ستاره | سرویس مذهبی – اگر به مباحث فلسفی علاقه مند باشید حتما با واژه پلورالیسم برخورد کرده اید. این که پلورالیسم چیست و انواع آن کدام است؟ پلورالیسم در چه مباحثی مورد استفاده قرار می گیرد؟ در مباحث دینی پلورالیسم چه انواعی دارد؟ و خیلی سوال های دیگر هنگام برخورد با این اصطلاح برای شما به وجود خواهد آمد.
تعریف پلورالیسم
پلورالیسم یا تکثرگرایی در واقع یک مفهوم کلی و به معنای پذیرفتن گوناگونی است. این مفهوم به روشهای مختلف و در مباحث گستردهای مورد استفاده قرار میگیرد از جمله:
- تکثرگرایی علمی
- پلورالیسم دینی
- پلورالیسم سیاسی
- پلورالیسم (فلسفه)
- مکتب چندگانهگرایی
پلورالیسم علمی
پلورالیسم علمی به روش مورد اسبفاده برای اثبات تجربی یک پدیده گفته می شود و به طیف وسیعی از روشها اشاره دارد که برای بررسی پدیدهها، دست یافتن به دانش نوین و یا بازسازی و درهمآمیزی دانشهای پیشین به کار میرود.
زمانی یک روش پژوهشی، علمی به شمار می آید که بر پایه دادههای مشاهدهپذیر، تجربی و اندازهگیری شونده ساخته شده باشد و از یک رشته بنیادهای روشن استدلالی پیروی کند. به عبارت دیگر، در روش علمی، دادهها از راه مشاهده و آزمایش گردآوری میشوند و پس از آن تدوین (فرمولبندی) شده و با فرضیههای موجود سنجیده میشوند.
با این که رویهها در شاخههای گوناگون بررسی دانشوارانه ناهمسانیهایی دارند ولی شناسههای ویژهای وجود دارند که این روش را از روشهای دیگر دانش جدا میکند. پژوهشگران علمی، برای آشکارنمایی یک پدیده، انگارههایی را پیش کشیده و سپس پژوهشهای تجربی را برای آزمودن این انگارهها برنامهریزی میکنند.
پلورالیسم دینی
تعریف کاملی برای بیان همه ویژگیهای پلورالیسم دینی وجود ندارد اما حداقل چند نوع کاربرد مختلف برای این واژه گفته شده است:
انواع پلورالیسم دینی
کاربرد اول:
پلورالیسم دینی به معنای مدارا و همزیستی مسالمتآمیز برای جلوگیری از جنگها و تخاصمات است.
به عبارت دیگر، کثرتها به عنوان واقعیتهای اجتماعی پذیرفته میشوند و مصلحت جامعه، این نیست که به جان هم بیفتند بلکه باید همزیستی داشته باشند؛ نه اینکه با هم یکی شوند. در قلمرو ادیان و مذاهب نیز، دو فرقه، در عین حال که گرایشهای خاص و متفاوت از هم دارند، به هم احترام میگذارند و عملاً با یکدیگر درگیر نمیشوند. به طور کلی با این که هر کسی نظر خودش را صحیح و نظریه بقیه را نادرست میداند اما در عمل، برادرانه زندگی میکنند.
برخی، تسامح (Tolerance) را غیر از پلورالیسم میدانند و میگویند در تسامح، انسان آزادی و حقوق دیگران را محترم میشمارد اگرچه معتقد باشد که همه حقیقت پیش خود اوست.
برای این تعریف از پلورالیسم سه نوع تفسیر را در نظر گرفته اند:
اول: آن که افراد متدین با روش عقلی، منطقی و خردپذیر، باید به بررسی اصول دینی سایر ادیان بپردازند و با ضوابط معرفتشناسی و منطقی به آن ها گوش دهند تا به دین صحیحتر دست پیدا کند.
در برخی از آیات کتاب قرآن این رویکرد کاملاً پذیرفته شده است. به طور مثال در آیه ۱۷ سوره حج و در آیه ۶۲ سوره بقره از آن جمله هستند:
«مسلّماً کسانی که ایمان آورده اند، و یهود و صابئان [ ستاره پرستان]و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری میکند (و حق را از باطل جدا میسازد) خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است.»
«کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصاری و صابئان [ پیروان یحیی] هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست. (هر کدام از پیروان ادیان الهی، که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کرده اند، مأجور و رستگارند.)»
دوم: تفسیر تبادلنظر و گفتگوی بین ادیان از دیدگاه روانشناسان؛ متدینان ادیان و مذاهب مختلف، با احساس همدلی و شرح صدر، برای نزدیک شدن قلبی و باطنی، با یکدیگر به گفتگو بنشینند و با تسامح، برای زوال تشنجهای اجتماعی، حلقههایی را ترتیب دهند حتی اگر هیچگاه به نتایج یکسان معرفت شناختی دست پیدا نکنند.
سوم: رویکرد گفتگوی بین ادیان بر اساس تردید در معتقدات دینی خود؛ این تفسیر با چنین پیشفرضی علاوه بر آن که نظام گفتگو را برهم میزند و اصل مسئله را محو میکند، با دستاوردهای مکتب اهلبیت نیز هماهنگی ندارد. امام علی (ع) در باب استقامت در دین و حفظ آن میگوید: «افضلالسعاده استقامه الدین»؛ («بزرگترین سعادت، پایداری در دین است.» (غررالحکم، ص۸۵).
کاربرد دوم:
کاربرد سوم:
کاربرد چهارم:
پلورالیسم سیاسی
در سیاست، پلورالیسم به معنای پذیرش گوناگونی علایق و عقاید در بین مردم است و میتوان گفت پلورالیسم سیاسی یکی از مهمترین مشخصههای مردمسالاری مدرن به شمار میرود. در سیاست مردمسالارانه، پلورالیسم یک اصل راهنماست که به همزیستی مسالمتآمیز علایق و عقاید مختلف میانجامد.
پلورالیسم فلسفی
از نظر تاریخی به نوعی اندیشه مابعد الطبیعی اطلاق میشود. بر اساس این طرز تفکر که در مقابل یگانهانگاری یا مونیسم قرار دارد، واقعیت را نمیتوان تکعنصری و مبتنی بر یک جوهر (جوهر فرد) دانست و عناصر اصلی تشکیل دهنده حقیقت هستی دو و یا چند عنصره اند. در تاریخ فلسفه به نحلهها و مکاتب متفاوتی برمیخوریم که سیستم مابعدالطبیعی خود را بر اساس این طرز تفکر بنا کردهاند:
مکتب چندگانهگرایی
- آناکساگوراس تعداد ریشهها را به طور نامحدود بالا برد؛ او میگفت همه مواد شامل همه ریشهها و عناصر اولیه هستند؛ اما هر مادهای را که درنظر بگیریم، آن عنصری جلوه میکند که آن ماده از آن بیش از سایر عناصر بهره برده است. ماده تا بینهایت بخشپذیر است، اما حتی کوچکترین ذره ماده شامل همه عنصرهاست.
- به نظر امپدوکلس، ریشههای اولیه همان عناصر اربعه هستند که جاویدان هستند، ولی ممکن است به نسبتهای مختلفی با هم آمیخته شوند و مواد مرکبی را که ما در طبیعت میبینیم، به وجود آورند. تغییر، تجلی درآمیختن و جدا شدن مواد است. مهر عنصرها را به درآمیختن با هم و «ستیزه» یا «کین» عنصرها را به گسستن دوباره از هم وا میدارد. مهر و کین نیز عنصرهایی مادی اند.