شعر کودکانه محرم | اشعار زیبا و کودکانه در مورد امام حسین (ع) و محرم

در این مطلب شعرهای کودکانه زیبا برای محرم و امام حسین (ع) را برای کودکان دختر و پسر گردآوری کرده‌ایم. شما بچه های عزیز می‌توانید با خواندن این اشعار مذهبی لذت برده و با امام حسین بیشتر آشنا شوید.

خواندن اشعار امام حسین (ع) و شعر کودکانه محرم یک روش عالی و مبتکرانه برای آشنا کردن کودکان با امام حسین (ع) و فداکاری های او در روز عاشورا است. مجموعه شعر امام حسین می‌تواند برای  ایام محرم و تاسوعا عاشورا یا اربعین خوانده شود. 

شعر کودکانه محرم

عشق به امام حسین پیر و جوان نمی شناسد، هر کسی از قیام امام حسین  و پدرش و پدربزرگش بشنود حتما عاشق آنها خواهد شد. کودکان نیز عاشق امام حسین هستند. بنابراین در این قسمت از ستاره شعر کودکانه ویژه ماه محرم و عزاداری امام حسین را گرداوری کرده ایم.

دسته‌ی ما کوچیکه
فقط یه پرچم داره

بابا جونم برامون
شربت و شیر می‌ آره

نذر علی اصغره
شربت و شیر شیرین

با هم می‌ گیم یا حسین (ع)
بابام می‌ گه : آفرین !

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

پیچیده توی کوچه
بوی گلاب و اسفند

خشکیده بر لب مـا
گل‌هاي سرخ لبخند

ماه محرم آمد
دل‌ها چـه سوگوار اسـت

خورشید هم از این داغ
غمگین و داغدار اسـت

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

باز باران با محرم
می خورد بر بام قلبم

یادم آمد کربلا را
دشت پرشور و بلا را

گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین، لرزش طفلان نالان

زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکان

اندرآن صحرای سوزان
می دودطفلی سه ساله

پر زناله
دل شکسته
پای خسته

باز باران قطره قطره می چکد از چوب محمل
خاک های چادر زینب که کم کم می شود گل

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

دیشب یه سربند سبز
بابام رو پیشونیم بست

که روش نوشته بودند
آقای من حسین است

بابام منو با خودش
به مجلس روضه بُرد

خرما که دادن بهش
با ذکر زیر لب خورد

تو روضه خوندن دیدم
گریه می کردن همه ی

حسین حسین می گفتن
با صدای زمزمه

بلند شدیم وایسادیم
تا بزنیم به سینه

سینه زنی قشنگه
ولی خیلی غمگینه

وقتی تموم شد عزا
غذای نذری دادن

از بس که خوشمزه بود
همه ی ،غذا رو خوردن

از اون موقع تا حالا
همش دارم می خونم

حسین حسین حسین جان
آقای مهربونم

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

بازهم ماه محرم
آمده در کوچه مـا

خانه‌امان امروز روضه اسـت
میدهم مـن چای و خرما

از رقیه از سکینه
روزه میخواند و مـن هم

اشک‌هایم دانه دانه
می‌چکد آهسته کم کم

شور شد با اشک‌هایم
مزه حلوای شیرین

شور و شیرین قاطی هم
از گلویم رفته پایین

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

یک نفر نوحه میخواند
با صدایی پر از سوز

آب یخ توی هیئت
پخش میکردم آن روز

درکنار خیابان
خیمه پاره‌اي بود

بچه سبز پوشی
توی گهواره‌اي بود

تشنه بود آب میخواست
مـن بـه او آب دادم

بعد گهواره‌اش را
یک کمی تاب دادم

کاش در کربلا بود
یک نفر پیش آن‌ها

با همین آب یخ‌ها
با همین استکان‌ها

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

یارِ امام برادرش
حُر و علی‌اکبرش

برای مـا مسلمونا
برای قرآن و خدا

تا باقی باشه دین مـا
دین پیامبر خدا

حالا امامِ خوب مـا
تنها میون دشمنا

کشته شدن دور و برش
حتی علی اصغرش

آخر شهید شد اون آقا
رفت آسمون پیش خدا

دشمنای دین خدا
اون آدمای بی‌حیا

بچه‌ها رو، زدن کتک
هیچکی نیومد بـه کمک

کردن اسیر زود اونا رو
همه ی زن و بچه‌ها رو

شهید شدن برای کی؟
اسیر شدن برای چی؟

شهید شدن مسلمونا
تشنه تـو دشت کربلا

تا قدر دین رو بدونیم
همه ی مسلمون بمونیم

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

سینه می زند بابا
توی کوچه مان امشب

بسته روی پیشانی
یک نوارِ «یا زینب»

فرشِ کوچکی را هم
او بـه کوچه آورده

شمع و شربت و پرچم
نذرِ بچه ها کرده

سینه می‌زنم مـن هم
با شعار یا «زهرا»

اسم دسته مـا هست:
دخترانِ عاشورا

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

صدای طبل و زنجیر
می آید از خیابان

غمی نشسته امشب
بـه قلب پیر و جوان

صدای واحسینا
پیچیده در هر کجا

زنده شده دوباره
خاطره کربلا

گردیده یک عالمی
در سوگ او سیه پوش

مردم همه ی عزادار
با اشک و غم هم آغوش

آمد محرم باز
صدای اشک و ناله

روئیده در کربلا
گل هاي سرخ لاله

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

من به هیئت می روم
باز هم بوی حلیم
در هوا پیچیده است
ظرف ها را مادرم
توی سینی چیده است

توی مسجد می رود
هیئت زنجیر زن
نوحه می خواند بلند
کودکی هم قد من

نان نذری می دهد
نانوای کوچه مان
می شوی خوشحال تو
ای امام مهربان

توی این فکرم چه طور
باز هم کاری کنم؟
من به هیئت می روم
تا عزاداری کنم

بیشتر بخوانید: مجموعه شعر تولد امام حسین را در ستاره بخوانید. 

شعر کودکانه امام حسین (ع)

شعر کودکانه امام حسین (ع)

اگر به دنبال راهی برای آشنا کردن فرزندانتان با امام حسین (ع) هستید، ما اشعار کودکانه امام حسین را به شما پیشنهاد می کنیم. در این بخش چند شعر کودکانه امام حسین (ع) آورده شده است.

 

امام سوممون
بود امام حسین

حسین عشق شیعه هاست
شهید راه خداست

اون حرم با صفاش
توی شهر کربلاست

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

 

مریضا از امام حسین
به دردشون شفا می خوان

یه زندگی سالم و
راحت و با صفا می خوان

می خوان تو مجلس عزا
همیشه شرکت بکنند

تو مسجد و حسینیه
یه جوری خدمت بکنند

ای بچه های نازنین
سوالی دارم از شما

برای چی کشته شده
تو کربلا امام ما

جواب و من، خودم میگم
تا همه مون خوب بدونیم

شهادتش برا چی بود
براش عزاداری کنیم

یزید کافر خودشو
رهبر اسلام می دونست

دینو ولی کنار می زد
تا اون جایی که می تونست

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

برای راهنمایی
مسلمونا اومده بود

از اول هم به دعوت
خود اونا اومده بود

مردم شهر کوفه از
ترس یزیدیان ولی

عهد و شکستن ، نشدن
یار حسین ابن علی

امام واسه ی نجات دین
چاره ی دیگه ای ندید

راه و ادامه داد و
به دشت کربلا رسید

بین امام و دشمناش
یه روز که شد جنگ شدید

امام حسین و یاوراش
تو کربلا شدن شهید

امام حسین اگر نبود
رفته بود آبروی دین

ازش یه اسمی مونده بود
فقط همین، فقط همین

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

امروز توی کلاس درس
خاله ی خوب خوش کلام

برای ما یه قصه گفت
قصه ی سومین امام

قصه ی اون امامی که
با بچه ها مهربونه
امید زهرا و علی
عزیز پیغمبرمونه

امامی که تو کربلا
جنگ می کنه با دشمنا
شهید میشه با افتخار
فقط به خاطر خدا

امامی که دختر اون
خوب و قشنگ و باحیاست
رقیه خیلی کوچیکه
اما مثل بزرگتراست

عباس برادر امام
ساقی بچه ها شده
می خواست بره آب بیاره
دستاش ولی جدا شده

کاش که می شد یه روز بریم
باهم دیگه به کربلا
سلام کنیم با همدیگه
به اون امام باصفا

بهش بگیم امام حسین
امام خوب مهربون
خیلی شما رو دوست داریم
ما رو دعا کن آقا جون

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

آری حسینم
یک قهرمان بود

او یک فرشته
از آسمان بود

هم مهربان بود
هم با خدا بود

شیری دلاور
در کربلا بود

در راه اسلام
با ظلم جنگید

از خون پاکش
صد لاله رویید

او رفت و غصّه
بر خانه در زد

از چهره‌ ی شهر
لبخند پر زد

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

یه روز پیامبرِ عزیزِ اسلام
وقتِ نماز و لحظه ی عبادت

به مسجد آمد و نمازِ خود را
اِقامه کرد به عشق و با جماعت

ولی یه اِتفاقِ جالب اُفتاد
که میکُنم بَرایِتان روایت

که با شنیدنش تعجُب کُنید
زِ بَس قشنگ و نازِ این حکایت

اون روز امامْ حسین کنارِ بابا
مشغولِ بازی بود و استراحت

تا حضرتِ نَبی میرَفت به سجده
میرَفت رو دوشِ بابا بی خجالت

میگُفت بُرو بُرو بُرو سَریع تَر
حالا که اَسبِ من شُدی تو راحت

نماز که شُد تَموم یه عِده گُفتن
حالا چه کار کُنیم با این اهانت ؟

خوبه بِریم بِپُرسیم اَز پیامبر
چه پاسُخیست برایِ این جسارت

اومَد به سمتِ حضرتِ محمّد
یه آدمِ یهودی با عداوت

بِگُفت به حضرتِ نَبی که منْ هَم
بِدیدَم آنچه شُد دَر این یه ساعت

برای من سوالِ یا محمّد ؟
بِگو دلیلِ این همه لطافت ؟

چرا شُما نَکردی کودَکت را
نَه سَرزَنِش نَه تَنبیه و ملامت

به رویِ خوش بِگُفت به آن یهودی
که دینِ ما بُوَد پُر از طراوت

مَسیرِ دینِ ما به سَمتِ عشقِ
خوبی به کودکان شُده رسالت

بابا باید با بچه هاش تو خونه
بَرخورد کُنه با مِهر و با رفاقت

یهودی تا شنید از او این کلام
بِشُد درونِ قلبِ او قیامت

بِگُفت به حضرتِ نَبی که گَشتم
با این کلام و مِهرتان هدایت

علاقه مَند شُدم به دینِ اسلام
دَهَم به این که حَق تویی شهادت

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

سلام کنید بچه ها
سلامتی میاره

خدا کلی جایزه
رو سرتون میباره

قشنگ ترین سلام ها
می خوای بگم کدامه؟

سلامی از ته دل
به سومین امامه

خیلی خوبه که باشیم
همیشه یاد حسین

همیشه در شب و روز بگیم
سلام بر حسین

مثل امام زمان
که مهربان و دلسوز

به جد مظلومشان
سلام میده شب و روز

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

گریه خوبه یا که نه
جواب بدین بچه ها

گریه چیز خوبیه
اگر که باشه به جا

مثل حضرت یعقوب
که گریه کرد حسابی

به خاطر یوسفش
نداشت خوراک و خوابی

گریه برای حسین
خیلی خیلی قشنگه

پاک می کنه دلا رو
با بدی ها می جنگه

امام عصر ما هم
در عزای جدشون

اشک می ریزن همیشه
مثل ابر آسمون

خوبه برای حسین
گریه کنیم همیشه

چشمی که گریه کرده
بهشت نره نمیشه

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

امام سوممون
بود امام حسین

حسین عشق شیعه هاست
شهید راه خداست

اون حرم با صفاش
توی شهر کربلاست

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

شعر کودکانه محرم دویدم و دویدم

شعر کودکانه محرم دویدم و دویدم

دویدم و دویدم بـه کربلا رسیدم
حالا بشید مهیا می‌خوایم بریم کربلا
شهر امام حسینه امام سوم مـا

کربلا شهر ماتم شهر مصیبت و غم
دوستان مـن گوش کنید تا ماجراشو بگم


حدود سال شصتم از شهر کوفه مردم
نامه زیاد نوشتن گفتن امام سوم

مـا مرد کارزاریم اما امام نداریم
اگر بیای بـه کوفه اطاعت از تـو داریم

وقتی امام قبول کرد رو سوی کوفه آورد
تنها گذاشتن اونو دروغگوهای نامرد

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

شعر کودکانه حسین عزیز دلها

حسین عزیز دلها                   وقتی رسید کربلا
گفت که اگه بمیرم                ظلمو نمی پذیرم

آمده ام به کربلا                   زنده کنم دین خدا
خوبی ها رو صدا کنم            صلح و صفا به پا کنم

بدی ها رو جدا کنم              آمده ام فدا کنم
علی اصغرم را                    سه ساله دخترم را
قاسم و اکبرم را                 دست برادرم را

_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_ 

بیان داستان محرم به زبان کودکانه و ساده برای بچه‌ها می‌تواند تاثیر عمیق و بزرگی در ذهن آن‌ها گذارد. مهر و محبت امام حسین (ع) را از کودکی در قلب و وجود فرزندانمان نهادینه کنیم.

شما می‌توانید نظرات خود را از طریق قسمت “ارسال نظر” با ما و دیگر مخاطبان سایت ستاره به اشتراک بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

  • علیرضا قاسمی

    شعر کودکانه حضرت رُقَیّه (س)

    شبِ سومِ محرم که رسید
    دخترم یه روضه ی جدید شنید

    روضه خون روضه ی دختری رو خوند
    با یه روضه ما رو کربلا رسوند

    روضه خون می گفت تو دشتِ کربلا
    وقتی شد غروب و عصرِ عاشورا

    همه ی پَهلِوونا شدن شهید
    نه حسین(ع) ماند و نه عبّاسِ(س) رشید

    خیمه ها رو دُشمنا آتیش زدن
    آدمایی که ستمکار و بَدَن

    میونِ آتیش و دود و نیزه ها
    تویِ بستر و میونِ خیمه ها

    از خدا کمک میخواست به زیرِ لَب
    آقامون امامِ سجّاد توی تَب

    عمه گفت به بچه ها فرار کنید
    توی خیمه ها تو آتیش نَمونید

    بچه ها از خیمه بیرون پَریدن
    روی خار و سنگ و تیغا دَویدن

    خار و سنگ و تیغ پاهاشون و بُرید
    دشمن اما پِیِ بچه ها دَوید

    یکی گوشواره رو با گوش می کِشید
    یکی گفت طعمِ کُتَک رو بِچِشید

    یکی گفت عَموش شهید شده بزن
    یکی گفت گوشواره هاش برای من

    یکی گفت سیلی چرا لَگد بزن
    یکی گفت سه ساله رو بسپار به من

    شِکماشون از حرام پُر شده بود
    گریه های بچه ها نداره سود

    یِکیشون نگفت آخه گناه دارن
    یَتیمَن پدر یا مادر ندارن

    همه جوره بچه‌ ها رو هِی زدن
    آدمایی که بی مِهر و عاطِفَن

    واسَشون مهم نبود که دُخترن
    دُخترن طاقتِ سیلی ندارن

    یکی از اون بچه ها رُقَیّه بود
    دختری سه ساله با چشمِ کبود

    چادرِ رُقَیّه رو گرفت کِشید
    دختری که موهاشو کسی ندید

    دستِ بچه ها رو بستن با طناب
    توی گرما بدونِ یه قطره آب

    همگی راهیِ شهرِ شام شدن
    با یه کارِوانی از کودک و زن

    توی راه هر کی رُقَیّه رو می‌دید
    توی دامَنِش هزار تا سنگ می چید

    سنگا رو به سمتِ اون پرتاب می‌کرد
    نمی‌گفت که سنگا داره خیلی درد

    بچه ها به شهرِ شام تا رسیدن
    تو خَرابه ای گرفتن خوابیدن

    عمه زینب(س) کنارِ بچه ها بود
    بچه ها رو تو بَغَل گرفته بود

    بودْ خرابه نزدیکِ کاخِ یزید
    صدای بچه ها رو یزید شنید

    گفت چرا این بچه ها نمی‌خوابن
    چرا گریه می‌کنند و بی تابَن

    یکی گفت رُقَیّه تو خرابه ها
    شده دلتنگِ باباشو گریه ها

    اَمونِش رو بس بُریده اِی یزید
    واسه گریه هاش یه دَستوری بِدید

    بی حَیا گفت حالا که بابا می‌خواد
    سرِ بابا رو باید به بچه داد

    سرِ بابا رو آوردن رو به روش
    سر و دید رُقَیّه رفت یهو زِ هوش

    شد اسیرِ دستِ تلخِ سرنوشت
    طِفلَکی دِق کرد و رفت سمتِ بهشت

    روضه ی روضه خون اینجا شد تمام
    حَلقه زد قطره ی اَشکی تو چِشام

    دخترم با حِس و حالِ بچگی
    گفت مامان میشه این و به من بِگی

    چطوری من می‌تونم با سِنِ کم
    حضرتِ رُقَیّه رو خوشحال کنم

    مادرم گفت گُلِ من با چادُرِت
    با وجودِ این حجابِ کامِلِت

    بیا نذرِ حضرتِ رُقَیّه کُن
    چادرت رو تا اَبَد سَرِت بکن

    شاعر : علیرضا قاسمی

نظر خود را بنویسید