این روزها بخل، خساست و ناشکری برکت را از مال و ثروت مردم ربوده است. هر کس تنها به فکر خودش بوده و جامعهای که در آن زندگی میکند را در نظر نمیگیرد. چه میخواهد ثروتمندترین فرد شهر باشد چه یک هندوانه فروش معمولی. مشخص نیست که ادامه اینگونه زندگی کردن چه بلایی سر نسلهای آینده خواهد آورد. با مطالعه داستان و حکایت هندوانه فروش و مرد فقیر همراه ما باشید.
حکایت هندوانه فروش و مرد فقیر
روزی مرد فقیری نزد هندوانه فروشی رفت و گفت: یک هندوانه برای رضای خدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم!!
مرد فقیر، که اسمش حسن بود، از صبح تا غروب کار می کرد، اما درآمدش کفاف زندگی خانواده اش را نمی داد. او زن و دو فرزند خردسال داشت و زندگی سختی را می گذراند.
هندوانه فروش خودش هم مرد ثروتمندی نبود ولی دست خیری نداشت و بخل از صفات او بود. او وقتی درخواست مرد فقیر را شنید، با خودش فکر کرد که این مرد فقیر ارزش ندارد که به او هندوانه خوب بدهد. بنابراین، یک هندوانه خراب و بدرد نخوری را از میان هندوانه ها برداشت و به مرد فقیر داد.
مرد فقیر وقتی هندوانه را دید، ناراحت شد. او می دانست که این هندوانه خراب است و نمی تواند آن را بخورد. اما او چاره ای نداشت. بنابراین، مقدار کمی پول که با خود داشت را به هندوانه فروش داد و گفت: به اندازه پولم به من هندوانه بده.
بیشتر بخوانید: حکایت کهن و زیبای “هرجور اراده کنی، همانجور زندگی میکنی”
هندوانه فروش با دیدن پول چشمهایش برقی زد. این بار در میان هندوانهها گشتی زد و هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد!
فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا بندگانت را ببین این هندوانه خراب را بخاطر تو داده است این هندوانه خوب را بخاطر پول…!
با خواندن این داستان یاد چه چیزی میافتید؟ اینکه همه ما در یک کشتی نشستهایم و اگر کشتی غرق شود همه با هم غرق خواهیم شد. کمک کردن به افراد فقیر و ناتوان کمک کردن به خودمان است. به قول قدیمیترها تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز. خداوند بزرگ مرتبه جای حق نشسته و هر ذرهای از نیکی و بدی را مشاهده میکند پس چرا این همه بخل و طمع!!
در این روزهای سختی به فکر همدیگر باشیم و از طمع زیاد بپرهیزیم. دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما و دیگر کاربران ستاره به اشتراک گذارید.
حسین بابائی از زنجان
با عرض سلام، با اختلاسهائی که در کشور مان میشود ، با این پولها میشود چندین کارخانه بزرگ ساخت و هزاران هزار جوان را سر وسامان داد با این پولها میشود برای هزاران هزار کارگر کم درآمد خانه ساخت که دیگر آواره نباشند، با پول نفت و گاز و هزاران منابع دیگر که در ایران وجود دارد حتی چندین معدن طلا نباید فقیری در مملکت ما باشد ، چرا زورمان به کارگر و میوه فروش و غیره میرسد؟