نسخه صوتی این مطلب را بشنوید! 🎧
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – آیا برای شما هم پیش آمده که در تعاملات روزمره با رفتاری از اطرافیانتان روبرو شوید که گویا میخواهند به شما دستور دهند یا با احساساتتان بازی کنند؟ آیا دیدهاید که چگونه رفتار طرف مقابلتان بالغانه نیست و با حرفهایش شما را دچار خشم یا تنفر میکند؟ آیا تاکنون احساس کردهاید آنقدرها خوب نیستید یا آدمهای دیگر خوب نیستند؟ این اتفاقات گرچه شایع هستند؛ انرژی بسیاری از ما میگیرند. چه بسا روابط اجتماعی ما را مختل کنند و باعث شوند از زندگی لذت نبریم. راه چاره چیست؟ انتخاب وضعیت آخر!
پس از چند روز کلنجار رفتن با وقت و زمان در دسترسم و شرایط محیط موفق شدم مطالعه کتاب وضعیت آخر را به پایان برسانم. وضعیت آخر برای تفنن و وقتگذرانی، کتابی مناسب نیست. برای اینکه اثر کتاب را در زندگی ببینیم، باید با توجه به تعالیم کتاب، در همه موقعیتهای زندگی آگاهانه رفتارمان را انتخاب کنیم و دیگران را نیز درک کنیم. در ادامه معرفی کتاب را بخوانید.
درباره کتاب
وضعیت آخر با نام اصلی I’m OK – You’re OK را توماس آنتونی هریس روانپزشک امریکایی در ۱۹۷۳ میلادی نوشته و جزو کتابهای پایه در روانشناسی روابط متقابل محسوب میشود. اسماعیل فصیح به عنوان مترجمی که خودش نویسنده نیز هست، برگردان روان و خوشخوان از کتاب ارائه داده است.
کتاب یکسری کلمات کلیدی دارد که عبارت از: والد ـ بالغ ـ کودک، تحلیل رفتار متقابل، خوب بودن، خوب نبودن هستند و با فهم آنها گره تحلیل روابط متقابل گشوده میشود. در هریک از زیرعنوانهای زیر مفاهیم کتاب آورده شده است.
«والد ـ بالغ ـ کودک» و رفتار متقابل
همه ما در درون خودمان سه جزء «والد ـ بالغ ـ کودک» داریم که در سنین ابتدایی حیات شکل گرفتهاند.
وظیفه والد درون امر و نهی کردن است. والد رویدادهای خارجی را در خود ضبط کرده است و آموختههای زندگی را با خود دارد.
کودک رویدادهای داخلی را ضبط کرده و به احساسات توجه دارد. یعنی مفهوم احساس شده زندگی با اوست.
بالغ که رشدیافتهترین بخش شخصیت است، اطلاعاتی را ضبط میکند که از راه تحقیق و سنجش تجربهها بدست آمده است. بالغ رشد یافته است و میان دستورات دو بخش دیگر در رفتار فرد توازن ایجاد میکند.
در افراد مختلف هر کدام از این سه بخش بیشتر خودش را نشان میدهد. در بعضی، والد بالغ را آلوده کرده و کودک را به انزوا کشانده است. این افراد بالغ درون چندان قوی ندارند. احتمالاً در کودکی پدر و مادر این فرد آنچنان بر جدیت، انجام کار و وظیفه تأکید میکردند که او در ادامه زندگی کودکی را از خود رانده تا امن زندگی کند.
برخی دیگر برعکس والدشان در تصمیمگیریها نقشی ندارد و انتخابهایشان بر اساس احساسات آنی کودک است. یعنی کودک بالغ را آلوده کرده است؛ این افراد پدر و مادری بسیار سختگیر یا برعکس بسیار بیبند و بار داشتهاند؛ در زندگی بایدها و نبایدها را رعایت نمیکنند و اشخاصی بیوجدان از کار درمیآیند.
نویسنده در «تجزیه و تحلیل رفتار متقابل» مثالهای متعدد را بیان میکند که انسانها چگونه در رفتارهای اجتماعی با یکدیگر برخورد کرده و از بالغ، والد یا کودکشان برای تعامل برقرار کردن استفاده میکنند. برای مطالعه بیشتر به کتاب مراجعه کنید.
قسمتی از متن کتاب: «همانگونه که بالغ اطلاعات ضبط شده در والد را بررسی و به اصطلاح مطابق با مد روز میکند تا تصمیم بگیرد که کدام معتبر و کدام غیر معتبر است، اطلاعات کودک را نیز بررسی میکند تا معلوم شود که کدام احساس را امروز میتواند با اطمینان خاطر بکار ببرد.»
خوب بودن یا خوب نبودن؛ چهار وضعیت زندگی
خوبی و بدی چالشبرانگیزترین چیزی است که در ذهن همه ما باید مورد بررسی قرار گیرد. کودک در ابتدای راه زندگی میگوید: «من خوب نیستم، شما خوب هستید» او خودش را موجودی ناتوان و نیازمند بزرگترها و والدینش میبیند. خودش که قادر به انجام هیچکاری نیست پس خوب نیست. چون نیاز به نوازش دارد و بزرگترها این نوازش را به او میدهند پس خوب هستند. در صورتی که کودک تا پنج سالگی یک زندگی عادی را تجربه کند، این نتیجهگیری دائمی در او ضبط میشود.
در ادامه با مشاهده رفتار بزرگترها این دو گزاره در ذهن او دستکاری میشود و در مورد خوبی خودش و خوبی دیگران دست به انتخابهای جدید میزند.
«من خوب نیستم، شما خوب نیستید» وضعیت دوم در رابطه با خود و دیگران است. وقتی کودک از نوازش محروم است و یک وضعیت رهاشدگی و بیمحلی والدین را تا سن دو سالگی تجربه میکند به این نتیجه میرسد که دیگران خوب نیستند. چنین شخصی در خود فرو میرود و زندگی را فقط میگذراند. افراد در خودمانده و دیوانگان تیمارستانی چنین حالی دارند.
«من خوب هستم، شما خوب نیستید» وضعیت سوم است. کودکی که مورد آزار و کتک زدن پدر و مادرش بوده چنین وضعیتی پیدا میکند. طفل از بیرون نوازش دریافت نمیکند و خودش خودش را نوازش میدهد تا جراحت دردناک و آسیب بدنی و روحی که از والدینش دریافت کرده، التیام پیدا کند. بسیاری از جنایتکاران تاریخ در این دسته قرار دارند.
«من خوب هستم، شما خوب هستید» همان وضعیت آخر است که هرفردی بعدها آگاهانه و با تفکر به آن میرسد. هریس میگوید امید ما به وضعیت آخر است و برعکس سه وضعیت اول که حالت ناآگاهانه و اجباری داشتند، وضعیت آخر آگاهانه است. در جلسات گروهی درمانی که هریس برگزار میکرده، عبارت تأکیدی «من خوبم، تو خوبی» بوده است. برای داشتن جهانی بهتر باید به این باور برسیم که همه انسانها صرف نظر از رفتارشان خوب هستند.
قسمتی از متن کتاب: «سه وضعیت اول بر پایه احساساتاند. چهارمی بر پایه تفکر، ایمان و قول و قرار خود شخص برای عمل است… ما به سوی یک وضعیت جدید سوق داده نمیشویم، بلکه به خواست و اراده خودمان به سوی آن میرویم.»
مسئولیت زندگیات را برعهده بگیر
شناختن سه بخش ذهن و دانستن دلیل رفتارمان در برخورد با دیگران کافی نیست. اینکه ما فهمیدیم رفتار ما بازتاب چیزیست که در کودکی بر سرمان آمده است و پدر و مادر و اطرافیانمان را مسئول رفتار کنونی خود ببینیم، مثل نشستن در یک اتوبوس است که رو به جلو پیش میرود، اما راننده و همه سرنشینان آن رو به عقب نشستهاند. فرد باید فرق بین ترسهای زمان بچگی و ترسهای زمان حال را تشخیص دهد و برای تغییر واقعیت زندگی قدمهایی بردارد.
گذشته را نمیتوانیم اصلاح کنیم، اما اینکه مسئولیت رفتار امروز خودمان را به گردن آن بیندازیم اشتباه است. شاید حالا که بزرگ شدهایم و میتوانیم به ناتوانیهای کودکی از دور نگاه کنیم، باید سعی کنیم والد و کودک درون والدینمان را ببینم و دیگر از آنها متنفر نباشیم.
هرکس باید بالغ درونش را بشناسد، آن را تقویت کند تا او را در راه زندگی آینده یاری دهد. برای داشتن یک بالغ قوی باید: کودک درونمان و آسیبپذیریها و ترسهایش را بشناسیم، والد درونمان و احکام و دستوراتش را بشناسیم، نسبت به کودک درون دیگران حساسیت داشته باشیم و آن را نوازش کنیم، به بالغ درون خود برای جدا کردن اطلاعات کودک و والد از واقعیت فرصت دهیم و در نهایت روی یک سیستم ارزشها برای زندگی خود تصمیم بگیریم و برای خودمان چارچوب اخلاقی مشخص کنیم.
قسمتی از متن کتاب: «ما نمیتوانیم احساس ضبط شده را پاک کنیم، ولی میتوانیم، اگر خواستیم، کلید را بزنیم و آنها را موقتاً متوقف کنیم.»
حرف آخر
کتابها قرار است به ما کمک کنند تا بهتر زندگی کنیم؛ دو کتاب دیگر هستند که به نوعی مکمل وضعیت آخر محسوب میشوند. یکی «ماندن در وضعیت آخر» از همین نویسنده که در حقیقت ادامه این کتاب است. کتاب دیگر «بازیها» نوشته اریک برن است. بازیها پیشنیاز یا همنیاز مطالعه وضعیت آخر است؛ هریس اصولش را از آن گرفته و در جای جای وضعیت آخر به بازیها اشاره میکند. او میگوید انسانها هر روز در تعاملاتشان بازی میکنند و میبازند؛ اریک برن بازیهای متنوعی را که افراد از خودشان درمیآورند در کتابش شرح داده که خواندن آنها میتواند شما را در تحلیل رفتار متقابل کمک کند.
قسمتی از متن کتاب: «هدف برای هریک از افرادی که در گروههای آموزش والد – بالغ – کودک شرکت میکند، خیلی روشن، خلاصه و آسان بیان شده است: باید بالغ شخص را از تأثیر ناراحتکننده والد و کودک او آزاد کرد – این شفای اوست… تا آنجا که هرشخص بتواند عناصر والد و بالغ و کودک را در رفتار متقابل خود و سایر افراد تشخیص، شناسایی و توصیف کند.»
آیا دوست دارید این کتاب را بخوانید؟ اگر آن را قبلاً خواندهاید، برداشتهای خودتان را از طریق ارسال نظر با ما و مخاطبان ستاره درمیان بگذارید.
الهام
سلام
کتاب را خواندم و آن را بسیار پسندیدم. ولی برای استفاده ی واقعی از مطالب کتاب در زندگی به کمک یک روانشناس احتیاج دارم که بتواند بمن کمک کند تا کودک و والد و بالغ خود را تا جای ممکن شناسایی و سپس غربال کنم.البته خیلی از روانشناسان چنین ادعایی میکنند. آیا شما میتوانید یک روانشناس خوب و کاردان در این زمینه بمن معرفی کنید؟ اگر ساکن اصفهان باشد بهتر است چون من ساکن اصفهانم