما ۶ خصلت عطا فرموده و ما را به ۷ ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است.

أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ.

علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را به ما ارزانى داشت

وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.

و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا (ص) و امام حسن و حسین (ع) دو فرزند بزرگوار رسول اكرم (ص) را از ما قرار داد.

مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي.

(با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان می‌شناسانم.

أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى

اى مردم! من فرزند مكه و منا هستم.

أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا.

من فرزند زمزم و صفا هستم.

أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا.

من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود.

أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى.

من فرزند بهترین کسى هستم که (براى حج) لباس پوشید

أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى.

من فرزند بهترین کسى ام که (براى طواف) پا برهنه شد

أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى.

من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم.

أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى.

من فرزند بهترين حج گزاران و تلبیه گويان هستم.

أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ.

من فرزند آنم كه بر براق سوار شد.

أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى.

من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سير كرد.

أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى.

من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد

أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏.

من فرزند کسى هستم که بسیار به مقام قرب الهى نزدیک شد.

أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ.

من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد.

أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى.

من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد.

أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى.

من فرزند محمد مصطفى و على مرتضی هستم

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.

من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاک ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ

من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‌ جنگيد.

وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ

و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد

وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ.

و در بدر و حنين با كافران جنگيد و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد.

أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ

من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم.

وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.

و من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پيامبر هستم.

أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ

من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد.

أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ

من فرزند آنم كه از حریم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد.

وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ

من فرزند بهترين قريشم.

وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت.

وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ

من پسر اول سبقت گيرنده‏ اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم.

وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ.

من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.

سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ.

او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه ‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز می‌خواند.

قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ.

او رشته نسل دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه گروه‌های كفر را از هم پاشيد.

أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمِ.

او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه ‏ها در جنگ به هم در مى‏ آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ ساخت.

لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ.

او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است، كه در همه اين صحنه‏‌ها حضور داشت.

مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ.

او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين.

ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ

آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگي‌هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.

 

ثُمَّ قَالَ:

سپس گفت:

أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ

من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.

انا ابنُ خَدیجهَ الکبری.

من فرزند خدیجه کبری هستم.

انا ابن الحسين القتيل بكربلا

من فرزند حسين شهيد كربلايم

انا ابن المرمل بالدماء

من فرزند آنم كه در خون آغشته شد

انا ابن من بكى عليه الجن في الظلماء

و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند

انا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء

و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند.

فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ.

و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد!

 

وَ خَشِيَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ فِتْنَةٌ. فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَيْهِ الْكَلَامَ.

یزید نگران شد و براى آن كه مبادا انقلابى به وجود بیاید. برای همین به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد (ع) را به اين نيرنگ ساكت كند!

فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ قَالَ عَلِيٌّ لَا شَيْ‏ءَ أَكْبَرُ مِنَ اللَّهِ.

مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد. همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد (ع) فرمود: چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.

فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي.

و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام (ع) فرمود: مو و پوست و گوشت و خونم به يكتایى خدا گواهى مى‌‏دهد.

فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى يَزِيدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّكَ يَا يَزِيدُ

و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام (ع) رو به يزيد كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟!

فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّكَ فَقَدْ كَذَبْتَ وَ كَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّي فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ

اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟!

قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ تَقَدَّمَ يَزِيدُ فَصَلَّى صَلَاةَ الظُّهْرِ.

سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را خواند.

(منبع: بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۸)

 
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید