غزل شماره ۴۵۱ حافظ: خوش کرد یاوری فلکت روز داوری

غزل شماره ۴۵۱ حافظ موقع بازگشت پیروزمندانه شاه زین العابدین به شیراز سروده شده که شاه زین العابدین با عمویش سلطان بایزید و پسر عمویش شاه یحیی کشمکش کرده و آنها را شکست داده و به روایتی حافظ در دروازه شیراز برای شاه قرائت کرده است و می‌گوید روزگار در جنگ تو را کمک کرد تا ببینیم با چه بخششی شکر این نعمت را بجای می‌آوری.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

خداوند همواره یاری‌گر و مددرسان تو در روزهای سخت زندگی بوده است، تو نیز باید در برابر لطف خداوند، به بندگانش کمک کنی. عقل و درایت را در حل مشکلاتت به کار بگیر. دوستانه می‌توانی به راحتی مشکلاتت را حل کنی. از خصومت و دشمنی بپرهیز. ثروتمند بودن و جاه و مقام داشتن فقط دردسر دارد و با قناعت به آرامش درون دست می‌یابی. به آنچه که داری قانع باش تا محتاج ناجوانمردان نشوی. در روزگار سعادت به یاد دیگران باش و خدا را فراموش نکن. برای رسیدن به آرزوهایت، به عقل و اراده خود تکیه کن و از خداوند کمک بطلب.    

 

غزل شماره ۴۵۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۴۵۱ حافظ

خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری

 

غزل شماره ۴۵۱ حافظ
غزل شماره ۴۵۱ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۴۵۱ حافظ

بیت اول

خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری

سپهر گردون در روز جنگ، خوب تو را یاری کرد. باید دید تا چگونه شکر آن را به جای آورده و چه هدیه و صدقه‌ای ارزانی خواهی داشت.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری

کسی که از پای درآمد، خداوند به یاری‌اش می‌آید و دستش را می‌گیرد، بگو: بر تو واجب است که غمخوار افتادگان باشی.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

در محله و دیار عشق و محبت برای جاه و جلال سلطنت ارزشی قائل نیستند، آنجا به خدمتگزاری و غلامی اعتراف کن یعنی در خدمت درویشان عارف باش.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری‌

ای ساقی، برای خبر خوش و به عنوان صله رسیدن عیش و سرور به خانه من بیا تا لحظه‌ای اندوه این دنیا را از دلم بزدایی.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری

در مسیر جاده‌ای که به بزرگی و جاه و مقام می‌رسد، خطر‌های بسیاری کمین کرده است؛ چه بهتر که از این گردنه‌های دشوار با بار سبک عبور کنی.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری

سلطنت با اندیشه لشکر و خیال دسترسی به ثروت و تاج شاهی ملازمت دارد؛ مقام درویشی با خاطر آسوده و گوشه وارستگی وابسته است.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است‌
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

با کسب اجازه یک سخن صریح عارفانه می‌گویم:‌ ای نور چشم عزیز، آشتی از جنگ و خصومت بهتر است.

 

✦✦✦✦

 

بیت هشتم

نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری

رسیدن به مقصود، بستگی به اندیشه و همت هر کسی دارد، بر پادشاه است که نیت خیر در سر بپرواند، در آن صورت تأیید و مدد الهی او را کمک خواهد کرد.

 

✦✦✦✦

 

بیت نهم

حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری‌

 

ای حافظ، گرد و غبار درویشی را از چهره خود پاک مکن، زیرا این غبار اکسیری است که تأثیرش از عامل کیمیاگری بهتر است.

 

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید