نگاهی بر زندگی فردوسی بزرگ
حکیم ابولقاسم فردوسی یکی از بزرگترین شاعران ایران و جهان است که در زمان هجوم فرهنگی بر این مرز و بوم، با پاسداری زبان فارسی، ملت ایران و همچنین فرهنگ کهن و عظیم ایرانی را در مقابل تمامی حوادث حفظ کرد. فردوسی با خلق شاهکار “شاهنامه” یکی از برترین داستانهای اسطورهای تاریخ را نوشت که بعد از گذشت هزاران سال، این کتاب همچنان جزو برترینها به حساب میآید. در ادامه نگاهی بر زندگی فردوسی بزرگ خواهیم داشت.
تولد و اوایل زندگی
به دلیل هجوم دشمنان فرهنگ ایران زمین، بخشهای عمدهای از تاریخ ایران در هزارتوی تاریخ به دست فراموشی سپرده شدند. از همین رو به صورت دقیق معلوم نیست که فردوسی در چه سالی به دنیا آمده. اما چیزی که تاریخنگاران روی آن توافق نظر دارند این است که فردوسی در سال ۳۱۹ هجری شمسی، مصادف با ۳۲۹ هجری قمری و ۹۴۰ میلادی در روستای پاژ توس به دنیا آمد.
پدر فردوسی در شهر طبران توس مال و اموال و جایگاه والایی داشت. خانواده فردوسی از دهقانان صاحب زمین و ثروتمند بودند و به همین دلیل، فردوسی در دوران نوجوانی و جوانی در آسایش و راحتی زندگی کرده است.
نام پدر او ابومنصور و نام مادرش گردویه زهرا بوده است. پدر از کشاورزان بزرگ خراسان و مادرش یکی از شاهزادگان مازندرانی به نام اسپهبدان بود. او دارای سه خواهر بوده است.
آشنایی با تاریخ کهن پارسیان
به دلیل مفرح بودن زندگی فردوسی، او با خیال راحت به سراغ مطالعه تاریخ و دیگر علوم پایه رفت. بعد از مدتی و به دلیل آشنایی با اساتید مختلف، فردوسی به تاریخ ایران علاقهمند شد و تصمیم گرفت به صورت جدی تاریخ ایران را مطالعه کند. از طرفی نیز جوانی فردوسی با حکومت سامانیان همراه شد و این حکومت رویکرد ملی را در پیش گرفته بود تا باری دیگر تاریخ ایران را در کتوب و دروس علمی شکوفا کند. تمامی این علاقهها به تاریخ باعث آشنایی فردوسی با دوران طلایی ایران شد، دوران شاهان و پهلوانان بزرگ.
نگارش شاهنامه
فردوسی از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود و توانست در دوران نوجوانی و جوانی کتابهای تاریخی فراوانی بخواند. او پس از آشنایی با تاریخ ایران و مطالعه آن به داستانها و افسانهای کهن ایرانی بیشتر علاقهمند میشد، طوری که تصمیم به نوشتن مجموعهای عظیم از داستانهای اساطیری ایرانیان گرفت و طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن «شاهنامه» شد. فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد.
فردوسی بزرگ سی سال بعدی زندگیاش را صرف نگارش پنجاه هزار بیت کرد تا در نهایت کتابی را نوشت که ستونهای تاریخ ادبیات را به لرزه درآورد. کتابی پُر از داستانهای پهلوانی و قهرمانی که برای خود دنیایی است. فردوسی پایان شاهنامه را چنین اعلام کرد:
بسي رنج بردم بدين سال سي
عجم زنده کردم بدين پارسي
پي افکندم از نظم کاخي بلند
که از باد و باران نيابد گزند
بناهاي آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
سالهای پایانی
فردوسی نوشته خود را تقدیم سلطان محمود کرد اما این سلطان اعتنای چندانی به شاهنامه نکرد و در ازای شصت هزار دیناری که به فردوسی قول داده بود؛ تنها شش هزار دینار به او داد و همین فردوسی را آزرده خاطر کرد. بعدها سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و به دنبال فردوسی فرستاد اما فردوسی بزرگ چشم از جهان فرو بسته بود.
برخی از دانستنیهای جالب درباره زندگی فردوسی
- بر اساس تصحیح استاد خالقی مطلق که معتبرترین و علمیترین تصحیح شاهنامه است، شاهنامه دارای ۴۹ هزار و ۵۳۰ بیت است.
- در شاهنامه بیش از ۳۰۰ شخصیت وجود دارد که ۴۸ نفرشان پادشاه هستند.
- در شاهنامه میتوان ۶۳ داستان شناسایی کرد که از این تعداد ۲۱ داستان پرداخت جدیتری دارند.
- در شاهنامه ۲۰۱ جنگ به تصویر کشیده شده که از میان آنها ۸۴ جنگ با تورانیان، ۳۹ جنگ با دیوان و موجودات ترسناک و غیرانسانی مانند اژدها، جادوگر و…، ۱۴ جنگ با رومیان و ۱۰ جنگ با تازیهاست و ۳۲ جنگ هم از نوع داخلی است.
- در شاهنامه چهار مورد پدرکشی مانند کشته شدن مرداس به دست ضحاک، شش نمونه فرزندکشی مانند کشته شدن سهراب به دست رستم، شش نمونه برادرکشی مانند کشته شدن رستم و زواره به دست شغاد، یک نمونه نیا کشی مانند کشته شدن افراسیاب به دست کیخسرو و یک نمونه همسرکشی از جمله کشته شدن گستهم به دست گردیه به چشم میخورد.
برخی از بهترین اشعار فردوسی
دانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بــس
ندادند شـیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شود
کنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
………………..
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهی بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهی سخته کی گنجد اوی
……………..
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
نگاهی بر زندگی حافظ شیرازی
گوته شاعر بزرگ آلمانی آرزوی شاگردی کسی را داشت که نوشتههای او همچنان سایه بر شعر پارسی انداخته است. کسی که ما او را با نام حافظ شیرازی میشناسیم. گوته بعدها درباره حافظ نوشت: ای حافظ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. کلام تو هم چون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمیتوان گذاشت؛ زیرا همه آن در حد جمال و کمال است.
اگر روزی دنیا به سرآید، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم. چرا که این، افتخار زندگی من و مایه حیات من است.
در ادامه نگاهی بر زندگی حافظ شیرازی خواهیم داشت؛ با ما بمانید.
تولد و اوایل زندگی
خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی مشهور به لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، متخلص به حافظ در سال ۷۲۷ هجری قمری و در شهر تاریخی شیراز به دنیا آمد.
اطلاعات چندان دقیقی از زندگی این شاعر بزرگ در دوران کودکی در دسترس نیست. اما صاحبنظران معتقدند که پدر وی یک بازرگان بوده که در دوران جوانی از اصفهان به شیراز آمده. همچنین منابع تاریخی نشان میدهد که مادر وی اهل کازرون بوده است.
اما چیزی که تاریخدانان روی آن اشتراک نظر دارند این است که حافظ پدر خود را در دوران کودکی از دست داده و در فقر و سختی بزرگ شده است.
لقب حافظ
همانطور که گفتیم اسم اصلی این شاعر خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ شیرازی است. این شاعر وقتی که کودکی بیش نبوده (منابع تاریخی ۱۲ تا ۱۴ سال عنوان میکنند) موفق شد تا کل قرآن را به عربی حفظ کند. از همین رو به وی لقب حافظ را دادند و خود نیز تا پایان عمر این لقب را حفظ کرد.
همچنین لامز به ذکر است که قرآن چنان تاثیر بسزایی در شکلگیری جهانبینی این شاعر داشت که بعدها کتابهای خود را نیز در سبک و قالب عرفانی و آسمانی نوشت.
عرفانیت
هوش سرشار حافظ و همچنین نشست و برخواست با بزرگان باعث شد تا وی از همان سنین جوانی به علوم مختلف از جمله عرفانیت، فلسفه، شعر و… تسلط داشته باشد. این که این شاعر در این سن به چنین توانایی رسیده است؛ یکی از عجایب روزگار است. حافظ از همان سنین جوانی تا میان سالی در محفل بزرگانی همچون قوام الدين عبدالله، مولانا بهاء الدين عبدالصمد بحرآبادی، مير سيد شريف علامه گرگانی، مولانا شمس الدين عبدالله و قاضی عضدالدين عيجی حضور داشت و از ایشان درس میآموخت.
پیوند وصال
حافظ بزرگ شعرهایی در دیوان خود دارد که نشان میدهد این شاعر یک بار ازدواج کرده و پسری نیز داشته است. هرچند که این اطلاعات هرگز تایید نشدند اما تاریخنگاران معتقدند که حافظ احتمالا در سال ۷۴۴ هجری قمری ازدواج کرده است. او در همان اوایل ازدواج پسری به دنیا آورده است. همچنین تاریخنگاران بر این باورند که همسر او چند سال بعد از ازدواج درگذشته و همچنین پسرش در ایام جوانی و در راه سفر به هندوستان کشته شده است.
دیوان حافظ
حافظ بزرگ دسترنج یک عمر عرفانیت و شعر خود را در دیوانی جمع کرد که امروزه این دیوان با نام “دیوان حافظ” شناخته میشود. دیوان حافظ کتابی است شامل همه اشعار باقیمانده از حافظ. بیشترِ این شعرها به زبان فارسی است، اما اشعار مُلَمَّع و یک غزل تمام عربی هم در آن به چشم میخورد. مهمترین بخش این دیوان، غزلیات است.
شعرهایی در دیگر قالبهای شعری مانند قطعه، قصیده، مثنوی و رباعی هم در این دیوان هست. هیچ نشانهای مبنی بر نابودی بخش عمدهای از اشعار حافظ در دست نیست و علاوه بر این، حافظ در زمان حیاتش شهرت زیادی داشتهاست؛ بنابراین زیاد نبودنِ تعداد شعرهای موجود در دیوان نشان میدهد که او شاعر پرکاری نبودهاست.
مرگ
طبق منابع تاریخی سال درگذشت حافظ ۷۲۹ ه.ق یاد شده است. حافظ را در کتِ شیراز یا مصلای شهر بهخاک سپردند. در سال ۸۵۵ ه.ق پس از تسخیر شیراز بهدست ابوالقاسم بابر تیموری، بهفرمان وزیرش، مولانا محمد معمایی، بنایی بر آرامگاه ساختند. ظاهراً سپستر آرامگاه بزرگتر شده و بناهایی دیگر بر آن ضمیمه کردند.
دانستنیهای جالب درباره حافظ
- آرامگاه این شاعر بزرگ درون باغ زیبایی پر گل و گیاه و درخت ساخته شده و سالانه زیارتگاه عاشقان او در شیراز و محله معروف حافظیه است.
- تاکنون یک ستون سنگی از چهار ستون زمان کریم خان پابر جا مانده است.در سمت شمال غربی هم چند اتاق موجود است که محل زندگی این شاعر پر آوازه بوده است.
- قرآن را کامل حفظ بوده است.
- گوته شاعر بزرگ آلمانی آرزوی شاگردی وی را داشت.
- در اصل حافظ اهل اصفهان است!
- در جوانی نانوا بوده.
- مدتی را نیز شاعر دربار شاهزادگان بوده است.
برخی از بهترین اشعار حافظ شیرازی
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
—————-
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
———-
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
—————
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من خطا این جاست…
در انـــدرون مــــن خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت
کــــه مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست…
—————
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
نگاهی بر زندگی سعدی شیرازی
اگر بگوییم که سعدی پرچمدار شعر فارسی است، بیراه نگفتهایم. او شاعری بود که زندگی زیستهاش را، رنجهایش را و همچنین تجربههایش را به کلمات تبدیل کرد و این کلمات، فرم شعر فارسی را شکل داد. در ادامه همراه ما باشید تا نگاهی بر زندگی این شاعر بزرگ داشته باشیم.
تولد و اوایل زندگی
ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی در سال ۵۸۵ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد. نامِ کوچک سعدی، برگرفته از اسم پدربزرگ وی یعنی “مصلح” گرفته شده است. پدر او ملازم دربار سعد بن زنگی، اتابک فارس، بود و همزمان به علوم دینی نیز اشتغال داشت؛ البته اطلاعات چندان زیادی درباره دوران کودکی وی در دسترس نیست اما طبق گفتهها سعدی در سن ۱۲ الی ۱۵ سالگی پدر خود را از دست داد. سعدی بعدها در برخی آثار خود، از پدرش به نیکی و خوبی یاد کرده است.
سفر به سرتاسر جهان
سعدی در جوانی در مدرسه نظامیه بغداد تحصیل میکرد که مهمترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به شمار میرفت. او به تحصیل ادب، تفسیر، فقه، کلام و حکمت پرداخت و پس از مدتی بهعنوان خطیب به شام، مراکش، حبشه و حجاز سفر کرد.
بعد از پایان تحصیلات سعدی بزرگ، او به عنوان واعظ (سخنران) مشغول شد که نیاز این شغل سفر به مناطق مختلف و سخنرانی و ارشاد کردنِ مردم به صورت دورهگردی بود.
طبق شواهد موجود از زندگی وی؛ سعدی تا سن چهل و پنج سالگی در شهرها و کشورهای مختلفی همچون دمشق، حجاز، هندوستان، فلسطین، آذربایجان و بخش عمدهای از آسیا سفر کرده و مشغول تدریس و مواعظه بود.
سعدی در بند اسارت
زمانی که سعدی بزرگ در دمشق مشغول زندگی بود؛ با دوستان نزدیک خود درگیر شده و از آنها دلگیر و ناراحت سر به دشت و بیابان میگذارد تا در تنهایی زندگی کند. او به مدت چندین هفته در کوه بیابان زندگی کرد اما روزی از شانس بدِ وی، راهزنان مقابل راه او سبز شده و او را دستگیر میکنند. بعد از این اتفاق این راهزنان، سعدی را به عنوان برده فروخته و سعدی نیز تا چندین سال در شهر لیبی برده بود. البته این اوضاع دیری نپایید و یکی از اربابان او وقتی که پی برد سعدی عارف بزرگی است؛ وی را آزاد کرد. بعد از آزادی سعدی به شیراز بازگشته و دگر هرگز این شهر را ترک نکرد.
کتاب بوستان
سعدی سفرهای طولانی خود را پس از سالها در قالب داستان و حکایت به قلم تحریر درآورد. اولین کتاب او بوستان نام دارد که در سال ششصد و پنجاه و پنج ه.ق نوشته شده است. بوستان ده باب دارد و هر باب به موضوعی ربط دارد. این کتاب به انتخاب نشریه گاردین جزو ۱۰۰ کتاب برتر تاریخ بشریت برگزیده شده است. این کتاب در ده باب نوشته که عبارتاند از عدل،احسان، عشق، تواضع، رضا، قناعت، تربیت، شکر، توبه، مناجات.
کتاب گلستان
محمدعلی همایون کاتوزیان، منتقد ادبی، با توجه به شواهدی در گلستان، معتقد است که سعدی پس از نگارش بوستان دچار نوعی افسردگی شد و با این فکر که عمر خود را به بطالت گذرانده و به ایام پیری رسیدهاست، دست از کار کشید.
البته طبق شواهد دوست یا دوستانی او را به نوشتن کتاب جدیدی مصمم کردند. سعدی نگارش کتاب گلستان را کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در ۱ اردیبهشت سال ۶۵۶ هجری شروع کرد و نگارش آن را به پایان رساند.
بنابراین کتاب گلستان در مدت پنج یا شش ماه نوشته شد که به نظر محمدعلی همایون کاتوزیان شبیه به معجزه است و میتواند نشانی از فرح و انبساطی باشد که پس از یک دوره افسردگی بهصورت موقت بروز میکند.
به باور بسیاری، گلستان سعدی تأثیرگذارترین کتابِ نثر در ادبیات فارسیاست. که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مسجَّع (آهنگین) نوشته شدهاست. بیشترِ نوشتههای آن کوتاه و به شیوه داستانها و پندهای اخلاقی است.
این کتاب به نثر آهنگین و آمیخته با نظم و در هشت فصل (اصطلاحاً هشت باب) نوشته شدهاست. هشت باب گلستان عبارتند از: «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت». گلستان یکی از تأثیرگذارترین کتابهای نثر در ادبیات فارسی است.
مرگ
تاریخ مرگ سعدی را در منابع گوناگون، یکی از سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری ذکر کردهاند. اما مورد اعتمادترین روایت که سعید نفیسی طرح میکند، این است که وی در ۲۷ ذیحجه سال ۶۹۰ هجری درگذشته و در همان خانقاهی که اقامت گزیدهبود، به خاک سپرده شده است.
دانستنیهایی از سعدی شیرازی
- در جوانی با زنی بد اخلاق ازدواج کرده بود که درنهایت از او طلاق گرت.
- سعدی احترام زیادی را برای فردوسی بزرگ قائل بود و در اشعار خود نیز به این موضوع اشاره کرده است.
- آنا کنتس متیو دونوآی (شاعر فرانسوی) سعدی را اسطوره ادبیات نامیده.
- ویکتور هوگو اسطوره ادبیات درباره او نوشته: همه چیز گذران است، شرق عظمت خود را از دست داده است. غرب نیز به زودی از دست خواهد داد. پس چه باید کرد؟ همان کاری که سعدی شیراز کرده است: باید گلستانی ساخت که “باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان، عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
برخی از بهترین اشعار سعدی
خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد
******
گفتی نظر خطاست تو دل می بری رواست
خود کرده جرم و خلق گنه کار می کنی
******
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
******
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
******
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
———
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت
راه آه سحر از شوق نمییارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت