معنی کلمات و آرایه های ادبی آخرین پرسش
پیرمردی که سالهای عمرش به هفتاد و هفت رسیده بود، در بستر بیماری، واپسین لحظات زندگی را میگذرانید. در تن رنجورش رمقی باقی نمانده بود و کم کم شمع وجودش به خاموشی میگرایید.
بستگانش با چشمانی اشکبار نگران حال وی بودند. آنگاه که نفس او به شماره افتاده بود، دوستی فقیه و دانشمند بر بالین وی حاضر آمد و با اندوهی بسیار، دست نوازش بر سر و رویش کشید.
واژه های مهم:
- واپسین: آخرین
- رنجور: بیمار، دردمن
- رمق: نیرو، نا، توان
- می گرایید: گرایش داشت
- بستگان: خویشاوندان، اقوام
- اشکبار: گریان
- فقیه: دانشمند
- بالین: بستر
- حاضر آمد: حاضر شد
- اندوه: غم، ناراحتی
کلمات مترادف:
- بیمار: رنجور، ناتوان
کلمات متضاد:
- بیماری# سلامت
- اندوه# شادی
نکته های ادبی:
- شمع وجودش: اضافه تشبیهی (وجود: مشبّه، شمع: مشبّه به)
- شمع وجودش به خاموشی می گرایید: کنایه از اینکه در حال مرگ بود
- نفس به شماره افتادن: کنایه از در حال مردن بودن و به سختی نفس کشیدن
- دست، سر، روی: مراعات نظیر
دانش زبانی:
- نگران حال وی بودند/ ماضی ساده: بودند
- دوستی فقیه و دانشمند بر بالین وی حاضر آمد/ ماضی ساده: حاضر آمد (حاضر شد)
- با اندوهی بسیار، دست نوازش بر سر و رویش کشید/ ماضی ساده: کشید
✿☆✿
مرد بیمار با کلماتی مقطع از دوست دانشمندش تمنا کرد که یکی از مسائل علمی را که زمانی با وی در میان گذاشته بود، باز گوید. فقیه گفت: «ای دوست گرامی، اکنون چه جای این پرسش است؟»، بیمار با تعرض پاسخ داد: «ای مرد، کدامیک از این دو امر بهتر است: اینکه مسئله را بدانم و بمیرم یا نادانسته و جاهل درگذرم؟»
واژه های مهم:
- مقطّع: قطع شده، ناپیوسته، بریده بریده
- تمنّا: خواهش
- تعرّض: حالتی از اعتراض به خود گرفتن، شکایت، شِکوه
- نادانسته: نادان، ناآگاه
- جاهل: نادان
کلمات مترادف:
- جاهل: نادان
کلمات متضاد:
- جاهل# دانا
دانش ادبی:
- درگذرم: کنایه از بمیرم
- دانشمند، مسائل علمی، فقیه، پرسش، مسئله، پاسخ، دانستن و…: مراعات نظیر
دانش زبانی:
- مسائل: جمعِ مکسّر مسئله
- چه جای این پرسش است: جای این سؤال نیست. (استفهام انکاری)
- از دوست دانشمندش تمنا کرد/ ماضی ساده: تمنا کرد
- فقیه گفت/ ماضی ساده: گفت
- بیمار با تعرض پاسخ داد/ ماضی ساده: پاسخ داد
✿☆✿
مرد فقیه مسئله را باز گفت و سپس از جای برخاست و دوست بیمار را ترک کرد. هنوز چند قدمی دور نشده بود که شیون از خانه بیمار برخاست. بیمار پاسخ خویش را یافت و آرام و خندان دیده از جهان فرو بست. او دانشمند بلند آوازه ایرانی، ابوریحان بیرونی در قرن پنجم هجری است. این شیوۀ علمجویی و یادگیری همان سفارش پیامبر بزرگوار اسلام (ص) است که فرمود: «اطلبوا العلم من المهد الى اللحد» (ز گهواره تا گور دانش بجوی.)
واژه های مهم:
- برخاست: بلند شد
- شیون: گریه و زاری، ناله بلند
- یافتن: فهمیدن
- بلند آوازه: نام آور، معروف، مشهور
- شیوه: روش
- سفارش: توصیه
کلمات متضاد:
- خندان# گریان
نکته های ادبی:
- دیده از جهان فرو بست: کنایه از مردن
- «اُطلبُ العلمَ مِنَ المَهدِ اِلَى اللَّحِدِ»: تضمین
- آوردن عینِ آیه، حدیث، مصراع یا بیتی از دیگران را تضمین گویند. تضمین از آرایه های ادبی است.
دانش زبانی:
- ابوریحان بیرونی: نهاد
- دانشمند بلند آوازه ایرانی: بدل
- قرن پنجم هجری: متمم مسندی
- است: فعل
- این شیوه علم جویی و یادگیری: نهاد
- همان سفارش پیامبر بزرگوار اسلام(ص): مسند/ است: فعل.
- گهواره: متمم
- تا: حرف اضافه
- گور: متمم
- دانش: مفعول
- بجوی: فعل
- مرد فقیه مسئله را باز گفت/ ماضی ساده: بازگفت
- سپس از جای برخاست/ ماضی ساده: برخاست
- دوست بیمار را ترک کرد/ ماضی ساده: ترک کرد
- شیون از خانه بیمار برخاست/ ماضی ساده: برخاست
- بیمار پاسخ خویش را یافت/ ماضی ساده: یافت
- آرام و خندان دیده از جهان فرو بست/ ماضی ساده: فرو بست
درباره ابوریحان بیرونی
ابوریحان محمّد بن احمد، ریاضیدان و فیلسوف ایرانی (۴۴۰-۳۶۲ ه.ق) اوایل عمر را در دربار خوارزمشاهیان گذرانید؛ سپس چند سال در گرگان، دربار قابوس بن وشمگیر به سر برد و کتاب «آثارالباقیه» را به نام آن پادشاه تألیف کرد. پس از آن محمود غزنوی او را با خود همراه ساخت و در بیشتر جنگ های محمود در هندوستان همراه او بود. با دانشمندان هند مصاحبت داشت و مواد لازم را برای تألیف کتاب «تحقیق ماللهند» فراهم آورد. از آثار مهمّ او می توان به کتاب «التّفهیم» اشاره کرد.