معنی و داستان ضرب المثل “رطب خورده منع رطب چون کند؟”

در این مطلب با معنی و داستان ضرب المثل “رطب خورده منع رطب چون کند؟” همراه ما باشید.

آیا داستان ضرب‌المثل رطب خورده منع رطب چون کند؟ را می‌دانید؟ این ضرب المثل داستانی شیرین و زیبا دارد و به قصه‌ای از حضرت محمد (ص) و زمان ایشان باز می‌گردد. همراه ما باشید.

داستان ضرب المثل”رطب خورده منع رطب چون کند؟”

روزي‌ پيامبر اسلام در مسجد نشسته‌ بودند و با دوستان‌ و يارانش‌ گل‌ مي‌گفتند و گل‌ مي‌شنيدند. ناگهان‌ در مسجد باز شد و زن‌ مسلماني‌ كه‌ به‌ پيامبر خيلي‌ احترام‌ مي‌گذاشت‌ با بچه‌اش‌ وارد شد، سلام‌ كرد و نزديك‌ پيامبر نشست.

بچه‌اش‌ هم‌ سلام‌ كرد اما انگار دلش‌ نمي‌خواست‌ كنار مادرش‌ بنشيند. مي‌خواست‌ هر طوري‌ شده‌ دستش‌ را از توي‌ دست‌ مادرش‌ بيرون‌ بياورد و از مسجد بيرون‌ برود.

پيامبر وقتي‌ بيقراري‌ و ناراحتي‌ بچه‌ را ديدند لبخندي‌ به‌ او زدند، دستي‌ به‌ سر و گوشش‌ كشيدند و پرسيدند: “چي‌ شده؟”

مادر بچه‌ جواب‌ داد: “اي‌ پيامبر خدا! ديگر از دست‌ اين‌ بچه‌ام‌ ذله‌ شده‌ام. مدتي‌ است‌ كه‌ بيمار است‌ و پزشك‌ گفته‌ كه‌ تا يك‌ ماه‌ نبايد لب‌ به‌ خرما بزند، اما مگر او گوشش‌ به‌ اين‌ حرف‌ها بدهكار است. خرما شيرين‌ است‌ و او هم‌ عاشق‌ خرماي‌ شيرين.”

پيامبر خنديدند و گفتند: “بله، خرما شيرين‌ است‌ و دوست‌داشتني.”

بچه‌ از شنيدن‌ حرف‌ پيامبر خوشحال‌ شد. آرام‌ شد و نشست. مادر دوباره‌ به‌ حرف‌ آمد و گفت: “حالا او را آورده‌ام‌ پيش‌ شما تا نصيحتش‌ بكنيد و بگوييد كه‌ خرما نخورد. او شما را دوست‌ دارد. حتماً به‌ حرفتان‌ گوش‌ خواهد كرد.”

پيامبر فكري‌ كردند. بچه‌ منتظر بود ببيند كه‌ پيامبر چه‌ مي‌گويد. اما پيامبر هيچ‌ حرفي‌ درباره‌ي‌ خرما نزدند. ايشان به‌ مادر گفتند: “امروز نه، برو فردا بيا.”

زن‌ دست‌ بچه‌اش‌ را گرفت‌ و رفت. وقتي‌ مي‌رفتند نگاه‌ بچه‌ به‌ پشت‌سرش‌ بود و به‌ پيامبر لبخند مي‌زد.

آن‌روز گذشت. فردا دوباره‌ همان‌ زن‌ با بچه‌اش‌ به‌ ديدن‌ پيامبر آمد. پيامبر بچه‌ را كنار خود نشاندند و گفتند: “مي‌داني‌ خرما خوردن‌ براي‌ تو ضرر دارد؟”

بچه‌ جواب‌ داد: “بله.” پيامبر گفتند: “چه‌ عيب‌ دارد كه‌ چندروزي‌ خرما نخوري‌ تا بيماري‌ات‌ خوب‌ شود. آن‌وقت‌ هرچقدر كه‌ دلت‌ بخواهد مي‌تواني‌ خرما بخوري. توي‌ شهر ما نخل‌ زياد است‌ و خرما هم‌ كه‌ تمامي‌ ندارد.” بچه‌ چيزي‌ نگفت.

پيامبر گفتند: “قول‌ مي‌دهي‌ كه‌ تا يك‌ ماه‌ خرما نخوري؟” بچه‌ خنديد و گفت: “چشم! قول‌ مي‌دهم‌ كه‌ تا يك‌ ماه‌ خرما نخورم.”

مادر بچه‌ خوشحال‌ شد. پيامبر بچه‌ را بوسيدند. با او دست‌ دادند. با او خداحافظي‌ كردند.

وقتي‌ كه‌ بچه‌ و مادرش‌ از مسجد رفتند يكي‌ از ياران‌ پيامبر رو كرد به‌ ايشان‌ و گفت: “من‌ هم‌ مطمئن‌ بودم‌ كه‌ حرف‌هاي‌ شما روي‌ بچه‌ اثر مي‌گذارد. مي‌دانستم‌ كه‌ بچه‌ها شما را دوست‌ دارند و به‌ حرف‌ شما گوش‌ مي‌كنند، اما نمي‌دانم‌ ديروز با امروز چه‌ فرقي‌ مي‌كرد؟چرا همان‌ ديروز اين‌ حرف‌ها را نزديد و به‌ مادر و فرزندش‌ گفتيد كه‌ بروند و فردا بيايند؟”

پيامبر گفتند: “ديروز با امروز تفاوتي‌ نداشت. اما اگر ديروز حرف‌هايم‌ را به‌ آن‌ بچه‌ مي‌گفتم، حرفم تءاثير نداشت‌ و او باز هم‌ خرما مي‌خورد.” دوست‌ پيامبر پرسيد: “چرا؟”

پيامبر جواب‌ دادند: “آخر من‌ خرماي‌ تازه‌ را خيلي‌ دوست‌ دارم. ديروز خودم‌ خرما خورده‌ بودم‌ و نمي‌توانستم‌ از آن‌ بچه‌ بخواهم‌ كه‌ خرما نخورد. امروز خودم‌ خرما نخوردم‌ تا حرفم‌ تءاثير بيشتري‌ داشته‌ باشد.”

از آن‌ به‌ بعد، به‌ هر كسي‌ كه‌ خودش‌ كار بدي‌ را انجام‌ بدهد اما به‌ ديگران‌ بگويد كه‌ آن‌كار را نكنند، گفته‌ مي‌شود كه: “رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند.”

معنی و کاربرد ضرب المثل؛

این حکایت برای افرادی به کار می رود که خودشان کاری را انجام می دهند که دیگران را از انجام آن کار منع کرده اند. مثل کسانی که مردم را نصیحت می‌کنند، اما در عین حال آنچه که به دیگران می‌گویند بد است را خودشان انجام می‌دهند.

در واقع کسی که می‌خواهد دیگران را در مورد کاری امر به معروف و نهی از منکر کند باید خودش هم به آن اعتقاد داشته باشد.

شما تا به حال از این ضرب المثل استفاده کرده‌اید؟ نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب یا ما به اشتراک بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید