جمله و متن شمال | انواع متن عاشقانه درباره شمال، دریا و جنگل

با استفاده از جمله درباره شمال، برای کپشن یک پست زیبا همراه با تصویری جذاب از شمال و جنگل و دریایش حس زیبایتان در شمال را ماندگار کنید.

طبیعت همواره منبع الهامات و نوشته‌های زیبایی بوده و شمال ایران، با تمام سرسبزی و زیبایی‌اش چشمه ذوق و قریحه هر کسی را می‌‌جوشاند. از شمال نوشتن سخت نیست و اگر شما هم عاشق شمال ایران زیبا هستید، از گلستان تا مازندران و گیلان، با زیباترین انواع جمله درباره شمال این مطلب را دنبال کنید.

جمله درباره شمال

بیشتر بخوانید: گلچین شعر و “متن در مورد آرامش شب” و سکوت زیبای شبانه

جمله درباره شمال

متن شمال عاشقانه

دوست داشتنت
همچو برنج گیلان است
رفته رفته
خوش طعم‌تر می‌شود

من را بی تو نمی‌شود
تـو فرض کن
ریاضی بـدون عدد
دیـوان بـدون حافظ
باغچه بـدون گل
شمال بدون درخت
پاییز بدون بـاران می‌شود؟
نـه نمی‌شود

سرمای زمستان را گرمای تو می‌باید
گرمای جنوبی تو، شرجی شمال من

یکم یاد شمال و رشته کوه‌هاش
می‌ده قوت به قلبم مثل رویاش
از اون شرقی‌ترین نگاه زیباش
می‌رم تا غربت غربی چشماش

هوایِ عاشقی با تو،
مثلِ بهارهای گیلان
غیرِ قابل پیش بینی است؛
گاه ابری است
گاه بارانی
و گاه طوفانی
آنقدر نوسان دارد…
که با آفتابی شدنِ آسمان
باید ذوق کرد!
درست مثلِ لبخندهای کمیاب تو،
بعد از چند روز دلگیری…!

چه می‌شد کل این دنیا
شبیه شهر ماسوله
پر از سرسبزی و
شور و نشاط و شاپرک باشد
و سقف خانه من
با حیاط خانه تو
مشترک باشد!

متن شمال عاشقانه

تو عطر‌ پرتقال‌‌های‌ِ باغ‌های‌ِ مه‌ گرفته‌ شمال‌ رو‌ داری

آفتاب تو
خاطره مشرق است و
خورشید من
یادگار شمال

بوی شمال
بوی شالیزار
این روزها
با عطر تو تمام من را پرکرده است
من با تو و با هر چه
نشانی از تو دارد
رویاهایی می‌نویسم
که با هر بار خواندنش دلم می‌لرزد
می‌خواهم هر روز
دوست داشتنت را دوباره
یاد بگیرم
تا هر چه در این دنیا
هست و نفس دارد
آرزویی برایمان
جز نفس کشیدنمان کنار هم
نداشته باشند 

خسته‌ام
حوصله‌ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده است
دلم هوای چای دست‌های تو را کرده
یک استکان!
پر رنگ!

ته رویای من اینه که یه روز
بپیچیم بریم شمال دوتایی
باز چای من دست تو! گیر کنیم
توی- ترافیکِ قفلِ جاده هراز

متن مسافرت شمال با خانواده

آسمان زلال است
و خیال سوار بر ابرها
می‌تازد
زمین هم
مفروش از سبزه است
بوی لیمو و
عطر شالیزار می‌آید
اینجا موطن آباد عشق است
اینجا شمال است

تو سفر خواهی کرد
با دو چشم مطمئن‌تر از نور
با دو دست راستگوتر
از همه آینه‌ها خواب دریای خزر را
به شب چشمانت می‌بخشم
موج‌ها زیر پایت همه قایق هستند
ماسه‌ها در قدمت می‌رقصند

نوازش می‌کند روح مسافران رسیده به دریای شمال
هجوم موجی از آب به سوی ساحل

روح پاکی رنگ سبزه بوی نم ناب
رمز جنگل بوی هیزم راز مرداب
موج دریا نقش ساحل بوی ماهی
رنگ کشتزار عطر نارنج بوی شالی
شادو خندان هر مسافر هر سواره
پای لرزان می روند سوی کناره
عمق جنگل مه گرفته پرمعما
راش زیبا کاج سرسبز ومصفا
کل هستی در نگاهت سبز و زیبا
هر چه هستی می‌شوی رام روی دیبا
لحظه‌ها در گردشی تند مثل آهو
عمر خوشبختی بسان سحر و جادو
هر کسی در فرصتی سوی شمال باز
تا بگیرد از طبیعت حس و حال باز

به ماسوله آمده‌ایم که از ماسوله بنویسیم
ماسوله را نمی‌توان نوشت، ماسوله را باید دید

متن مسافرت شمال با خانواده

یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل‌های گیلان
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡ
ﻧﺮﻡ ﻭ ﻧﺎﺯﮎ
ﭼﺴﺖ ﻭ ﭼﺎﺑﮏ
ﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ،
ﺍﺯ ﺧﺰﻧﺪﻩ،
ﺍﺯ ﭼﺮﻧﺪﻩ،
ﺑﻮﺩ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ، ﭼﻮ ﺩﺭﯾﺎ
ﯾﮏ ﺩﻭ ﺍﺑﺮ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ
ﭼﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻦ،
ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ
ﺑﻮﯼ ﺟﻨﮕﻞ،
ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﺗﺮ
ﻫﻤﭽﻮ ﻣﯽ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﻫﻨﺪﻩ
ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﺰﺩﯼ ﭘﺮ،

بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می‌شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا

زندگی چقدر شبیه ماسوله است
سقف خیال یکی کف روزمرگی دیگریست

متن در مورد شمال و دریا

قایق‌های بدون پارو در کنار ساحل دریای شمال
طناب‌های قطوری در بین ماسه‌های ساحل

شمال و غروب و معمای تو
کدوم روز خوب تماشای تو
امان از نم جاده و بغض من
می‌بارم برای سبک‌تر شدن
کدوم ساحل دنج پهلو تو
بشینم پی ردی از بوی تو
صدف تا صدف اوج غم با منه
دل تنگمو صخره پس می‌زنه

کاش می‌دانستی برای داشتنت
دلی را به دریا زدم
که از آب واهمه داشت

کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی
پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم

نزدیکت می‌شوم بوی دریا می‌آید
دور که می‌شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم…

تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی
و من یک تکه از دریا؛ ولی نمناک و طوفانی

گفتی نمی‌خواهی که دریا را بلد باشی
اما تو باید خانه ما را بلد باشی

متن در مورد شمال و دریا

اول دریا، آرام بود
و شب‌ها راه نمی‌رفت
تا تو هوای شهر به سرت زد
حالا هزار سال است
دریا گیج
هی می‌رود
هی بر می‌گردد

تو گفته بودی می‌کشد دریا به هر سویت
من گفته بودم با توام! پارو به پارویت

حکایت من…
حکایت کسی بود
که عاشق دریا بود
اما قایق نداشت

لاک پشت‌های کوچکی که
تازه به دنیا آمده‌اند را دیده‌ای؟
بی‌اختیار به سمت دریا می‌روند…
این گونه دوستت دارم بی اختیار

به دریا می‌زنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

عجیب شباهتی داشتی با دریا
دریا نیز غرقش که می‌شوی پست می‌زند

استوری در مورد شمال

اگر به دنبال کلمات مناسب برای کپشن پست و استوری‌های اینستاگرام و سایر شبکه‌های مجازی خود هستید، بسیاری از این جملات می‌توانند زیبایی عکس هایی که از زیبایی شمال ثبت کرده‌اید را چند برابر کنند. 

دلم شمال می‌خواد
دلم دریا می‌خواد
دریا خوبه، خیلی خوبه
هرچه قدر توش گریه کنی کسی نمی‌فهمه

گیلان، بام سبز، عطر چای
شالیزار، راست قامتان چون کمان وقت نشاء
آسمان آبی، دریا آبی، کوه‌ها سبز، دشت‌ها سبز
هنگام بهار..!

شاید به سرگردانی‌ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می‌شود
ساحل ندارد

دلم می‌خواد
با یه ون همتون رو بردارم
بریم شمال یه کمپ بزنیم
آتیش روشن کنیم
یکی گیتار بزنه
بقیه بخونن
یه هات چاکلت داغ تو دستمون باشه
صدا دریا بیاد و یه پتو دورمون باشه
شب تو کیسه خواب بخوابیم
صبح یه چایی آتیشی با غذا روی آتیش
بعدش بریم تو ساحل راه بریم

استوری در مورد شمال

و کاش ندانی
تمام این سال‌ها
مرگبارترین فصل‌ها پاییز بوده است
که بعد از تو
رو به جاده ی شمال که می‌روم
نه عطرِ دریا سرشارترم می‌‌کند
نه بوییدن ساقه‌های برنج عاشق‌ترم
نه اندوهِ پر ابهتِ سبز جنگل، شاعرترم
و کاش هرگز ندانی
مشقتِ شب‌های بی‌ تو را مانوس شدن
مرگی ‌ست هزار باره
محو شدنی غم انگیز
آرام آرام
بی‌ امان
و هزار باره

“نیکی فیروزکوهی”

هم از شمال
هم از جنوب
هم از چ‍‍پ و
هم از راست
روزهایی می‌آیند و می‌روند
با هیچ ماهی
که ماهی نداشت
و تو
که گفتی هم صیدی و هم صیاد

خاطرات شمال محاله یادم بره
اون‌ همه پرتقال محاله یادم بره!
از نکا تا پلور موبایلم آنتن نداد
اون‌ همه اختلال محاله یادم بره
رستورانی که داد به جای ماهی کباب
پلو با گوشت وال! محاله یادم بره
حرف رانندهه که گفتش از انزلی
رفته بابل کرال محاله یادم بره
جاده‌های شمال هر وجبش خاطره‌س
منتها بی خیال! محاله یادم بره

“مهدی رئوفی”

متن شمال عاشقانه جنگل

به شمال که می‌رسی
تلاقی دریا و جنگل را
بیشتر از همیشه باور می‌کنی

جنگل،
پاییز،
کلبه‌ای چوبی
و دودی که از دودکشش
بالا می‌رود
کاش با تو
در چهارچوب همین تابلو
آشنا شده بودم.

تو…
اگه رنگ بودی، می‌شدی نارنجی
اگه میوه بودی، می‌شدی پرتقال
اگه غذا بودی، می‌شدی پیتزا
اگه حس بودی، می‌شدی حس جنگلای شمال
اگه شهر بودی می‌شدی پاریس
اگه ازم بپرسن تو شبیه چی هستی؟
می‌گم تو همونی که شبیه هیچکسی نیستی

متن شمال عاشقانه جنگل

اینجا شمال است
شمال ایران
پیشانی یک کشور سر بلند
همسایه با ابر و باران
و
کوهستان
به آینه‌ای می‌ماند
که
هر بهار
تازه می‌شود

بر بلندای شهر لاهیجان، جنگلِ‌ سبز قرار دارد
این‌ طرف کوه‌ ست و آن‌ طرف دریا، در وسط تالاب
درخت ِشابلوط، نگهبانِ دشت ِقشنگ است که با باغ چای تا شهر سیاهکل می‌‌رود

و کاش هرگز ندانى که
بعد از تو
رو به جاده‌ی شمال که می‌روم
نه عطرِ دریا سرشارترم می‌کند
نه بوییدن ساقه‌های برنج عاشق‌ترم
نه اندوهِ پر ابهتِ سبزِ جنگل، شاعرترم…

اگر اهل لذت بردن از جنگل هستید متن زیبا، احساسی و عاشقانه در مورد جنگل را حتما بخوانید و از دلنوشته‌های زیبای جنگلی لذت ببرید. حتی با خواندن متن های زیبایی در مورد رنگین کمان دلتان قطعا برای حس باران و زیبایی رنگین کمانش پر خواهد کشید.

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما و کاربران محترم سایت ستاره به اشتراک بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید