روز اربعین حسینی ۱۴۰۳، بیستم صفر (ماه دوم هجری قمری) یکی از مناسک و مناسبتهای مهم در فرهنگ اسلامی و بهویژه در میان شیعیان است. این روز به یاد چهل روز بعد از روز عاشورا و شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش در کربلا گرامی داشته میشود. در این روز، مردم به یاد امام حسین و حماسه عاشورا یاد میکنند و بسیاری از شیعیان به زیارت کربلا میروند.
از جمله ویژگیهای روز اربعین، پیادهروی میلیونها زائر به سوی کربلا است که این مراسم هر ساله به طور گستردهای برگزار میشود. همچنین در این روز برنامههای مختلف مذهبی، سخنرانی، عزاداری و برگزاری مجالس سوگواری در نقاط مختلف جهان انجام میگیرد.
روز اربعین نمادی از وحدت، ایثار و فداکاری است و بسیاری از مردم از کشورهای مختلف برای شرکت در این مراسم مذهبی به کربلا سفر میکنند. این روز همچنین فرصتی برای تجدید میثاق با آرمانهای امام حسین و ترویج پیامهای ایشان در خصوص عدالت، آزادگی و ایستادگی در برابر ظلم است.
نمونه متن مجری اربعین
به نام خداوند دلهای بی تاب کربلا
به نام خداوند جان های مشتاق دیدار سیدالشهدا
ای حامیان مکتب هل من معین سلام
جاماندگان قافله اربعین سلام
قومی پیاده بر حرم یار می روند
حسرت کشان قبر امام مبین سلام
زینب چه کرده با دل مشتاق شیعیان
گویند زائران همه، بانوی دین سلام
زینب اگر نبود شکوهِ شرف نبود
او را دهد فرشته ز عرش برین سلام
زینب اگر نبود کنون کربلا نبود
ازاو به ما رسیده شکوه آفرین سلام
آداب اربعین و زیارت نوشته شد
زینب به شه چو داد به صوت حزین سلام
اسلام را سلام جهت دار زنده کرد
لبیک بود معنی آن بهترین سلام
زینب مرام باش که تا مکتبی شوی
لبیک یاحسین بگو زینبی شوی
✰~✰~✰
ای عاشق ولا همه دم “یاحسین”بگو
سرباز کربلا همه دم “یاحسین” بگو
فریاد تو به خرمن وهّابی آتش است
کن آتشی به پا همه دم “یاحسین” بگو
ازعاشقان باشرف بیست میلیونی
بشنو همین ندا همه دم “یاحسین” بگو
هرماه ما محرم و هرشهر کربلاست
کن دین خود ادا همه دم “یاحسین” بگو
فریاد یاحسین شهیدان شنیدنی است
با لشگر خدا همه دم “یاحسین” بگو
آنانکه پیروان وفادار زینبند
گویند ازوفا همه دم “یاحسین” بگو
✰~✰~✰
از روز تیغ تا امروز، چهل بار آفتاب داغ بر کربلا تابیده و صحرا غمین شده است. رخ به سوی محبوب داری و از جان سلام میدهی:
«سلام بر تو ای ولی خدا… سلام بر تو ای دوستدار و محبوب و برگزیده خدا، سلام بر بنده خالص و فرزند بنده خاص خدا، سلام بر حسین علیه السلام….»
فرزند ولی خدا، فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینک در کنار یاران مدفون است و علی اکبر نزدیکترین فرد به اوست. پیکر مطهر قمر بنی هاشم، حضرت اباالفضل العباس آن دورتر به خاک شده است.
هرکدام همانجا که موقع شهادت بر خاک افتادند. کاروان از شام برمیگردد. زینب خودش را به گودال قتلگاه میرساند. زنان و کودکان مثل همه چهل روز گذشته زجه میزنند. اشکهای فرزندان امام حسین (ع) سرازیر شده است.
«السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات. سلام بر اسیر اندوهها و کشته آب چشمان…»
و اینک پس از قرنها تو هستی که باید شهادت دهی. تو که به اربعین رسیدهای و میخواهی با اربعینیها همنوا شوی:
«پروردگارا! گواهی میدهم که آن حضرت ولی تو و فرزند ولی توست. برگزیده تو و فرزند برگزیده توست…»
این شهادت دادنی سخت است. شهادتی که بار وظیفهات را سنگینتر میکند. تو که به مقام معرفت، هرچند معرفتی کوچک و شناختی در وسع و اندازه خودت رسیدهای؛ تو که امام و ولی و پیشوایت را شناختهای، نمیتوانی حتی پس از قرنها نسبت به این واقعه بیتفاوت باشی. پس میگویی:
«گواهی میدهم که تو به عهد خدا وفا کردی و در راه خدا جهاد کردی تا هنگام شهادتت فرا رسید… پروردگارا! من تو را گواه میگیرم، که من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم…»
تا آنجا که روز بلند میشود، ادامه میدهی و زیارت را تا آخر میخوانی:
«صلوات الله علیکم و علی ارواحکم و اجسادکم و شاهدکم و غائبکم و ظاهرکم و باطنکم. آمین رب العالمین.
درود خدا بر شما باد و بر جسم جان پاک شما، حاضر و غایب شما، بر ظاهر و باطن شما…»
اجابت را به پروردگار عالمیان میسپاری. زیارتی دلچسب از راه دور یا نزدیک خواندهای و قلب را جلا دادهای. قبول باشد.
✰~✰~✰
دخترک لبه دامن را روی مچ لاغر پایش میاندازد. نمیخواهد بابا (ع) اثر حلقههای اسارت را ببیند. دارند به خانه برمیگردند اما دخترک خانه را آنقدر دور و خودش را آنقدر خسته و ناتوان میبیند که رسیدن به آن برایش ناممکن مینماید.
فرات نزدیک است اما حالا دیگر حتی آب هم نمیخواهد. پریشان است. شاید اگر او و دیگر بچهها آب نخواسته بودند، حالا عمو عباس (ع) اینجا بود و برایش پناه میشد. به خودش میگوید: چه خیال باطلی… حتی اگر آب نخواسته بود، باز هم عمو عباس (ع) نبود. مثل برادرانش…
دوست دارد با پدر حرف بزند. میترسد اشکش سرازیر شود. این عمه جان زینب (س) است که زبان به شکوه و درد دل با حسین مظلوم (ع) گشوده است. از بلاها و گستاخیهای یزید ملعون میگوید.
از تحقیرهای این چهل روز مینالد. از اینکه آنها اهل بیت پیامبر (ص) بودند اما به عنوان خارجی به مردم معرفی شدند و این چقدر درد دارد برای زینت پدر، زینب (س) که نامش را خود پیامبر (ص) انتخاب کرده بود.
بقیه افراد کاروان هرکدام به نوعی تجدید خاطره میکنند. رباب گوشهای سر در گریبان است. با چشم دشت را میکاود. گویا انتظار دارد علی اصغرش را بیابد. همه مادران پیکر مطهر فرزندانشان را میکاوند جز زینب (س) که از حسین (ع) جدا نمیشود و با اینکه دو پسرش عون و محمد را در واقعه عاشورا از دست داده، سراغشان را نمیگیرد، گویی آنها را به برادرش هدیه داده است.
دخترک همه را از نظر میگذراند و یاد خواهر کوچکش رقیه خاتون (س) سه ساله میافتد. رقیهای که او را در خرابه شام جا گذاشتند. به رقیه (س) حسودیاش میشود. شاید اگر او به جای رقیه سر پدر را در آغوش گرفته بود، حالا رقیه اینجا بود و او در خرابه شام.
خاطرات این چهل روز را مرور میکند که دستی به مهربانی بر شانهاش میخورد. سکینه (س) است: بلند شو جان خواهر. باید به سمت مدینه حرکت کنیم.
✰~✰~✰
یا رب الحسین…
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
اینو کربلا رفته ها می تونن درک کنن بار اول بری کربلا سال دیگه نمی تونی نری خیلی سخته دوری از حرم
ارباب من روسیاهو دریاب و دوباره کربلاییم کن به حق اباالفضلت
دلتنگم برای دیدن حرم ارباب
دلتنگم برای خواندن زیارت عاشورا در حرم ارباب دلتنگم برای اشک شوق از دیدن حرم ارباب دلتنگم برای دیدن حرم سقا دلتنگم برای سرگردانی در بین الحرمین دلتنگم برای کف العباس دلتنگم برای تل زینبیه
قدمهایم را، تا کربلا
نذر آمدنت میکنم…
جاده یکصدا دعای فرج شده است
اگر عاشورا، معمار اشک را به آینه کاری رواق چشم ها فرستاد؛ اگر کربلا، معبری از خون و حماسه سر راه بیداران و بیدارگران کشور بنا کرد؛ اگر خون، سلاحی برتر از شمشیر گشت، اربعین تکرار آن سازندگی و معبرسازی و شهادت طلبی است.
اربعین؛ روز بازگشت پرستوهای داغدار به کاشانه، روز رهایی از اسارتها، روز گسستن غل و زنجیرها، هجرت از غربت و آوارگی، ساکن شدن در حریم امن دوست.
اربعین؛ روز زیبایی حقیقت، روز زیارت چشمها از زیباییهای کربلا، روز تماشای واقعه عاشورا، روز به گل نشستن خون ذبح عظیم کربلا.
اربعین؛ پایان شمرها و حرملهها، پایان قهقههها و هوسرانیها، پایان تشنگیها و غل و زنجیرها، و پایان هراس دخترکان.
خوب گوش کن!
صدای قدم ها؛
صدای سایش کفش ها بر سینه جاده ها؛
کسی می گوید بیا!
چند روز است که در راهی و باز هم خسته نمی شوی.
چون تو خوب این صدا را می شناسی.
صدای حسین را که بی وقفه می گوید بیا بیا بیا…
✰~✰~✰
کدامین برگ دفتر عشق خونین کربلای حسینی را ورق زنیم تا تجلی حماسه ها، روح و روانمان را حیاتی تازه بخشد؟ کدامین صفحه از کتاب سرخ عاشورا و تاریخ کربلا را از نظر بگذرانیم تا تلألؤ معجزه ها، دیدگان جانمان را نور و صفا دهد؟
اربعین حسینی، آینه باز تابنده آن حماسه ها و باورهاست.
مگر می توان در جای جای این دفتر خونین و تاریخ زرّین، جز حماسه و کرامت یافت؟ هر قدم و هر عمل حسین بن علی و یاران او و وارثان راهش و پیام رسانان خونش، حماسه ای ماندگار است. حسین علیه السلام معلم حماسه و آموزگار سروری و اسوه خداجویی و شهادت طلبی است.
کربلای او جلوه گاه حقیقت است و اربعین او، بازگشایی همان کتاب جاوید، که سطر سطرش بیدارگر و الهام بخش است.
✰~✰~✰
تا خیمهی تقرّب تو پر کشیدهایم
تو نور محض و ما ز تبار سپیدهایم
هفتاد و دو صحیفهی با خون نوشتهایم
هفتاد و دو کتیبهی در خون تپیدهایم
در جسم ما هنوز تب جانفشانی است
«هَل مِن مُعِین» بی کسیات را شنیدهایم
خورشید نیزهها شدی و در هوای تو
بر روی نیزه مثل ستاره دمیدهایم
«شاعر: یوسف رحیمی»
✰~✰~✰
ای جان فدای نام تو! جان جهان تویی
جان چیست؟ تا ز صدق نمایم فدای تو
هرچند خفته جسم تو در دشت کربلا
اما دل شکستهدلان است جای تو
اصل وجود عالم و آدم تویی و بس
هیچ است ماسوا همه، ای جان! سوای تو
«شاعر: کهتر اصفهانی»
✰~✰~✰
کربلا، داستانی نیست جز داستان مردانگی و غیرت. ماجرایی نیست جز ماجرای ایستادگی و شهامت. ماجرای دلدادگانی که در راه برافراختن پرچم حقیقت، از هیچچیز دریغ نمیکنند. حتی از بذل جان خود.
کربلا، داستانی سراسر آکنده از عبرت است. داستان سعادتمند شدن آنان که روزی راه گم کرده بودند و شقاوتمند شدن آنان که خود را مدعی حق و حقیقت میدانستند.
کربلا، داستانی برای تمام تاریخ است، داستانی که هرگز تکراری نخواهد شد، قصهی خونی که هرگز از جوشیدن نخواهد ایستاد. نام کربلا، همواره تداعیگر آزادی و آزادگی است و حامل این پیام که تا آن روز که در راه حقیقت باشیم، ما را از مرگ باکی نیست.
آری، کربلا داستان عشق است، پس کربلا هم اگر نرفتهای، کربلایی باش؛ حتی اگر ساکن شامی.
✰~✰~✰
و فردا اربعین است
می آید زینبی
با قامتی از غم خمیده
چهل روز است
حسینش را ندیده
زبان اشک
تنها می تواند
شرح حالش را بگوید🖤
✰~✰~✰
در آیین سوگواری، اربعین، گذر چهل روز از یک حادثه و پاسداشت آن است تا در دفتر خاطره ها گرد فراموشی نگیرد و از یادها نرود. اما برای رخداد بی مرگ عاشورا، اربعین و تکرار هر ساله آن، حکایت دیگری است از عشق و دلدادگی شیعیان؛ چیزی که باید آن را در اراده بی پایان خدایی جست؛ خدایی که در غم حسین علیه السلام چهل روز آسمان را به گریه واداشت؛ چنان که صادق آل رسول صلی الله علیه و آله فرموده است: «بَکتِ السَّماءُ عَلَی الحُسَینِ أربَعینَ یوماً بِالدَّم؛ آسمان چهل روز بر حسین خون گریه کرد».
✰~✰~✰
چهل روز گذشت.. .. در آن غروب خون آلود، هنگامی که خنجر شقاوت ها و نامردی ها، گلوی آخرین مبارز را درید، آن گاه که زنان و فرزندان داغدیده در میان رقص شعله های آتش خیمه هایشان، به سوگ مردان در خون غلتیده خود نشسته بودند، دشمن به جشن و سرور ایستاد، خیابان ها و کاخ ها را برای جشن ها مهیا ساخت و به انتظار ماند تا در میان دل های چون لاله پرخون اسیران، به برپایی جشنی تمسخرآمیز بپردازد.
اما زینب، این ستون پابرجای کاروان اسرا، همه چیز را به گونه ای دیگر رقم زد. به راستی چه کسی می داند چگونه زینب با وجود سنگینی کوهی از مصیبت ها بر شانه هایش، بغض غم ها را فرو داد و قدم بر قله رفیع عزت و آزادگی گذاشت.
با سخنان زینب، کربلا به بلوغ رسید و خون شهدا جوشید، و جوشید تا آن جویبار خونی که در غریبانه ترین حالت ممکن بر زمین جاری شده بود، در اربعین حسینی، رودی خروشان شد.
چهل روز بود که یزیدیان جز رسوایی و بدنامی چیزی ندیده بودند و بزم و شادی شان آلوده به شرم و ندامت شده بود. چهل روز بود که درخت اسلام ریشه در خون شهدا، استوارتر و راسخ تر از همیشه، به سوی فلک قد می کشید. چهل روز بود.
✰~✰~✰
عاشورا روزی بود که امام حسین (ع) برای احیای دین جدش رسول خدا قیام کرد و اربعین روزی است که اهل بیت امام حسین در همان سال و شیعیان برای به یاد ماندن آن قیام در هر سال، عزاداری برپا میدارند. در هر روز از این چهل روز، روزی نبوده است که سختیای بر اسرای کربلا وارد نشود
از آن روز که زینب بین قتلگاه و تل زینبیه میدوید؛ از آن روز که بچهها را زیر پر و بال میگرفت؛ از آن روز که به لشکریانی که قصد جان امام زین العابدین را داشتند، اجازه نداد دست به سوی او دراز کنند؛ از آن روز که یزید را رسوا کرد و هرکه سخنان او را شنید، گفت از صحبت کردن و خطابه آتشینش معلوم است که حقا که دختر علی بن ابیطالب علیه السلام است.
از آن روز که مظلومیت آنها آشکار شد و… برپا داشتن عزاداری در روز اربعین از همه آن روزها نشان دارد.